جاغوریان، جا غوری را دریابد!


بنام خداوند!

 

                         

 

تا آن جائیکه تاریخ و حافظه آن قد  میدهد، جا غوری  و جاغوریان عزیز با داشتن علم، معرفت و دانش معروف، و زبان زد خاص و عام بوده اند! مردان بزرگی از دامان این سرزمین قامت بر افراخته اند. شخصیت های ماندگاری همچون مرحوم سناتور نادر علی خان؛ مرحوم فرقه مشر احمد علی خان بابه، مرحوم استاد شریفی، مرحوم  استاد یاری، مرحوم شریف خان پیلوت، مرحوم  استاد سعیدی...و  ده ها و صد ها انسان روشن ضمیر، دلسوز و خیر اندیش؛.انسان ها یی که با تمام توان و توشه در راه عزت و اقتدار این خطه، با جان و دل تلاش نموده و ان را با نیکی ها آراسته، و برای نسل کنونی به میراث گذاشته اند...

...تا حال خوبی، نیکی و عزت،  قبای آراسته بر تن جا غوری و جاغوریان  بوده است! و حال؛ این آراسته گی و نیکی دارد به زشتی و پلشتی جای گزین میگردد ! کشتن،  گوش بریدن، حلق آویز نمودن در تشناب، و در محضر عام به شلاق گرفتن و... پدیده های اند که چهره کریه و زشت ی از ملت شریف جا غوری برای تاریخ  به ترسیم میگرد! لذا؛ من از آن دسته عزیزان دلسوز و متعهد که دستی در کار دارند، و نیت  خیر و خدمت بر سر، . کاره یی هستند؛ خواهشمندم تا در پی حفظ و ارتقا عزت  و نام نیکی مردم و منطقه مان کوشا باشند! باشد تا منطقه و جهان یک جا غوری با عزت و پر افتخاری را شاهد باشند!  به امید آن روز...!


خلق ی وا مانده...

 

                     خلق ی  وا مانده در لجنزار شارلاتانیزم سیاسی!

 

یک = قرن ها است که این وادی ( فغان) در لجن فرو رفته و خفه شده است؛ همچون لش وامانده در برهوت متروک و دور افتاده یی!

لجن و تعفن از درو دیوار تاریخ، و از برج و باروی شهر و دیار آن سر به بیداد بر کشیده اند. و هر آنچه  درماسوای پیوستگی به لجن بودن از بستر آن به تبارز بر تابیده است، عاق خلق، و تاریخ ان گردیده  شده است! از این  دیار مو لانا و ابن سینا و.. مطرود؛ و گونه هایی از ملا عمر ها بر تارک  تاریخ آن بر تابیده اند..! « ملا عمر ی از جنس هزاره، از جنس تاجیک و افغان و....فرقی  و تمایزی نیست، همین که در ماهیت خویش ملا عمر ی هست، برای خلق و تاریخ این سرزمین  کفایت مینماید!


                         

ادامه نوشته

افغانستان، سیاست، قدرت...

                           افغانستان، سیاست، قدرت، و حاکمیت افغانی!

در پسا در هم فروپاشی امارت فاشیستی طالبانیزم، و حضور گسترده و فراگیر جهان دموکراسی در افغانستان، امید ها یی در راستای  زنده بودن، و زنده نمودن تمدن و باور های انسانی در این سرزمین، در وجود انسان های درد مند و ستم دیده این دیار به جوانه نشست!. حضور پر رنگ و قدرت مند جامعه جهانی از یک سو، و متلاشی شدن حاکمیت طالبانیزم از سوی دیگر، از جمله فا کت های عینی این امید وار ی ها محسوب میگردید. و حال بعد از گذشت بیش از یک دهه از حضور قدرت مند جامعه جهانی، و هزینه های بس سنگین انسانی و مالی آنان، و چانه زدن ها و خون دل خوردن ها و...طالبان این باخته گان قطعی بازی  های سیاسی دیروز نه تنها از صحنه  سیاست در منطقه و جهان حذف نگردیده اند، بلکه ریش تراشیده های ان در درون ارگ ریاست جمهوری افغانستان، یعنی در جایگاه اهرم قدرت و تصمیم گیری در این کشور لمیده اند، و تفنگ بدست های شان در پشت دروازه های کابل « در ساختار از لشکریان ایل جاری« برای ملت و جامعه جهانی نیش و دندان نشان میدهند ...

ادامه نوشته

طالبان نباید...

طالبان،این جرسومه های ننگین سرطانی در سرزمین مان  نباید تکرار شوند!

بر فضا ی تاریک و مشمئز کننده تاریخ سرزمین و آشیانه ام، این صدای جغد شب است که نفیر ویرانی این سرزمین، و در بند کشیدن متداوم  توده های آن را چه شوم و بیشرمانه به  طنین گرفته است!  زیرا شب پرستان تاریک اندیش و ارتجاعی، انسان و انسانیت را در این سرزمین به مسلخ کشیده اند! آزادی، آزاد اندیشی و روشنگری را در گونه های از استبداد، نیرنگ، و شقاوت؛ و در ساطور استبداد شریعت قبیله یی و قرون وسطایی، به سلاخی اش گرفته اند؛- زیرا این سرزمین را خالی از آزاد مردان آزاد اندیش، و شیر زنان آزاده، می پندارند..! .. طالبان، این غده های چرکین و عفونت زا تاریخی، که همچنان در کوچه پس کوچه های شهر کابل، در دشت و دمن این سرزمین انسان میکشند، خون میخورند و خون میریزند... و حتی؛ در زیر چادر "  لویه جرگه " سالوسانه، در راستای  استحمار و گمراه  نمودن خلق خداوند، صدای اعتراض خویش را، آن هم از کام یک : زن " که همواره

ادامه نوشته

شام غریبان !

شام غریبان !

    مدینه ،  حسین را تنها ی ش گذاشته است !

به سوی  مکه ، وی را رغبت رفتن نبوده است !

کوفه  و شام؛ حسین را به  سلاخی اش گرفته  اند... !
ادامه نوشته

ندایی به درد مندان روشنفکر سرزمینم!

                                                ندایی به درد مندان روشنفکر سرزمینم!

 

من نمیدانم؛ آیا حقیقتا در سرزمین رنج، در سرزمین وا مانده در پستو های تاریک و نم زده تاریخ " تلخ " و مملو از سم  استبداد و ستم تاریخی همچون افغانستان، آیا روشنفکر و یا روشنفکران دردمند و عدالت پیشه یی وجود دارند تا من این نامه ام را؛- این درد نامه مملو از دغدغه های سخت کشنده عصر و زمانم  را عنوانی آنان  تحریر نموده و به  نشر بسپارم؟!

هستند آیا چشمان بینا و جمجمه های هوشمند و انسان های مصمم  درتاریخ سر زمینم، تا رسالت تاریخی انسان بودن خویش را در راستای زدودن غبار ستم و استبداد تاریخی از رخسار و چهره ملت وامانده در استبداد تاریخی، در افغانستان، درک نموده، و در راستای انجام این رسالت و مسئولیت  عظیم تاریخی  گام های عملی استوار ...

ادامه نوشته

انتخابات، رسالت و مسئولیت!

بنام خداوند!


یکی از گمانه های قریب به یقین عدم پیش کشیدن کاندید ریاست جمهوری در انتخابات سال آینده از جانب جبهه ملی و متحدین آنها را تا هم اکنون، عدم توافق، و یا دسترسی آنان به شخصیت مطلوب از « ملیت افغان »  در پست معاونت اول  باید به گمانه گرفت.  بحث معاونیت اول از جانب هزاره ها نیز میتواند در این پروسه و تعامل، چالش زا و تامل برانگیز  باقی بماند! فرض براین که؛ هر گاه اگر توافق بر کاندیدا توری شخصیت اول از ملیت تاجیک  مهندسی گردد، در آن صورت، و بدون شک معاونیت اول را ملیت هزاره حق مسلم و طبیعی خویش میدانند. که در آن صورت موضوع کتله مهم و پر موازنه افغانها در این تعامل مورد بحث بوده، و سوال برانگیز باقی خواهد ماند! بدون شک، رهبران جبهه ملی در یکی  از پیچیده ترین ادوار تاریخ سرزمین افغانستان قرار گرفته اند. شکستن لایه های ضخیم  سنت های موروثی حاکمیت های استبدادی گذشته در این سرزمین، چالش های عینی اند، فرا راه سیاست مدار ان سنت شکن و  تحول طلب در افغانستان کنونی!

)

ادامه نوشته

عبور از مرز شب!

 بنام خداوند!

                                                    عبور از مرز شب!

یک  =>  در شرایط حساس، تعیین کننده، و فوق العاده حساس تاریخی حال، فرزندان " ملت فارس " ( تاجیک و هزاره) در سرزمین افغانستان« باید » از لایه  های  فضای مشمئز کننده  و تیره تاریخی« عدم باور و اطمنان نسبت به همدیگر» عبورنموده، و در راستای ایجاد ملت واحد، عزت مند، و تاثیر گذار تاریخی اقدام  به عمل تاریخی بنمایند...

ادامه نوشته

استبداد در محیط دانش!

بنام خدا!

گزینه استبداد، گزینه ما سوای عقلانیت آدمی است!

گزینه استبداد، این همان گونه های از خصلت خشن و نا معقول، سرشت و اندیشه، نهفته در " نهاد » انسان نامعقول و تهی از شرافت آدمی میباشد! شرافت این اصولی ترین گزینه ماهیت آدمی است! شرافت و اصول های مبتنی بر ان، کنش های معقولانه و نیک بودن را در نهاد فردی و جمع بر میتابد... و استبداد ماسوای چنین پدیده، یعنی ما سوای عقلانیت و شرف آدمی عمل نموده و عامل بودن تولید " شر و رنج آدمی  " را پیشه خویش مینماید. این یعنی: استبداد فرو کاستن آمال و شخصیت فردی و جمع را در تبانی با اعمال خشونت و جبر، به تحمیل بر می تابد...

ادامه نوشته

بیداد در خانه ویرانه ام!

Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;}                                           بنام خداوند!

" سعادت " یک امر مطلق نی، بلکه نسبی بوده؛ که بازتاب تکاپو و تلاش شریف و ارزشمند انسان های " شریف و شعور " مند ی را در گستره تاریخ بشریت به بازتاب نشسته است! این انسان ها ی آگاه و درد مند تاریخ بشری بوده اند که در پیوستگی و بازتاب از تکامل، و تعالی شخصیت ی نهاد خویش، و در پرتو از مسئولیت درد مندانه و شریف ی از " شعور و شرف " جوامع سعادت مند ی را در پروسه مبارزه پیگیر، و گاه خونین، به وادی سعادت هدایت نموده اند!. " سعادت و خیر "، مقوله های مترادف هم اند؛  و این مقوله ها بازتاب اکسیر عقلانیت و شرف در نهان فرد و جامعه میباشند! عقلانیت،  وجدان، و شعور مند ی فرد و جامعه سالم و شریف، پیش شرط و لازمه اساسی نیل به جامعه توام با سعادت میباشد..!

ادامه نوشته

تقدیم به روشن اندیشان دانشگاهی کشورم!

 

 

                                        بنام خداوند " نور و هدایت"!

 

در افغانستان تا هم اکنون این استبداد بوده است که در تبانی با ارباب و ملا، برای خلق و جامعه تعیین تکلیف نموده اند. به گواهی تاریخ و عینیت های موجود در بتن جامعه و سیر تاریخ، چه « بد و ظالمانه » تعیین تکلیف که ننموده اند! در سطح ملی و بین المللی استبداد سیاه قبیله و طایفه، افسار به لجام مان زده، و فرهنگ خشونت و بیابان گردی را بر ما به تحمیل گرفته است؛ و در سطح خانه و منطقه، ملا و ارباب، فرهنگ " ارتجاعی " و " خان سالاری " را بر ما به دیکته پرداخته اند و..!


ادامه نوشته

«لش» زخمی ما و تداوم استبداد تاریخی بر آن!

بنام خداوند!

زور گفتن و اعمال خشونت توسط پشاتین « افغان ها » در تاریخ توده های درد مند و نیمه جان افعانستان، از دیر باز زمان به عنوان یک اصل جاری بر روان اجتماعی توده های این دیار به دیکته و تحمیل گرفته شده است! . تاخت و تاز بر حیثیت و دارایی، جان و مال، فرهنگ و هویت بومیان این سرزمین، برای « افاغنه» یک پدیده  رایج بوده؛ و گاه همچون روند تفریحی؛ « به شکار رفتن » را به خود اختصاص داده است!.

ادامه نوشته

یادیار... نوشته «هفتم»  سرزمین سوخته!

بنام خداوند!

سرزمین سوخته!

 شب را با سوز و سرمای آن در خانه دایی ام به سر می رسانم. با وجود آنکه چند تا لحاف و پتو را بالایم انداخته بودند، که در زیر سنگینی ان ها به سختی نفس می کشیدم؛ اما باز هم نفوذ سرما را با تمام وجود م  احساس می نمودم. با چنین سرما ها دیگر عادت کرده بودم.  مدتی را که در کابل بودم، کمتر خانه ی را دیده بودم که توانایی گرم کردن مهمان خانه های شان را دارا بودند. گرمای محبت، صمیمیت و اخلاص میزبان، رنج سوزش سرما شبانگاهی مهمان بودن  در خانه آنان را برایم به صفر تقرب می داد. فقر و تنگدستی، بخش لاینفک زندگی مردم این دیار را شده است . هرچند سادگی و صمیمیت با فقر و  تنگدستی ها بیشتر توام می باشد؛ اما میتوان در رفاه و سعادت زیست نموده،  صداقت و صمیمیت را نیز با آن زینت بخشید ...! 

ادامه نوشته

یاد یار...نوشته پنجم!

                                                   بنام خداوند!

تا به هم اکنون نیز صدای خواهرم در گوشم می پیچد که به کرات از م پرسیده بود :«  او برار باز هم  ترا خواهم دید؟.. باز هم اوغان ستان میا یی..؟!» برایش میگویم : خواهر جان؛ شما دعا کنید؛ باز هم توفیق دیدار حاصل خواهد شد.. بر میگردم..! می پرسد: « برار جان؛ کی..؟!» مانده ام که به  این جفت چشمان مضطرب و مهربان؛ چی جواب بدهم..! میدانم که این اضطراب تنها منوط به خواهر من که نیست. میلیون ها انسان در این سرزمین چنین؛ شب و روز را خویش با اضطراب و دلهره سپری مینمایند. حتی این اضطراب یک پدیده عادی به نظر میرسد.! بیش از بیست سال درد فراق و دوری بین  عزیزان وابسته در این کشور، یک امر معمول به نظر میرسد!. این کشور و سرزمین، سرزمین رنج است؛ رنج و درد آدمی! فراق برادر و خواهر؛ زن و شوهر؛ مادر و فرزند و...

ادامه نوشته

یاد یار...نوشته چهارم!

بنام خداوند!

                                                     یاد یار، ایران من!                       « سفرنامه نوشته چهارم!»

   تاکسی حامل من با سرعت نی چندان زیاد، خیابان های کابل را یکی پی هم، پشت سر میگذارد. و من غرق در دنیای  خاطرات  از گذشته ها ی نه چندان دور خویش ...آ..خ.. خدای من! این جا دانشگاه هوایی کابل است..؟ به راستی که  این جا روز و روز گاری چند، برایم همچون  خانه یی  بوده است، که من در ان چیز ها یی آموخته، و در محیط آن نفس کشیده ام. با یک عالمه بچه ها « دانشجویان» و مرحوم زر پاشا و..!.. خیابان ها یکی پی دیگر طی میشوند و.. بعد، گردنه باغ بالا؛ دانشگاه پل تکنیک« پلتخنیک»، سیلو مرکز...و کمی آنطرف تر افشار عزیز..! .این ها هر کدام برایم یک عالمه خیال اند و  خاطره!.  چه خاطره شیرین و دل انگیز، و فراموش نا شدنی یی..انگار همین دیروز بود!

ادامه نوشته

یاد یار...نوشته دوم!

بنام خداوند!

  یاد یار؛ ایران من! « سفر نامه؛ نوشته دوم!»

  افغانستان در زمره یکی عقب افتاده ترین کشور های جهان قرار دارد. استبداد خشن، متواتر و پیوسته قبیله ی مذهبی، این سرزمین را به زانو در آورده است! این سرزمین با داشتن پیشینه درخشنده  تاریخی خویش، در سده های اخیر همواره میدان کشاکش و جنگهای خون بار و ویران کننده قبیله ی و مذهبی بوده است! شالوده تمدن و مدنیت در این سرزمین از بنیاد فرو ریخته، و حال همچون ویرانه تاریخی بیش به نظر نمیرسد..! به اضافه  آثار ویرانی جنگ های بیش از سه دهه در پایتخت آن،  سایه شوم وحشت از سیستم  رادیکالیزم اسلامی و حاکمیت طالبانیزم را از در و دیوار پایتخت آن به خوبی حس مینمایم. چهره  آدم های این شهر در مرز میان ترحم و وحشت برایم به تجسم می نشینند. چهره های سیاه سوخته، تکیده و لاغر، با انبوهی از ریش و پشم، هم ترحم بر انگیز اند و هم وحشت زا. هم طالب اند و هم ملت وا مانده و فقیر. هم تروریست و انتحاری مینمایند و هم جامعه به نان شب خویش وامانده و..! .. چه بگویم که استبداد مذهبی و مذهب استبدادی در این بادیه چه ها که نکرده است..!.. بگذریم...

ادامه نوشته

یاد یار... نوشته اول!

بنام خداوند!

                                            یاد یار، ایران من!                 « سفر نامه، نوشته اول»

این سرزمین را دوست میدارم؛ همچون تن خویش و  پیکر خویش؛  حتی والاتر از آن؛ همچون مادر..! مقدس است  این   بادیه برای من! کوه های سر به فلک کشیده وی غرور من اند و حیثیت من، هندو کش، پامیر، بابا، البرز... دماوند و..! قامت بلند از سپیدی، به زیبایی برف های ترد فصل زمستان. پاکیزه و سپید؛ سپید ی سپید؛- همچون محاسن  مردان پخته، کاردان و اندیشمند تاریخ این بادیه و سرزمین مقدس...!.. و جاری از سینه آن توفنده گی دریای پنج شیر.. هری رود، ارغند آب، هلمند و... .وسعت پهنای سینه وی را میستایم. بکوا، این کویر خشکیده، تفتیده، و ترک خورده،- و کویر لوت؛ باز گویی درد مندانه یک تاریخ مملو از درد- در پهنای وسعت یک سکوت؛-  سکوت تلخ تاریخی؛ سوخته در بیداد گه استبداد.. بکوا؛- این وسعت تاختن؛- تاختن صفار گونه دیگر، و لیث دیگر و ابومسلم دیگر و  افشار دیگر و...و خلیج اش را میستایم، و فارس بودن وی را به سجده مینشینم!

ادامه نوشته

تلبث بر ملت شدن! « نوشته سوم»

  بنام حق!


دو : عقلانیت با رنج اسارت، در منافات توام بوده است! انسان و جامعه ی معقول، رنج و درد مستدام را به خود هرگز نه پذیرفته اند! جامعه بالغ، گونه های مختلف از رنج های موجود در نهانش را علت و ریشه یابی نموده، و در راستای زدودن آن، مساعی خلاق و نبوغ خدا دادی خویش را به تکاپو وا داشته اند.!

ادامه نوشته

در لحظه ها خاکستر شدن !


زنده گی کوتاه است،

به کوتاهی دود شدن یک نخ سیگار

زنده گی کوتاه است، و اما...آه-

به درازای جان کندن آدمی در یک دهلیز نمور و تنگ، تاریک و تودرتو....

..آه.. که چه دشوار!

 


ادامه نوشته

یاران شجاع ؛ شجاعی عزیز را دربابیم

بنام خداوند!

از دیر باز در افغانستان قامتی بلند نگردیده و گردن افرازی در وادی تاریخ ستم دیدگان این دیار ، سر به آسمان همت ، درایت، و مردانگی نه ساییده است و اگر هم گردنی خواسته مقداری قامت راست بنماید، در برزخ استبداد افغان زمین، به وادی مسلخ دون صفتان و روبه صفتان، استبداد و ارتجاع به سلاخی گرفته شده است .

ادامه نوشته

تلبیث بر ملت شدن! « نوشته دوم»

=> یک : در قانون جنگل « حیات وحش » هر گاه جسمی بنا بر علل و عواملی ، رو به ضعف نهاده و به زانو در افتد، آنگاه جهان وحش «جنگلیان» هریک به نوبه خویش بر « لش » وی هجوم آورده، و در حد توانایی های خود قسمت های از وجود وی را به تاراج می برند.!

این که بر موجود از پا در افتاده چه می گذرد، و وی چگونه درد فرو رفتن دندان و چنگال های خشن و بی رحم " جبر و ستم " را حس نموده، و چگونه شاهد دریدن اعضای بدن خویش می باشد، و چگونه جان می بازد و چه تلخ، روح از کالبد وی تهی می گردد، و کی ها در فقدان وی به ماتم نشسته، عزا دار گردیده و به خاک ذلت در می افتند، و چگونه نان آور یک جمع قد و نیم قد هلاک می گردد و. . . بماند .

ادامه نوشته

تلبیث بر ملت شدن! « نوشته اول!»

بنام خداوند!

مقدمه :

...و باید جاری گردید!... در پهنه سرزمین خورشید باید جاری شد!!! همچون زلالیت شاداب، شفاف و لاجورد ین آبی آب، در « بند امیر»؛ و ترنم شادی بخش حیات و زندگی در زمزمه های جاری شدن ها، در بلخ آب..! همچون هیرمند و هریرود و ارغند آب و ..؛ در مسیر آمو، و باید شتافت..؛ توفنده، مستدام، و استوار.. تا به مرز اعجاز سبز شدن و شکفتن دانه های امید، در دامان این سرزمین! که، این جا سرزمین؟ نه؛ که پاره وجود من است و میراث آبایی من است و زاد گاه من و میهن من و ماوا من است و..! آغوش آن، بستر من است و ماوا من و.. .بستر جاری شدن های آمو- هیرمند- هریرود و.... آبی- آبی؛ همچون فضای آبی آسمان، و به وسعت پهنای سینه آن حماسه سرای بزرگ، آن پدر پیر، فرزانه توس../ عجم زنده کردم بر این پارسی./ شهنامه..آرش... رستم...و؛ کاوه بزرگ..

ادامه نوشته

زخمی تر از هر زمان، آیا تعصب نباید داشت؟! « نوشته سوم!»

بنام خداوند!

« افغانستان: تجزیه و راه حل بحران!»

4= ریشه های استبداد تاریخی در افغانستان!

در گستره تاریخ افغانستان، حاکمیت ها یکی از پی دیگری تغییر نموده اند شاهان، امیر ها، و روسای جمهور یکی از پی دیگری آمده و رفته اند . اما بن مایه های استبداد و ستم، همچون هسته و اصل تغیر ناپذیر در بدنه سیستم حاکمیت های قبیله یی افغانستان با تمام قدرت و صلابت خویش همچنان مانده گار بوده است .!

ادامه نوشته

زخمی تر از هر زمان، آیا تعصب نباید داشت؟! « نوشته دوم!»

بنام خداوند!

« افغانستان: تجزیه و راه حل بحران!»

1= خودی های خود فراموش شده، در سفره حاکمیت استبداد!: « الیناسیون هویت، یا سودا گری با استبداد!»

اصول و مبانی زیستن آدمی؛ بر بنیاد عقل، شعور، و منطق ( تفکر )؛ و به امر " میل " ( خواهش، و اراده ) آنان استوار میباشد! عقل، شعور، منطق و تفکر؛ که در نهایت این همان مجموعه قوای عقلانیت فرد و جامعه را شکل می بخشند؛ این در حقیقت همان قوه « مدرکه » یی است که فرد و جامعه، با بهره جستن از آن؛ و با همیاری " قوه و نیروی محرکه« میل و اراده،» رو به جانب تکامل تاریخی طی طریق نموده، و در مسیر رشد و تعالی حیات اجتماعی خویش گام بر داشته اند! میل، اراده و خواهش؛ " این همان نیروی محرکه ای است، که در صورت عدم کنترول و رهنمون ی عقل ، شعور و منطق، نا کار آمد بوده و چه بسا که مسبب وقوع فجایع جبران ناشدنی برای بشریت و تاریخ آنان بوده است.!

ادامه نوشته

زخمی تر از هر زمان، آیا تعصب نباید داشت ؟!

بنام خداوند!

افغانستان: تجزیه، راه حل بحران»

در گستره هستی پدیده، شی، و ماهیت دارای جوهر، اصالت، و ذات وجودی « خیر مطلق ، و خوبی در حد کمال،" که بر ادراک، و فهم انسان شعور مند، همچون " حقیقت مطلق " تبلور یافته، و این حقیقت به جاودانگی تداوم حیات در بستر خلقت هستی به پیوستگی نشسته است ؛ این صرف همان آفرینش گر یکتا، و صانع خلقت هستی " « خداوند گار » می باشد.

ادامه نوشته

من و مهتاب و دریا...

بنام خداوند!

  شبی از آسمان نیل گونی،

ببارد تا سحر صد ها ستاره

و مهتاب بانوی زیبا شبگیر،

خرامد ناز و ناز، بربام خانه!


ادامه نوشته

افغانستان: تجزیه و  راه حل بحران! «مقاله چهارم»

  بنام خداوند!

مقدمه!

 باروری فرد و جامعه، در گرو عقلانیت آنان نهفته است!

هر گاه؛ جامعه و ملتی شیوه تفکر نمودن صحیح و کاربرد ابزاری درست از این پدیده  حکمت آمیز خدا دادی را آموخته، و آنرا در تئوری و پراکتیک همچون اصل راهبردی، در تعیین جهت خطوط کلی سیر تاریخی خویش به کار برده اند؛ بدون شک  در گذر زمان موفق و پیشتاز بوده اند!  عقلانیت؛ این همان نردبان رشد و تکامل تاریخ بشریت میباشد! این همان رمز، و یا شاه کلید موفقیت انسان بر ناملایمات  و شکست های آنان بوده است! انسان ها؛ این  با عقلانیت خویش، راه و رسم درست زنده گی نمودن را آموخته اند! و، از همین رهگذر، تمدن های اعصار، همچون ر نگین کمان ی از شرافت، بر بام تاریخ بشری به درخشیدن آغاز نموده  اند!

ادامه نوشته

افغانستان: تجزیه و را حل بحران! مقاله سوم!

بنام خداوند!

مقدمه!

... و این چنین نسل من، بار یک رنج تاریخی را بر دوش می کشند! و، شلاق استبداد تاریخی بر گرده شان نقش بسته، و " غبار " رنج و حقارت" تاریخی بر چهره شان رسوب نموده، و در زیر بار از این چنین " رنج ها " قامت خم نموده اند.!

ادامه نوشته

افغانستان: تجزیه و را حل بحران ! مقاله دوم !

                                                     بنام خداوند! 

مقدمه:

..و ما؛ این چنین این چندمین نسل است که در سرزمین و ماوا خویش،  در لای منگنه خشن و بی رحم حاکمیت های استبدادی،  قوم گرا، و متحجر؛ له شده، و داریم به قربانی گرفته میشویم! کشور، مملکت، آزادی های فردی و اجتماعی، حق تعیین و انتخاب، تمدن، شکوفایی، توسعه،  اقتدار و... نداریم که هیچ، حتی؛ " در حریم زادگاه خویش،"  در قلمرو حاکمیت افغان ها " از ابتدایی ترین " حقوق " «مصونیت جانی» نیز برخوردار نبوده ایم..!

ادامه نوشته

افغانستان- تجزیه و را حل بحران - نوشته اول

بنام خداوند!

مقدمه!

افغانستان کشور من نبوده؛ و افغان هم هویت من نیست!.

که، هر گاه اگر چنین میبود و مرا این سرزمین وطن و کاشانه؛ و هویت ام نیز افغان؛ قرن ها در پشت دروازه های قدرت و حاکمیت« افاغنه» گدا گونه در انتظار سهیم شدن در پروسه حاکمیت؛ یعنی،- تعیین سرنوشت مردم و کشور خویش به سر نبرده؛ و همچنان در « وطن » و ماوا خویش، هرچند گاه، به شکل خشن، به جرم " افغان نبودن " به سلاخی گرفته نه میشدم...! ما؛ « غیر افغان ها» هرگز در محور قدرت و تعیین سیاست در افغانستان تاثیر گذار، و سهیم نبوده ایم! بلکه به گونه "عمال " و به شکل " ابزار " از موجودیت سمبلیک شخصیت ها ی بدون خاصیت مربوط به ایل و تبار مان، در دربار حاکمیت، استفاده مقطعی و مصلحتی صورت گرفته است! ما همواره در موجودیت شخصیت های منفعل و سمبلیک ملیت و تبار مان در دربار حاکمیت « افغان ها» دل خوش نموده ایم؛ و این در حالی است که، بودن و یا نه بود چنین شخصیت های فاقد صلاحیت، و عدم تاثیر گذار، در قدرت دولتی، مساوی هم بوده، و از این رهگذر تغیری در سیستم حاکمیت موروثی استبدادی افاغنه، و روند زنده گی اجتماعی ما مشهود نبوده است...!

ادامه نوشته