تلبث بر ملت شدن! « نوشته سوم»
دو : عقلانیت با رنج اسارت، در منافات توام بوده است! انسان و جامعه ی معقول، رنج و درد مستدام را به خود هرگز نه پذیرفته اند! جامعه بالغ، گونه های مختلف از رنج های موجود در نهانش را علت و ریشه یابی نموده، و در راستای زدودن آن، مساعی خلاق و نبوغ خدا دادی خویش را به تکاپو وا داشته اند.!
جامعه بالغ؛ این همان مجمع رخشان تدبیر و درایت، در جمهوریت نوابغ و اندیشمندان بوده؛ که اگر هم رنجی در حیطه آن موجود هست؛« که هست » این رنج چه بسا رنج شریف و خدا گونه، و سر شار از کیف و لذت؛ و عظمت و بزرگی بخشیدن به انسان و مقام وی بوده و خواهد بود! ... رنج عزیز و مقدس؛ در راستای کمال و سعادت نفس، تن و جان آدمی، در قالب رنج شریف و ثمر بخش « همت، تلاش، و کار آدمی » در باز تاب تبلور مساعی والا از جانب آنان، در گونه ها ی از تکامل؛ مدنیت و دموکراسی و... برای خودی و غیر؛ به تبارز گرفته شده است! بطن جامعه بالغ، این همان بستر زایش و پرورش ترقی و تکامل استعداد بشری، در ادوار تاریخ آدمی بوده و خواهد بود...! «..رنج شریف و خدا گونه، این همان بنیان و اساس سعادت و شکوفایی بشری در راستای تکامل تاریخی آنان بوده و خواهد بود..!»
..و اما در افغانستان و برای نسل ستم؛- و بخصوص ما هزاره ها؛ رنج :« این همان رنج گوسفند گونه گی مان بوده است! ...که، در باز تاب ی از همین خصلت،« ...» تسلط بی محابا شغالان بر تقدیر، سرنوشت، و سرزمین مان را در پیامد خویش، همچون بازتاب تاریخی به ار مغان آورده است...! .سرزمین من در هجوم دسته های از شغال ها، و اندیشه ام در انجماد و پوسیده گی، و فسیل شدن باور های افیونی قرون وسطایی ارتجاع و استبداد...! استبداد و ارتجاع، در همسو پی مطلق تاریخی، در راستای گوسفند سازی من و نسل من و تبار من، در تبانی هم، در تکاپو و دسیسه سازی های متداوم در تلاقی هم بوده اند! ارتجاع، در ورطه گوسفند گونه گی من، به دوشیدن ام یازیده است و استبداد، به ذبح و شکار م پرداخته است..! .. و آنگاه؛ سرزمین، ماوا، و حتی نوامیس ام را به تاراج گرفته اند..! من مانده ام و دنیایی از وا مانده گی های تاریخی من و نسل من! من مانده ام و نسل فسیل شده و به انجماد گرفته شده؛ در ورطه از گوسفند گونه گی تاریخی خویش...! تاراج، و هرچند گاه تاراج!... گاه تاراج تاجیک، و گاه هزاره... و ما در مرگ همدیگر دل شاد نموده ایم و گاه هم پیشقراولان شغال بوده ایم...! در کدامین پیمانه یی از خفت باید مرد .. آ..ه.. ای اون ها یی که رنج انسان بودن خویش را در ورطه نا مردمی های این عصر و این زمان و این سرزمین، بر دوش میکشید!!! ..و ما؛ در ورطه گوسفند گونه گی خویش گم شده ایم! کرخ، بی حس و بی شعور! ..آ.ه..که این درد بی شعور بودن مان چقدر مصیبت های بزرگ تاریخی را در قفا که نداشته، و چقدر برای مان سنگین تمام که نشده است...
« تعدد عقاید و ایدیالوژی ها، گاه نبوغ و پخته گی سیاسی یک ملت را به ترسیم میگیرد...! اما، و برای ملت پارس در محدوده های مشخص جغرافیایی آن، و بخصوص افغانستان کنونی، این پدیده « تعدد مذاهب» مسبب رنج، و زمینه ساز نزول و سقوط تاریخی آنان را در قفا داشته است..!» افغانستان کنونی، به عنوان بخشی از بدنه اصلی پیکره ایران باستان و خراسان بزرگ، و با داشتن پشتوانه قوی و قدرت مند پیشینه تاریخی در گذشته های نه چندان دور؛ حال در تعدد مذاهب خویش، و استحاله شدن در منگنه استبداد و... به زانو در افتاده است! مذاهب سه گانه؛ سنی، شیعه اثنی عشری و شیعه اسماعیلیه، وارثین اصلی این سرزمین را به دسته های حتی متخاصم نسبت به همدیگر دسته بندی نموده است! این وارثان فرهنگ و تاریخ یک ملت عظیم و سرنوشت ساز تاریخی، و حال در هاله ها یی از شک و تردید نسبت به همدیگر، در کره راه تاریخ، گم گردیده اند....« مرز ها و دسته بندی های جدید از جانب استبداد، ارتجاع و استعمار جهانی روس و انگلیس بر ما به تحمیل گرفته شده است...» بد تر از همه این است که ما آن را پذیرفته، و. به ضعف مان ایمان آورده ایم .. ما همدیگر را گم نموده، و نسبت به همدیگر بیگانه گردیده، و به عنوان اله ابزاری استبداد؛ چه شوربختانه هرچند گاه، و در گذر گاه های سخت تاریخ بر ضد همدیگر استفاده شده ایم و..!
برای نیل به سوی جامعه عاری از استبداد و ستم، نی تنها مبارزه با ماشین خشن و خرد کننده استبداد یک امر ضروری بوده؛ بلکه مبارزه با عوامل نفوذی ارباب ستم و ریزه خوران سفره ارتجاعی آن نیز یک امر واجب تاریخی میباشد!!!
در این بیشه، شیری نیست. گرگی هم که نه؛- حتی؛ کفتار ی نیست!!! بلکه، حیطه جولان شغال است و لاشخوار ها.. و همین..! و ما؛ در گونه از گوسفند گونه گی خویش در این ورطه گم شده، و در حیطه شکار شغال ها به تقلیل رفته و اضمحلال گرفته شده ایم...!
« ... و ما فرزندان فارس: در بدل اینکه در کشور های دور و نزدیک دروازه ها یی را به آدرس طالبان؛ این عمال ننگین استبداد و جنایت دق الباب بنماییم؛ چقدر با تدبیر، معقولانه و تاثیر گذار خواهد بود، تا تکه های وجود خویش را باز یافته، و در راستای متحد و متشکل شدن مان همت و مساعی خویش را به تکاپو وا داریم!.. باشد تا ملت / پارس، در سرزمین/ فغان/ قامت راست بنمایند! آنگه چهره های دروغ ، ستم و استبداد، در ورا طلوع و ظهور یک ملت مقتدر به زانو خواهند افتاد..! مطمئن باشید یاران!!!
سه : مطمئنم هر گاه؛ سیر حرکت تاریخی مان بر بنیاد ترسیم خطوط، و بر مبنای آرمان، آرزو، و اهداف تاکتیک ی و استراتژیک ی ارباب ستم، یعنی:« پروسه تحمیلی افغانیزه سازی مردم و جامعه مان» ، سمت و سو داده شود، بدون شک در روند فراز و فرود این مسیر« اعمال نفوذ قدرت از مجرای خشونت »، همچون گذشته های دور و نزدیک، هرچند گاه به قربانی گرفته شده، و در لای چرخه خشن و بی رحم استبداد قبیله یی در گونه های مختلف از اعمال نسل کشی ها به شکل « گینوساید» به نابودی گرفته خواهیم شد! « استبداد از دو سمت و پهلو، قیچی وار ما را به استحاله گرفته، و در تهاجم فیزیکی و فرهنگی در پی نابودی مان مساعی تاریخی خویش را به کار برده اند»... و تا هم اکنون، هر آنچه توانایی های بر پایی مان بوده و هست، گنجینه های ارزشمند، غنی، و قدرت مند فرهنگی مان بوده است! که آن هم در پروسه تزریق متواتر« سم، به گونه تهاجم و جعل فرهنگ و تاریخ» مورد هجمه دشمن حیله گر و نا بکار قرار گرفته است...!
تحلیل و نابودی فیزیکی و معنوی مان، اهداف از پیش تعیین شده و استراتیژیکی عوامل استبداد در افغانستان بوده است! در بعد معنوی، فرهنگ و اقتصاد ما را تخریب و لگد مال نموده اند. اخذ مالیات های سنگین و هجوم کوچی ها بر مراتع مناطق هزاره نشین، عدم رشد تکنیک و صنعت و.. هدف ترور اقتصادی مان را در پی داشته است و.. اما در بعد فیزیکی، قتل عام های مقطعی، و ترور های متواتر و پیوسته تاریخی، ما را به زانو در آورده است. که یکی از شیوه های ترور هزاره ها، کمین گرفتن برای قتل آنان در مسیر راه های مواصلاتی افغانستان، این خراب آباد بوده است...!
چهار: هر گاه در تخته شطرنج بازی سیاست و اعمال قدرت و نفوذ در افغانستان نظری میاندازیم، حاکمیت های استبدادی تک قبیله یی گذشته را در پالیسی اعمال قدرت و نفوذ، بیش از حد/ تصور/ زیرک و کار کشته در مییابیم! در میان گونه های مختلف از شیوه های نابودی و اضمحلال مردم هزاره، یکی هم به انزوا کشیدن و محصور نمودن آنان در موقعیت های دشوار جغرافیا یی مشخص و تنگنا ه گونه میباشد! در جریان جنگ های خونین و پیامد قتل عام ها، آنان « افغان ها » هزاره ها را رو به جانب کوهستان های صعب العبور مرکزی رانده، تا به اضافه قرار دادن آنان در تنگنا ی اقتصادی و محاصره، راه های مواصلاتی آنان را نیز در ید قدرت و کنترول خویش داشته باشند! در جریان صلح و باز سازی کشور نیز کوشش بر این امر مبذول گردیده شده است، تا تمام راه های مواصلاتی که در جریان رشد و انکشاف کشور احیا و اعمار گردیده اند، ماسوای مناطق مرکزی و هزاره نشین را در بر داشته باشند. اهداف تاکتیکی و استراتیژیکی استبداد مانع از ان گردیده است تا یک وجب از خاک مناطق هزاره نشین در ماستر پلان های مهم و حیاتی رشد و انکشاف کشور در نظر گرفته شوند! « هر گاه اگر منافع ملی کشور افغانستان ، بدور از تعفن اندیشه های قبیله یی قوم غالب در نظر گرفته شود، اقتصادی ترین راه مواصلاتی شرق و غرب کشور، شمال و جنوب آن باید از مناطق مرکزی کشور عبور داده میشد، که نشده است! شما مثلا مسیر اسلام قلعه، هرات؛ غور، بامیان و کابل، جلال آباد را در نظر بگیرید و محاسبه بنماید که چقدر از هر لحاظ منافع ملی به سرفه میباشد..!
پنج : راه های مواصلاتی و اهمیت آن در روند اقتصاد و تعیین خطوط سیاست ها !
اقتصاد و سیاست دو رکن اساسی در راستای زیست و تکامل بشریت بوده، و در فرایند تاریخی توسعه و تکامل، این هر دو پدیده لازم و ملزم هم به شمار میروند. اقتصاد بدون سیاست پایدار نبوده، و سیاست منهای اقتصاد، پایه های ش لنگ خواهد بود..! در فرایند اقتصاد، توسعه، و تکامل، و تاثیر گزاری آن بر چگونه گی تعیین سیاست، و اعمال قدرت؛ راه های مواصلاتی و محل عبور و مرور کاروان های تجارتی، از قدیم ها از اهمیت کلیدی و حیاتی بر خوردار بوده اند. راه های مواصلاتی همچون دیروز، و حال نیز همچنان در سطح منطقه و جهان، از اهمیت کلیدی در رشد اقتصاد و تاثیر گذاری ان بر سیاست برخوردار میباشد..!.. راه، مسیر ترانزیت اموال و عبور و مرور انسان ها، نی تنها اهمیت سیاسی- اقتصادی را دارا بوده؛ بلکه محل پیدایش، رشد و پرورش تمدن های مانده گار تاریخی نیز بوده اند...به عنوان مثال میتوان از جاده ابریشم به عنوان یک نمونه تاریخی یاد نمود...!
لوژیستیک، ترابری و حمل و نقل؛ بخش انفکاک ناپذیر تمدن جهانی بشریت بوده، و چگونه گی کیفی ان تاثیر حیاتی بر روند رشد اقتصادی جوامع بشری را به تعریف میگیرد! جهت نیل به اقتصاد مستقل و خودکفا، ضرورت داشتن راه های مواصلاتی با کیفیت، مطمئن و دارای امنیت، یکی از ضرورت های اساسی ان به شمار میرود..
افاغنه « پشتون ها » برای ارعاب و تسلیم پذیری مردم هزاره، در طول تاریخ حاکمیت شان از کار برد هیچ گونه ترفند، و سیاست ی ابا نورزیده اند. در کنار دیگر شیوه های ارعاب، ترور، قتل عام ها و... هر گاهی لازم دیده، و شرایط را مناسب یافته اند، راه های مواصلاتی را بر روی این مردم مسدود نموده اند! افاغنه، به عنوان یکی از تاکتیک های کار بردی کوتاه و دراز مدت اعمال نفوذ و قدرت، همچون اله فشار برای شکستن روحیه مقاومت در مردم هزاره، آنان را در جریان محاصره و تحریم، اقتصادی خویش قرار داده و از ورود مواد غذایی و ضرورت های اولیه زنده گی این مردم جلو گیری به عمل آورده اند! چه بسا در سخت ترین شرایط سال های قحطی و خشک سالی ها، برای مدت های مدید، مناطق هزاره نشین در تنگنا محاصره اقتصادی افغان ها قرار داشته، و درد و رنج گرسنگی و مرگ را به تحمل نشسته اند! استبداد « افغان ها» برای اعمال نفوذ قدرت، و دیکته خواسته های شان، و ایجاد ترس و ارعاب، از راه های مواصلاتی به عنوان آلترناتیو فشار بر مردم هزاره استفاده مو زیانه یی به عمل آورده، و آنان را تحت فشار شدید و بی رحمانه تحریم های اقتصادی خویش قرار داده اند! در پروسه راه گیری ها، چه بسا افراد سر شناس مردم هزاره را به قتل رسانده، دارا یی های عوام و مسافرین این مردم را به غارت برده، بر اقتصاد نیمه جان مردمان این منطقه لطمه شدید وارد نموده اند و... که در نتیجه مردم منطقه هزاره نشین را تحت فشار، در تنگنا اقتصادی قرار داده، و از این طریق دیکته نفوذ خویش را بر مردم « هزاره ها » به تحمیل گرفته اند! و چه بسا در سایه شوم همین تاکتیک، راننده ها، کمک راننده ها و مالکین وسایل حمل و نقل و کسبه کاران محل را، نیز و « شاید» به جاسوسی و خبر چینی به نفع خویش، به جبر وادار نموده باشند ...!
راه بیرون رفت از این معضله برای هزاره ها:
1= ایجاد ملت شدن در هم پیوسته گی هویت فرهنگی و تاریخی و میهنی خویش؛ بر بنیاد باز یافت پیکره های تاریخی گم شده خویش در کوره راه استبداد تاریخی در افغانستان!
ما باید به پخته گی سیاسی نایل آیم!!! این یعنی: ایجاد ملت شدن بر مبنای باز تعریف گردیده شده از ملت، بر محور بخش های تشریح شده در این مقاله و دیگر نوشته های این حقیر...!
ما آنگاه در افغانستان بر بحران های تاریخی موجود فایق میگردیم؛ که بنیاد ملت را پایه ریزی نموده، و قشر وسیع از جامعه مان را به عنوان محور، بر محور علایق های مشخص فرهنگی، تاریخی و محیطی، متحد و منسجم بنمایم... و در این رهگذر، هیچ پدیده یی تاثیر گذار تر از فرهنگ و داشته های تاریخی ایران باستان نمیباشد...!
ما آنگاه بر مشکلات تاریخی فایق میگردیم، که پیکره ملت پارس در سرزمین افغانستان در غم و شادی همدیگر به گونه حقیقی و آگاهانه سهیم بوده و به عنوان یک پیکره واحد و تفکیک ناپذیر به دفاع و حمایت همدیگر اقدام بنمایند...جهت نیل به چنین آرمانی، شکستاندن لایه های وسیع انجماد بد بینی ها و شک البته که کار ساده نبوده، اما بعید نه خواهد بود! همین که توده ها نیاز به متحد شدن تاریخ شان را درک بنمایند، قشر های ضخیم از بد بینی های ساخته دست استبداد و ارتجاع در هم فرو خواهد ریخت...!
بن مایه های اساسی ایجاد ملت بر بنیاد ایجاد اعتماد، تفاهم و همدلی میان اقشار مشخص از جوامع بشری استوار میباشد. پیش زمینه های ایجاد اعتماد ، تفاهم و همدلی بر پایه داشتن مشترکات تاریخی همگانی، مفاخر تاریخی مشترک، و نیازمندی های تاریخی همسو، منافع تاریخی مشترک، سرزمین مادری مشترک، فرهنگ و داشته های فرهنگی مشترک و.. استوار میباشد...
به هر پیمانه یی، هر گاه اگر داشته های فوق در اعماق باور ها و پسیکولوژی جمعی یک کتله از انسان های مشخص نهادینه گردیده و بارور گردد، به همان اندازه ظهور و پیدایش " ملت ها " در دهکده جهانی ممکن و میسر خواهد بود..
ملت: این همبستگی و پیوستگی غرور آفرین و شوق مندانه یک بخش از مشخص جوامع بشری را به تعریف پرداخته، که بر بنیاد " عشق، آشنایی، و هم ریشه گی نسبت به هم " نی جبر "، و هم پیوستگی ها در پرتو مفاخر تاریخی دیروز و امروز شکل گرفته، و برای عبور به سوی سرنوشت تاریخی فردا های مشترک پی ریزی گردیده شده است!
سرزمین، مفاخر تاریخی، فرهنگ و سرنوشت مشترک، در روند شعور مند ی جامعه بالغ و معقول، ملت های تاثیر گذار تاریخی را در میان جوامع ملل به ظهور گرفته است
2 = پیشنهاد مشخص:
در فعالیت های استراتیژیکی کوشش ها بر این امر مبذول گردد، تا راه های مواصلاتی مردم مرکزی « هزاره ها » کمتر از نقاط تهدید کننده و نا امن، اعمار و پی ریزی گردد! به عنوان مثال این چندمین سال است که مردم جا غوری جهت آسفالت و ترمیم جاده های جا غوری- گیلان و جا غوری – قره باغ خون دل میخورند، و نتیجه یی هم بدست نمیآورند. در حالیکه در همین مسیر ها اموال و دارایی های همین مردم « هزاره ها » هر گاه توسط افاغنه محل این مسیر به غارت برده شده و فرزندان این مردم گردن بریده میشوند و.. پس هر گاه اگر این مسیر ها آسفالت هم بشود، مسیر امن و مطمئن برای مردم نه خواهد بود. پس چه بهتر تا فکر های اساسی تر نمود ...ادامه دارد..