بنام خداوند!

 مقدمه:


..و ما؛ این چنین این چندمین نسل است که در سرزمین و ماوا خویش،  در لای منگنه خشن و بی رحم حاکمیت های استبدادی،  قوم گرا، و متحجر؛ له شده، و داریم به قربانی گرفته میشویم! کشور، مملکت، آزادی های فردی و اجتماعی، حق تعیین و انتخاب، تمدن، شکوفایی، توسعه،  اقتدار و... نداریم که هیچ، حتی؛ " در حریم زادگاه خویش،"  در قلمرو حاکمیت افغان ها " از ابتدایی ترین " حقوق " «مصونیت جانی» نیز برخوردار نبوده ایم..!

« آیا مگر ما مجبور به تحمل استبداد تاریخی، خفت تاریخی؛  رنج تاریخی، قتل و غارت تاریخی  مدام  میباشیم؟!» آیا مگر ما حق نداریم و شایسته ان نیستیم تا زنده گی توام با عزت ی را به تجربه گرفته، و با غرور و اقتدار در فراخنای تاریخ تکامل بشری زیست بنماییم؟!! آیا مگر ما حق نداریم تا زادگاه، مملکت، و آشیانه خویش را دارا بوده، و به گونه شایسته و توام با عزت آن آنرا به اعمار بگیریم؟! آیا این رنج تاریخی، ذلت تاریخی و محرومیت تاریخی را نباید به آن پایان بخشید؟؟ و....! » آری؛ زنده گی و اقتدار، عزت و سربلندی و داشتن خانه امن « میهن» و.. حق ما است، و حق مسلم ما!   آنهایی که  حیطه غرور شمله و شمشیر، جنگ و تفنگ را به انتخاب گرفته اند، و این انتخاب را حق بر حق شان میدانند،    " مخیر "  هستند!! بگذار " لو ی  افغانستان " برای شان ایجاد بنمایند، و بر سر درب دفاتر،  ادارات و مراکز آموزشی شان هر اسم را که میپسندند، به لوح بگیرند؛ و سرود ملی و پرچم ملی شان را به هر شکل که می پسندند، انتخاب بنمایند! و ما برای شان از خداوند بزرگ توفیق میطلبیم!  اما، من نیز چنین حقی را دارا میباشم! به من نیز چنین حقی باید داده شود! اگر تا حال از این حق محروم بوده ام؛ این رنج  و محرومیت تاریخی من و هم سرنوشتان ام بوده است! یک رنج " تحمیلی که، به ان " باید "  پایان بخشیده شود! من نیز حقم است تا  در پی کسب احیای هویت،  ایجاد اقتدار و عظمت  تاریخی نیاکان  خویش باشم! جاری شدن " غرور " عزت  " و  " اقتدار " نیاکان خراسانی ام  در شریانهای وجود م،  و در تاروپوتم ! آری این حقم است و  در پی احیای این حق، از دل و جان باید کوشید!!

 

  افغان و دایره هویت افغانی!« افغان ملت!»

 از لحظه تولد آدم ها در  افغانستان، تفکیک و تبعیض  بر آنها اعمال میگردد. معیار تفکیک و تمایز، نژاد، خون ایل، قوم، قبیله، و تبار بوده است! « افغان و غیر افغان و.. »!  تعدادی« افاغنه» مادر زاد حاکم و صاحب به دنیا میایند، و تعداد کثیر دیگری « غیر افغان ها» هم محکوم، و فرمان بردار!... و من و تبارم،  در زمره محروم ترین های  تاریخ این سرزمین  قرار داشته ایم!«ما» حتی؛ گاهی محروم از حق زنده گی و  زنده بودن، و صرف زنده  بودن؛ بوده ایم!  در لحظات تلاطم بحران های تاریخی، چه بسا که حق نفس کشیدن را نیز از ما به یغما برده اند! گاه فردی، و گاهی هم  دسته جمعی به قتل عام گرفته شده ایم!  تا همین دیروز، قبل از حضور جامعه جهانی در این کشور؛ حتی از حق تحصیل در رشته های کلیدی در مراکز آموزش عالی کشور،  محروم بوده ایم و..!  "افغان " آنان قبایل برتر و حاکمیت ساز در سرزمینم بوده اند! کشور مملکت و حیات سیاسی این کشور و سرزمین در ید قدرت آنان قرار داشته بوده است! و؛ منی خاکستر نشین تاریخی تاریخ!!! آیا من هم افغان بوده و هستم؟؟؟ اگر افغان م، پس این همه تبعیض در زنده گی ام برای چیست و...؟؟! در دهه دموکراسی بر من منت میگذارند، که به گونه سمبلیک معاون چندم رئیس جمهور هستم؟؟! پس این تفکیک ها و تقسیم بندی ها و سرت نمودن ها برای چیست؟! و....

« ... و بدین سان مرا با خوست،  شر ن، و پتان، و مناطق« افغان» نشین قبایل جنوب، کاری نیست! که، در پروسه تجارب  تاریخی سه صد ساله تشکیل و ایجاد حاکمیت افاغنه در افغانستان، ما نه تنها با مردمان این دیار در فضای همدلی و همسویی  تاریخی ( وطن دار گونه) به سر نه برده ایم؛ که، همواره آماج قهر آمیز تخریب، توطئه، تحقیر و کشتار آنان قرار داشته ایم!  ساکنین دو سوی خط مرزی دیورند ، در مقاطع مختلف تاریخ،  به " کرات " به قتل عام مان گرفته؛ خانه، سرزمین و کاشانه یی مان را به اشغال در آورده، و  نوامیس مان را به تاراج برده اند! حتی زنان، کودکان، و نو جوانان ما را در بازار های داخل و خارج از کشور، رمه وا ر  به حراج  گذاشته اند و...! آنگاه،  در روند  عادی  و نور مال زنده گی در افغانستان، در طول تاریخ،  به شکل هدفمند و مستدام، در منگنه استبداد حکومتی، و اعمال محرومیت ها ی گوناگون، به شکل خزنده و  متواتر، ( سد راه رشد و تکامل تاریخی مان بوده اند!) ما، از تمام مزایا و حقوق انسانی در حیطه حاکمیت افاغنه محروم بوده، و تبعیض عریان تاریخی از جانب آنان بر ما به اعمال گرفته شده است...!!< استبداد، تبعیض و اپارتاید، عملکرد حاکمیت سه صد ساله افاغنه برای  اقوام تحت ستم ساکن در افغانستان میباشد>

در سرزمین افغانستان، همسو یی ملی،  منافع ملی مشترک و همگانی « ملت واحد» هرگز جود عینی و حقیقی نداشته است! تبعیض، تشتت، و تضاد، سنگ بنای سیاست حاکمیت ها در سده های اخیر در این سرزمین بوده، و منافع، همواره بر معیار قوم و تبار سنجش، و تعیین گردیده شده است! که، به شهادت تاریخ، در دایره منافع قبیله یی افغان و افغان ملتی ها؛ ما فرزندان پارسی، بخصوص ما هزاره ها را جایی نبوده است...!  

 

 تحمیل هدف مند حقارت، تا الیناسیون تاریخی!

 هر صاحب خردی، هر گاه اگر با تاریخ ملت  و مردم خطه خراسان بزرگ و ایران تاریخی، ولو مقداری اندک آشنایی داشته باشد، به شکوه و عظمت تاریخی این مردم واقف میباشد! که، سلسله امپراتوری های مقتدر در این سرزمین شکل گرفته و زردشت بزرگ، این حکیم فرزانه و یکی از پایه گذاران مکتب توحیدی، از این خطه به ظهور نشسته است و..!..و حال، هر گاه در میان خرابه های باز مانده از این عظمت، بخصوص در بلخ و بامیان بزرگ به فراست می نگریم، عظمت و اقتدار ملت بزرگ و عزت مند تاریخی را در لا بالای خرابه های آن به وضوح در مییابیم..! عظمت و شاهکار ی های هنری تاریخی در آثار باستانی بامیان بزرگ، بیان گر نبوغ، توانایی، استعداد  و خلاقیت هنری منحصر به فرد تمدن پنج هزار ساله این مرز و بوم را حکایت دارد! پیکر تراشی، مهندسی و ...!  و؛  هنر منحصر به فرد، خلاقیت نقاشی آب و رنگ، بر دیواره های  شهمامه و صلصال! در کجای دنیا چنین هنر نقاشی بی مانند ی را سراغ دارید که قدامت چندین هزار سال را دارا باشند؟! آخ که با از بین بردن این هنر تاریخی بزرگ، قبایل افغان چه جنایت و ظلم بزرگ تاریخی را در حق مان مرتکب که نشده اند!

و حال، از اون همه عظمت، مشت خاکستر بیش باقی نمانده است! انسان های که در مغاره های کوه زیست مینمایند؟!! انسان ها یی که خود ، تاریخ، عظمت و اصالت خویش را در قبرستان های مفلوک تاریخ به فراموشی سپرده، گاه به ترک بودن، و گاه به مغول شدن، نیل نموده و یتیم گونه گم گردیده و صورت هم به خراش میگیرند!

کدامین مصیبت و کدامین طاعون ما را چنین گرفتار مرگ و زبونی نموده است؟!  آه! برق شمشیر و شمشیر ها یی از اسکندر مقدونی، تا به اعراب خشن و بادیه نشین..؟!  و اما، در تقابل هجوم اسکندر، اعراب و چنگیز، کم و بیش دوباره قامت راست نموده ، کشور مملکت و حیثیت خویش را به احیا دوباره پرداخته ایم! اما، هجوم اخیر، هجوم شیطنت آمیز روس ، انگلیس و اعراب، در گونه  حاکمیت  های امیر عبدالرحمن خانی آن؛ - این همان آتش ی است که خاکستر مان نموده است! افتادن ی است، که بلند شدنی را در قفا نداشته است! مردن و پوسیده شدن و...!

که، باور مان را آماج آتش ستم و فتنه قرار داده، و شعور مان  را خرف نموده، و شناخت مان را از ما  باز ستاینده اند!« مگر خلیفه سعودی به گونه تصادفی به میر ویس خان ابدالی نامه« جهاد» اعطا میدارد؟! خیر! این تیری است کاملا بر قلب هدف..! و، مردن، و پوسیدن، و بیگانه شدن مان از همان دم آغاز میگردد! و، در دهه هفتاد، در جنگ های کابل، این پوسیدن ها در« ز قوم» برادر کشی و ایجاد فاجعه ها  به اوج خود میرسد!! آه از این الیناسیون تاریخی فرزندان پارس در پهنه یتیم گونه تاریخ آنان،« افغانستان»! افغانستان، سرزمین گم شدن مان، و بیگانه شدن مان! از همین رو است که، رستم و رستم های دیگر، سینه سهراب ش را با خنجر کینه و خشم در ندانستن هایش  میدرد، در عالم گوسفند گونه گی خویش بر مرگ برادر دل شاد مینماید!

... و ما این چنین حقیر و کوچک میشویم و در گردونه تاریخ گم میگردیم! مگر تصادفی است؛ که در محدوده یی جغرافیا یی که روزی قلب یک تمدن تاریخی بوده است؛  امروز مذاهب گوناگون« تضاد های گوناگون» از قبیل شیعه، سنی، اسماعیلیه، جعفری به ظهور نشسته است؟؟! هدف از این گفتار تخریب و تاختن بر مذاهب نبوده، بلکه اشاره یی است بر آسیب شناسی تاریخی مان! چرا؟! مگر نه آنکه هدف حقیر و کوچک سازی تاریخی مان بوده است؟! مگر نه این همان ابزار لجام زدن مان بوده است؟! اگر دیوار مذهب را از این پیکره " تاریخی- فرهنگی " « پارسی گویان افغانستان»بر داریم؛ دیگر چه تفاوت و تمایزی در میان خواهد ماند! و چه خوب از این تمایز تا هم اکنون استفاده برده و توسط آن به زنجیر مان کشیده اند و...!

« رنج تاریک و مخدوش بودن هویت، تاریخ ، فرهنگ و تمدن مان از یک سو، و جلوه های تمایز برانگیز و تفکیک کننده عقاید مذهبی از جانب دیگر، جهنم عدم اعتماد و همدلی برادر گونه را در میان برادران هم ریشه و هم فرهنگ در افغانستان به وجود آورده، و این موضوع یکی از پیش زمینه های اساسی تداوم استبداد در این سرزمین به حساب میرود!»

  « هر گاه، من« غیر افغان» اگر در خوست خودم را همچون بامیان در امن احساس می نمودم؛ و یا در " کنر "  همچون  بلخ و مزار؛ مطمئنا گفتن از تجزیه و تقسیم افغانستان، حقیقتا که جفا تاریخی به حساب میامد!

 قدامت عدم اعتماد همگانی، همسو یی ملی، و احساس عدم سرزمین مشترک،  و...در این سرزمین، به درازای  سه صد سال میباشد!این یعنی اینکه؛ ما سه صد سال استبداد را تحمل نموده ایم؛ و این بیانگر همدلی ملی نبوده است! در افغانستان وحدت ملی و سرزمین مشترک هیچ گاهی وجود نداشته است! یعنی ما مدت ها قبل به گونه نامریی توسط پشاتین به تفکیک و تجزیه  گرفته شده ایم! لذا پدیده تجزیه افغانستان، امر جدیدی نبوده، بلکه قدامت ی به درازای تاریخ این کشور را دارا میباشد!»

آیا ریشه های تباری غیر افغان، افغانی هستند؟!

در افغانستان از اوان ظهور این کشور، سیاست های جاری در این محدوده جغرافیایی همواره چند پهلو، غیر صادقانه و غیر شفاف بوده است. که، همین اعمال چند پهلو یی و ریا کارا نه در  روند و اجرای سیاست ها، توام  با اعمال خشونت و استبداد، و تحمیل محرومیت های فرهنگی و اقتصادی بر مردم این خطه، ساکنین این سرزمین را در کوران  بیراهه و بن بست های  سیاسی مواجه نموده است! در روند چگونگی اعمال سیاست های چند پهلو یی در این سرزمین، پیچیده گی مشخصه تباری « افغان و افغانی بودن» موضوع مهم تابعیت را در این سرزمین به خود اختصاص میدهد!  تعریف حقوقی هویت  افغان و افغانی بودن در افغانستان، بار ارزشی  و حقوقی متفاوتی را به تفهیم میرساند. گاه این واژه و  کلمه، در حد ارزش « اسعار» جاری در معاملات اقتصادی این کشور در نقش " واحد  پولی "  تعریف گردیده؛ و گاه جنبه هویت ملی  ساکنین افغانستان را یدک کشیده، و گاه  هم به قبایل و اقوام خاص اطلاق گردیده شده است! ایل، قبایل و تبار ها ی  که در دو سوی خط مرزی دیورند زیست مینمایند...!

هر گاه اگر به ساختار ایجاد قدرت و سیستم حاکمیت در افغانستان  به گونه رئالیست  نظر ی انداخته شود، مشخص می گردد که، کاربرد کلمه افغان در ساختار ایجاد قدرت و حاکمیت نیز ابعاد چند پهلو یی را نقش  ایفا نموده است. این یعنی؛ در محدوده ملت و توده های عام، تفکیک مشخص میان ساکنان آن به شکل عریان؛« الا  در موارد خاص» به چشم نه میخورد!. این یعنی، بر اساس کار سیستماتیک و هدف مند حاکمیت، همه آحاد ملت، افغان به حساب گرفته میشوند. به گونه که در قانون اساسی این کشور نیز ماده یی در این باب تسجیل گردیده است:« هر کسی که تابعیت افغانستان را دارا میباشد، افغان است» اما در بدنه قدرت و حاکمیت، اصل افغان و غیر افغان به وضوح به تفکیک و تمایز گرفته میشوند!. که نمونه بارز و مشخص آن شخصیت  اول و مهم مملکت یعنی شاه و رئیس جمهور این کشور به گونه سنتی، و< حتمی> از میان افغانان  و قبایل افغان تبار « پشتون» این کشور بوده اند!  ادامه دارد.....

مقاله بعدی:

 1=  تجزیه، این یعنی: ختم خشونت، و پایان دادن به دشمنی ها در افغانستان!

 2= مکانیزم ایجاد ایران شرقی، و یا خراسان بزرگ!