من و مهتاب و دریا...
بنام خداوند!
شبی از آسمان نیل گونی،
ببارد تا سحر صد ها ستاره
و مهتاب بانوی زیبا شبگیر،
خرامد ناز و ناز، بربام خانه!
شبی در فصل تابستان!
من و مهتاب و رقص عاشقانه
من و مهتاب و پرواز شبانه
رویم در دره های رود ارغند
شماریم چشمه هایش دانه،دانه
وضو سازم به آب ش و، نمازی
نماز، با یک نیاز عاشقانه!
روم در بستر دریای هلمند
بگیرم گیسوان ش را به شانه
عروس ان رود هلمند شاد و سرمست
ز او من مست و هم ماه شبانه
بلور پیکر ش گیرم در آغوش
من و ماه عشق بازی های سرخوش!
شبی در فصل تابستان!
من و مهتاب و عمق دره های پیچ اندر پیچ؛-
و انبوهی پریان!
پریان پای کوبان، شاد و خندان
پریان، شادی و شعرو ترانه
برند ما را به مهمانی به خانه!
شبی در فصل تابستان
من و دریا و شعر عاشقانه
میاد مهتاب مرا؛
مهمان به خانه...
م. لو مانی!
+ نوشته شده در سه شنبه چهارم مهر ۱۳۹۱ ساعت 17:13 توسط میر احمد لومانی
|