شام غریبان !

    مدینه ،  حسین را تنها ی ش گذاشته است !

به سوی  مکه ، وی را رغبت رفتن نبوده است !

کوفه  و شام؛ حسین را به  سلاخی اش گرفته  اند... !

  عشق  به حسین  و ایمان ی  به تشیع  وی،  افتخار  تاریخی ما  فرزندان  این مرز و  بوم   بوده ، و خواهد بود!  که، این افتخار و شرف  جز لاینفک  اصالت  و هویت مان از دیروز  به  امروز،  و از امروز  در افق و گستره  فردا ها تسلسل متداوم جاری بودن تاریخی خویش را پیموده و خواهد پیمود...!  

امروز در جهان و منطقه،  این ما  میراث داران  فرهنگ با صلابت مکتب حسینی شناخته شده ایم ؛- حوزه فارس و ایران تاریخی و باستان! این جا  یعنی  مهد  پرورش  فرهنگ حسینی و کربلا وی!  این جا یعنی :  «  تشیع ، و  تداوم خط سرخ شهادت، مسئولیت، و امامت و ..!»

شب شام غریبان است!  و، آغاز یک "  تاریخ "  دیگری  از مظلومیت  فرزند  آدم  و مسئولیت وی!

 حسین  و یاران  اش در  پای یک مسئولیت سخت عظیم از روشنفکر بودن « امامت» در خون  خویش شته زده و رفته اند.  و  زینب  مانده است و مظلومیت وی  و  مسئولیت  تاریخی وی به عنوان یک زن، و یک قافله سالار تاریخی..

شب شام  غریبان است !    و ؛   از درو دیوار تاریخ، « مظلومیت » میبارد؛ و مسئولیتی دست بدست گردیده و جاویدانه میگردد . مظلومیت انسان در مقطع های از تاریخ، و مسئولیت انسان بودن، و انسان شدن در گذر زمان  « برای حال و آینده ...»

 شب شام غریبان است !  و ؛ -

مظلومیت  فرزند زهرا در میان اعراب، و من شیعه در سرزمین افغانستان به جرم عشق ی به حسین! و  تداوم  مظلومیت من در  سینه تاریخ، همچون صحرا کربلا ، همچون ظهر عاشورا و... « سلاخی  پیروان مکتب تشیع؛ در  جریان  تاریخ ؛  در سرزمین افغانستان »

شب شام غریبان است! و شب گریه نمودن من!  گریه  یی به قدامت  هزار و چهار صد سال  اشک، جاری بر رخسار  تاریخ  تشیع!  که حسین به شهادت  رسیده است، و  زینب  به  اسارت رفته است.و انسانیت به سلاخی گرفته شده است..

و من امشب ، سراپا  درد ام و اندوه ام و اشک ام ...

  درو  دیوار این خانه دارد  اشک  میریزد .   اشکی بر  شهادت  عزیزی  و مظلومیت  مکتب ی در کربلا عرب،  و سرزمین   افغانستان !

و من؛  چه عجب  سرنوشت ام را  با  تشیع   حسینی  در پیوند تنگاتنگ  و گسست  نا  پذیر در میابم!

 مظلومیت، مسئولیت، شهامت و شهادت ؛ این  یعنی اصالت مکتب حسین برای همیش،  و درسینه تاریخ!  مسئولیت انسان بودن، روشنفکر و متعهد بودن، و واقف بودن ی به امامت خویش«  واقف بر امر روشنفکر بودن خویش» و تعهدی در قبال اراده مردم « نامه های متواتر کوفیان» و فدایی بودن مخلص در قبال ایدیالوژی و هدف خویش؛ این است جوهر اساسی قیام کربلا حسینی...

« در کجای تاریخ بشریت چنین قیام مخلص، و جان فشانی مخلصانه یی را میتوان به سراغ گرفت! حسین میداند که  شهید میشود! میداند که دشمن در میدان کار و زار اکثریت مطلق هست! اما ایستاده گی و مقاومت مینماید! حتی، نزدیک ترین یارانش را مخیر میگذارد و آزاد! یاران مخیر هستید؛ میخواهید بمانید؛ میخواهید از تاریکی شب استفاده نموده و بروید و.....»

... حسین و مکتب وی  فلسفه عشق است! فلسفه شعور است و اخلاق! عشق ی به  حسین  و مکتب وی ،  ریشه های وجود ام را   سیراب نموده ؛  حیات  و  بود و نبود ام را به آن   ایدیالوژی  مقدس  حسینی  پیوند زده است! که،  در  اعجاز حسینی سرزمین کربلا،  رمز های بس شگرف انسانی و آزاده گی  نهفته است !

حسین را باید شناخت  بیش از آن که  با کارد و قمه  بر  سر و صورت  خود و دیگران کوبید ! حسین را باید شناخت بیش از ان که در خیابان ها عربده سر داده و جلوه های از حقارت و حماقت تاریخی خویش را به نمایش گذاشت و... حسین را باید شناخت؛ و حسینی شد!

 که حسین  مکتب است و پیام ! که حسین  ایمان  است و  به  خود باوری رسیدن  و مسئولیت پذیرفتن  و تحلیل و تشخیص نمودن !  و ؛  عمل کردن!

 حسین  مسئولیت تاریخی خویش را به عنوان یک  امام  ،  رهبر و " روشنفکر "   در ظهر عاشورا  به پایان رسانده است .

حسین،  با خون سرخ  خویش،   تعیین   خط  قرمز  میان  حق و باطل را  به  تر سیم  گرفته   و به شهادت رسیده است !

و حال، زینب است و مظلومیت وی  رسالت تاریخی وی؛ و ما..

و حال لحظات  قوام گرفتن  مکتب  تشیع  است  و روئیدن   اندیشه های  حسینی  "  در سینه تاریخ "  !    

و حال  نوبت پیام رسانی  زینب است  و به قرائت  گرفتن  همان  تعیین " خط قرمز  حسینی " میان  حق و باطل،  در سینه تاریخ!

شب  شام غریبان است! شب  مظلومیت   من و مکتب من و  شهادت  رهبر من!

  و من  "  پیرو "  با تمام وجود ام  در این مظلومیت ،   قطرات اشک ی  هستم   جاری بر رخسار  تاریخ   !     

چی  سرنوشت ی  ما را به   مظلومیت کر بلا  و به  مسئولیت کربلا  پیوند  زده   است ؟؟

  به شهادت تاریخ ، این همان نه گفتن به استبداد است و مظلومیت مان  است  و شهادت مان در ورطه استبداد !  حق خواهی و مظلومیت و شهادت  از کربلا ؛  تا به امروز  در  افغانستان !

 آ...ه.. که چی عاشقانه در پای این مکتب جان داده ایم !! 

  آ...ه  که  چقدر  صرف به جرم شیعه بودن، و هزاره بودن  به ذبح گرفته  که نشده ایم ...

 شب شام غریبان است ! 

  حسین رخت  شهادت بر بسته   و از میان زمینیان  به عروج ملکوت ی خویش پیوسته است  .

 و یزید  د ر کاخ سبز دمشق، جشن پیروزی برپا نموده  و مستانه  باده پیروزی سر میکشد !

حسین رفته است و یزید  "  باقی   "  است!  و این حکایت  تسلسل تاریخ ما است! تداوم   یزید  و حاکمیت وی . و توجیه نمودن این حاکمیت، توسط چهره های " قدیس " مملو از  دروغ ، فریب و نیرنگ !

دین ،  آیین  و مذهب  در خدمت  استبداد  یزید  و توجیه کننده  گردن بریدن  های  "   شمر "   !  

حسین با رفتن اش  زلالیت   یک حقانیت  مطلق عدالت خواهی را  بر سینه تاریخ  تا به  ابدیت مطلق   به جاری گرفته است . و یزید با بودن اش  چهره  استبداد  ، فریب، قتل و معامله سیاست  های کثیف و خیانت پیشه  را در   حافظه تاریخ  به ترسیم میگیرد .

 شب شام غریبان است! حسین رفته است و یزید باقی است .    زینب است و تشیع ؛   و ،  حاکمیت یزید در تداوم تاریخی خویش !  و ما هستیم  و حاکمیت    یزید ،   در گزر زمان  ،   در سرزمین های مشخص  « کربلا ، افغانستان و ..»

 

 زینب !                   

 خواهر مظلومان  و رنج بران تاریخ!  خواهر  شهید ، و  پیام آور  شهدا !  ما را نیز با خود  در پی  این  قافله  عظیم و  پر مسئولیت  ببر !  که ،  سخت  وا مانده  و آشفته و  پریشان حال میباشیم ... تشیع  در سرزمین افغانستان ؛  داغ  دیده تر از صحرا کربلا است.  مظلوم تر و بی کس تر از ظهر عاشورا !

 

زینب !  سفیری از  صحرای خونین  کربلا ،  دخت  فاطمه ،  خواهر حسین !  ما نیز در عشق به شما و مکتب گهر بار شما  قربانی ها داده ایم . جاری مان فرما؛    زره  از ان  اعجاز گفتن  سخن حق .  که  سخت  نیاز مند  ایم ! که در سکوت خویش  به تاراج گرفته شده ایم .

 زینب !  خواهر مظلومان تاریخ  ، سرور من  و بانوی من  ،  داغ دیده  صحرا کربلا  !    

  داغ شلاق استبداد  تاریخی   بر گرده های نسل  تشیع  « هزاره ها » در افغانستان نیز قدامت  تاریخی  دارد ،  بانوی من   تنها مان  مگذار !

 

شب  شام  غریبان  است  و من  به  صبح  سپیدی امید بسته ام !

 به  شناختی از حسین  و  رسوایی  یزید  در  پهنه  تاریخ!

  که ،  یزید  همچنان  در  چهره  قداست خویش  بر محراب و  منبر  در تحمیق توده ها دارد حکومت میکند ...