13 رجب میلاد علی بن ابی طالب امیر مومنان
بنام خدا

حضرت علی بن ابی طالب(ع) در سیزه رجب سی عام الفیل (ده سال قبل از بعثت) در مکه به دنیا آمد.از نخستين روزى كه خود را شناخت، خود را در دامان پر محبت پيامبر اسلام «ص» ديد. از آن پس پيوسته مورد توجه رسول خدا «ص» بود. هنگامى كه پيامبر اسلام «ص» به رسالت مبعوث شد، وى نخستين كسى بود كه اين رسالت آسمانى را تصديق كرد و با پيامبر اسلام «ص» همصدا گرديد. و مهمتر آنكه تا آخرين لحظات زندگى، آن هدف پاك را دنبال كرد و لحظهاى دست از يارى حق برنداشت، او بدين جهت پس از رحلت پيامبر اسلام «ص» از طرف خداوند پيشواى مسلمين گرديد.بد نیست شمه از شخصیت علی را از دیدگاه ادیبان و سخن شناسات نگاه کنیم تا شاید نمی از یمی برای ما حاصل شود.
على «ع» چنانكه در معلومات خود منحصر بفرد بود، در سخن سازى و بيان نيز سرآمد سخنرانان گرديد، زيرا بيان او داراى شرايط كامل سخنورى بود كه بدون تكلف بر زبانش جارى مىگرديد و افكار شنوندگان را به خود جلب ميكرد. او احيانا حقايق را در ضمن نامههائى براى افراد خاصى بيان مىنمود و گاهى هم زير عنوان «توصيه و سفارش» مطالب ارزندهاى براى مردم بازگو ميكرد.نهج البلاغه یکی از آثار گرانبهای که پایین تر از کلام خالق و مافوق سخن بشر است. نهج البلاغه نمايانگر اخلاق صحيح انسانى است. نهج البلاغه در طرفدارى از حقيقت و نابود ساختن باطل نيروئى فوق العاده است. در آشكار ساختن مظاهر طبيعت و بدنبال آن در تعظيم آفريدگار جهان و اثبات قدرت بىمانندش، سخنگويى آگاه است .در زمينهى حكومت و مسائل مربوط به دولت و ملت، رهبرى روشن و عميق محسوب مىشود. در تحذير از لذتهاى فريبنده دنيا و توجهدادن به حوادث خطرناك پس از مرگ، بزرگترين زنگ خطر است.
در شناساندن پيامبر اسلام «ص» و رهبران آسمانى، بهترين معِّرف است و خلاصه در مسائل علمى، اعتقادى، اجتماعى، سياسى و اخلاقى والاترين كتاب بشمار مىرود.
جرج جرداق در پاسخ نامهاى كه براى يكى از نويسندگان نوشته، اعتراف ميكند كه: «من هنوز هم در تجزيه و تحليل شخصيت على بن ابى طالب «ع» مقصر هستم، زيرا نويسنده هر قدر كار كند و هر قدر كوشش نموده و زحمت بكشد و هر قدر كه بزرگ باشد اگر بخواهد شخصيت يك انسان عادى را تشريح كرده و حقيقت آن را يافته و اركان وجود او را درك كند، نمىتواند حق مطلب را ادا كند، پس چطور مىشود (حق مطلب را ادا كرد) اگر اين انسان شخص على بن ابى طالب «ع» و يا شبیه على «ع» باشد.مرزهاى خرد و بينش و بسان رعد در رگبارهاى تند شبانه، نيرومند و غران بود چشمه همان چشمه است، شب و روز در جريانش تأثير ندارند اگر زندگى شخصيتهاى واقعى تاريخ را اعم از شرق و غرب و قديم و جديد بررسى كنيم، پديدهى آشكارى را درك مىكنيم. آن پديده اين كه: شخصيتهاى تاريخى با وجود اختلافهاى فكرى و تضادهاى مذهبى كه دارند، با تفاوت در شدت و ضعف، اديبانى زبر دست هستند.برخى بتمام معنى مؤثر و سازنده هستند و بعضى در آستانهى تأثير و سازندگى قرار گرفتهاند. حتى مىتوان گفت: درك ادبى با معانى و شكلهاى گستردهاى كه دارد با هر موهبت فوق العادهى ديگرى- بهر رنگى از فعاليتهاى بزرگ جلوه كند- همراه است.
براى اثبات اين پديده كافى است نظرى كوتاه به تاريخ انبياء بيافكنيم. حضرت داود، سليمان، اشعيا، ارميا، ايوب، مسيح و حضرت محمد «ص» اديبانى بودند كه علاوه بر موهبتهاى ويژهاى كه داشتند از موهبت ادبى نيز برخوردار بودند.
ناپلئون، افلاطون، پاستور، خيام، ابن خلدون، نهرو، دو گل و پاسكال با وجود اين كه هر كدام در رشتهى خاصى شهرت داشتند لكن بحكم موقعيتهاى ادبى كه واجد بودند در رديف اهل ادب قرار گرفته بودند، و روى اين اصل هر كدام به مقتضاى موهبت و فطرت، داراى يك سلسله فعاليتهاى فكرى بودند كه بضميمهاى زيباييهاى بيان، بصورت ادبيات كاملى جلوه ميكرد. اين حقيقت بطور آشكار در شخصيت على «ع» تمركز داشت.
او همان طور كه در زمينهى اثبات حقوق و تعليمات و رهبريهايش امام بود، در ادبيات نيز عنوان امام را براى خود اتخاذ كرد. نشانهى ادبيات على «ع» «نهج البلاغه» است. نهج البلاغه كتابى است كه در اصول بلاغت عرب در رديف قرآن آمده و هم اكنون كه حدود سيزده قرن از عمر آن مىگذرد هنوز در اسلوب عرب بعنوان يك ريشه اصيل تلقى مىشود و قطعات جالبى از آن اقتباس مىگردد و بيان سحر انگيز آن به اسلوب سخنورى روح مىبخشد.
در زمينهى سخنپردازى على «ع» بايد گفت: وى شيوهى سخنورى جاهليت را كه توأم با سرشت سالم بوده، به منطق نيرومند و بيان اصيل اسلام ضميمه كرده است. بيان جالب على «ع» كه از شيوهى سخنورى و جاهليت و بيان سحر آميز پيامبر سرچشمه مىگرفت برخى را بر آن داشته كه در بارهى سخنانش بگويند: آن «فروتر از كلام خدا و فراتر از كلام مخلوق است، شگفت نيست، زيرا على «ع» از تمام وسايلى كه او را بين سخنوران به اين موقعيت نائل گردانيد برخوردار بود. او در محيطى كه فطرت سالم بر آن حكومت ميكرد پرورش يافته بود و با داناترين مردم يعنى با حضرت محمد «ص» زندگى ميكرد و رسالت وى را با آن حرارت و نيروى خاصى كه داشت با آغوش باز مىپذيرفت. گذشته از اينها خودش از آمادگيهاى شگفت و موهبتهاى بزرگى برخوردار بود، بدين جهت علل برترىهاى فطرى و اجتماعى در وى جمع بود اما هوشيارى و فراست عميق على «ع» در هر جملهاى از جملات نهج البلاغه بصورت يك عمل بزرگ نمودار است. اين فراستى زنده و توانا و گسترده و عميق است كه بصورت يك عمل در موضوعى كاملا گسترده كه تمام جوانب آن ملاحظه شده جلوه ميكند و على «ع» جوانب آن را بطور كامل زيرورو كرده و در بارهى آن كنجكاوى و آزمايش عميقى بعمل آورده و نهانترين و دقيقترين اسباب آن را درك نموده است.
موضوعاتى كه در نهج البلاغه مورد بحث قرار گرفته از اين انديشهها جدائى پذير نيستند. بلكه بايد گفت بحث از موضوعات، بدون انديشههاى مزبور، صورت كاملى بخود نمىگيرد. زيرا اين انديشهها آن چنان گسترده است كه هر كلمهاى از كلمات نهج البلاغه، خواننده را به دقت و تأمل وادار ميكند و هر جملهاى از جملاتش جهانى از معنى در برابر ديدگان او مجسم مىنمايد.
در نهج البلاغه توليد فكر از فكر چنان روشن است كه هر كس در برابر آن قرار گيرد گويا در برابر تودهاى انديشه قرار گرفته است. لكن بايد دانست كه اين انديشهها متراكم نيستند بلكه نظم و ترتيب خاصى بر آنها حكومت ميكند، و در اين جهت فرقى ميان نوشتههاى على «ع» و خطبههاى بديهى او نيست. زيرا چشمه همان چشمه است، شب و روز در جريانش تأثير ندارند.
خطبههاى بديهى على «ع» حاكى از انديشههائى معجزه آساست كه بر اساس دقت و منطق صحيح استوار است. راستى چنين دقتى حيرت زاست زيرا على «ع» در ايراد خطابههاى خود، آمادگى قبلى و لو براى چند لحظه نداشت و خطبههاى خود را بدون آمادگى قبلى ايراد ميكرد. اين خطبهها چنان در افكار على «ع» جوشش داشت كه مانند برقى كه بىخبر جهش كند، يا صاعقهى ناگهانى كه بىمقدمه به وقوع بپيوندد، يا گردبادى كه ناگهان وزيدن بگيرد و همه را به خود بپيچد و جاروب كند و به حكم قانون حادثه و حدود مناسبتهاى ويژه، مسيرى را پيش گيرد و از همان جا باز گردد، بدون كوچكترين رنج و زحمت به زبانش جارى مىشد.
ديگر از آثار ذكاوت نيرومند على «ع» در نهج البلاغه، مرزهائىاست كه احساسات وى را در شدت هيجان اندوهها محدود ميكرد. على «ع» كسى نبود كه بحكم احساسات شديد، غرق درياى اندوه و افسردگىهاى دور گردد، زيرا او تسليم حكومت عقل بود و خرد تنها فرمانده وى بشمار مىرفت. تنوع بحثها و توصيف طبيعت در نهج البلاغه، نشانهى ديگرى از فراست عميق على «ع» است. على «ع» انديشهى خود را تنها در يك موضوع ويژه يا بحث خاصى بكار نبرده، بلكه در هر موضوعى بطور كامل بحث نموده است. او با بيان خردمندانهى خود كه توأم با آگاهى كامل است، از چگونگى دنيا و طبيعت و شئون انسانها سخن مىگويد، و در زمينهى مظاهر زندهى طبيعت، سخن را گسترش مىدهد و رعد و برق زمين و آسمان را توصيف ميكند، و از شگفتىهاى آفرينش خفاش، مورچه، طاوس، ملخ و امثال اينها پرده برميدارد.
براى اجتماع، دستورات ويژه و در زمينهى اخلاق، قوانيت ارزندهاى وضع ميكند و خلاصه در بحث از آفرينش جهان هستى و شگفتىهاى وجود، ابتكاراتى از خود نشان مىدهد. به حقيقت بايد گفت: انديشهى سالم و بيان رسائى كه در نهج البلاغه بچشم مىخورد در ادبيات عرب هرگز يافت نخواهد شد. دايرهى خيال در نهج البلاغه چنان گسترده و وسيع است كه بالهاى آن هر سطحى را فرا گرفته است. على «ع» بكمك اين خيال نيرومند- كه بسيارى از متفكران و دانشمندان اعصار از آن محروم، بودند- مفاهيم واقعى خالص را در چهار چوبهاى كه از جالبترين زيباييها برخوردار بود قرار مىداد و به كمك هوش سرشار و تجربههاى عميق خود به آنها درخشندگى و حيات مىبخشيد. روى اين اصل مفهوم هر چند فكرى و جامد بود اما بمحض اين كه در مخيلهى على «ع» مىگذشت داراى بالهائى مىشد كه صفت جمود را از آن سلب ميكرد و حركت و حيات را جايگزين آن مىنمود.
خيال على «ع» خيال فوق العادهاى بود كه بر اساس واقع قرار داشت. على «ع» اين واقعيت را به مرحلهى بروز مىرسانيد و از طبيعت و بنياد آن، حدود گستردهاى بوجود مىآورد و آن را به رنگهاى فراوانى رنگين مىساخت. آن گاه حقيقت بيشتر آشكار مىشد و جوينده به آسانى بر آن تسلط مىيافت.
على «ع» بحكم نيروى فكرى بىمانندى كه داشت بر ديگران برترى جست. انديشهى بيدارش كه مخزن وسيعى بشمار مىرفت به او امتياز خاصى داده بود. او در مراحل زندگيش از يك سو با احساسات كينه ورزان و حيله گران، و از سوى ديگر با احساسات پاك دوستان صميمى و باوفا روبرو بود، بدين جهت براى على «ع» از مجموع اين احساسات، عناصر نيرومندى كه خيال ابتكارى او را پرورش مىداد آماده شده بود. على «ع» از عناصر مزبور در اين خيال كمك مىگرفت و آنها را در تابلوهائى بتمام معنى زنده و شگفتانگيز مجسم ميكرد.
اين عناصر درست بر يك واقعيت صاف كه داراى شاخههاى برگدار و ميوهدارى بود تمركز داشت.
شما اگر بخواهيد مىتوانيد اين عناصر را از آنجا كه بتمام معنى واقعى و رسا است و بالهاى آن كشيده و خطوطش كاملا نمايان است، بصورت شكلهاى رنگآميزى شدهاى برگردانيد. راستى خيال على «ع» چقدر شگفت آور است آنجا كه مردم بصره را پس از واقعهى جمل مخاطب قرار داده و با رنجى كه از آنان در دل دارد مىگويد: «همانا شهر شما غرق خواهد شد، گويا من مسجد آن را مىبينم بسان سينهى مرغ، ميان امواج كوه پيكر دريا قرار گرفته است» چقدر اين تشبيه: «فتنههايى مانند ساعات تاريك شب» سحر آميز است چگونه اين صورت، متحرك جلوه مىكند: «من مانند ميلهى آسيا هستم: آسيا دور من مىچرخد و من در جاى خود مىباشم» و بالاخره چقدر عظمت دارد اين تابلوئى كه در آن، ارتفاع خانههاى اهل بصره به خرطوم فيل تشبيه شده و كنگرههاى آن در نظر على «ع» مانند بالهاى كركسان آشكار مىگردد: «واى بر خيابانهاى آباد و خانههاى آراستهى شما كه بالهائى مانند بالهاى كركسان و خرطومهائى مانند خرطوم پيلان دارد» يكى از مزاياى اين خيال وسيع، نيروى تمثيل است. تمثيل در ادبيات على «ع» چهرهى درخشان و زندهاى دارد. براى نمونه موقعيت همنشين سلطان را در نظر بگيريد: مردم به او رشك مىبرند و مقام وى را آرزو ميكنند، در حالى كه او موقعيت خود را بهتر مىداند و از ترسو بيم آن آگاه است. او هر چند ديگران را از مركوب خود مىترساند اما خودش نيز ترس آن دارد كه بواسطهى او كشته شود. اين كه به بينيد على «ع» چگونه اين معنى را مجسم ميكند: «همنشين سلطان مانند سوار بر شير است: مردم به مقام و مرتبهى او رشك مىبرند در حالى كه او به جايگاه خود داناتر است».
به نمونهى ديگر گوش فرا دهيد: على «ع» در بارهى مردى كه براى زيان رساندن به دشمنش در كارى مىكوشيد كه به خودش زيان مىرسانيد، مىگويد: «تو مانند كسى هستى كه به خود نيزه فرو ميكند تا سوار پشت سر خود را بكشد» و هم اكنون على «ع» شما را به اين شاهراه شگفتانگيز در زمينهى همنشينى با دروغگو رهبرى ميكند: «از طرح دوستى با دروغگو پرهيز كن. زيرا او مانند سراب است: دور را براى تو نزديك و نزديك را دور مىگرداند».
اما مسئلهى هنر كه قائل است هر زشتى در طبيعت بكمك اصول هنرى، زيبا جلوه ميكند، مسئلهاى است كه ريشهى آن را بايد در سخنان پسر ابو طالب- آنجا كه مردگانى را توصيف ميكند- جستجو كرد. راستى مرگ چقدر وحشتزا و چهرهاش زشت و بدنما است، و سخن پسر ابو طالب در بارهى آن چقدر مهيج و تأثيرش زيبا است اين سخن از ناحيهى عاطفهى عميق على «ع» بهرهى فراوان و از خيال بارورش بهرهى بيشترى گرفته است، از اين رهگذر سخن او بصورت يك تابلوى هنرى بىنظير جلوه ميكند. تنها تابلوهاى
بلاغت عرب در رديف قرآن آمده و هم اكنون كه حدود سيزده قرن از عمر آن مىگذرد هنوز در اسلوب عرب بعنوان يك ريشه اصيل تلقى مىشود و قطعات جالبى از آن اقتباس مىگردد و بيان سحر انگيز آن به اسلوب سخنورى روح مىبخشد.در زمينهى سخنپردازى على «ع» بايد گفت: وى شيوهى سخنورى جاهليت را كه توأم با سرشت سالم بوده، به منطق نيرومند و بيان اصيل اسلام ضميمه كرده است. بيان جالب على «ع» كه از شيوهى سخنورى و جاهليت و بيان سحر آميز پيامبر سرچشمه مىگرفت برخى را بر آن داشته كه در بارهى سخنانش بگويند: آن «فروتر از كلام خدا و فراتر از كلام مخلوق است».
شگفت نيست، زيرا على «ع» از تمام وسايلى كه او را بين سخنوران به اين موقعيت نائل گردانيد برخوردار بود. او در محيطى كه فطرت سالم بر آن حكومت ميكرد پرورش يافته بود و با داناترين مردم يعنى با حضرت محمد «ص» زندگى ميكرد و رسالت وى را با آن حرارت و نيروى خاصى كه داشت با آغوش باز مىپذيرفت. گذشته از اينها خودش از آمادگيهاى شگفت و موهبتهاى بزرگى برخوردار بود، بدين جهت علل برترىهاى فطرى و اجتماعى در وى جمع بود اما هوشيارى و فراست عميق على «ع» در هر جملهاى از جملات نهج البلاغه بصورت يك عمل بزرگ نمودار است. اين فراستى زنده و توانا و گسترده و عميق است كه بصورت يك عمل در موضوعى كاملا گسترده كه تمام جوانب آن ملاحظه شده جلوه ميكند و على «ع» جوانب آن را بطور كامل زيرورو كرده و در بارهى آن كنجكاوى و آزمايش عميقى بعمل آورده و نهانترين و دقيقترين اسباب آن را درك نموده است ..
برگرفته از زیباییهای نهج البلاغه ُ جرجرداق. البته علی را نمی توان با این چند کلمه شناخت اما از باب آن که :
آب در یارا اگر نتوان کشید ** پس به قدر تشنگی باید چشید.
میلاد این اسوه انسانیت و عدالت برهمه گان مبارک
بسم ا لله الرحمن الرحیم