بنام خدا

حضرت علی بن ابی طالب(ع) در سیزه رجب سی عام الفیل (ده سال قبل از بعثت) در مکه به دنیا آمد.از نخستين روزى كه خود را شناخت، خود را در دامان پر محبت پيامبر اسلام «ص» ديد. از آن پس پيوسته مورد توجه رسول خدا «ص» بود. هنگامى كه پيامبر اسلام «ص» به رسالت مبعوث شد، وى نخستين كسى بود كه اين رسالت آسمانى را تصديق كرد و با پيامبر اسلام «ص» همصدا گرديد. و مهمتر آنكه تا آخرين لحظات زندگى، آن هدف پاك را دنبال كرد و لحظه‏اى دست از يارى حق برنداشت، او بدين جهت پس از رحلت پيامبر اسلام «ص» از طرف خداوند پيشواى مسلمين گرديد.بد نیست شمه از شخصیت علی را از دیدگاه ادیبان و سخن شناسات نگاه کنیم تا شاید نمی از یمی برای ما حاصل شود.

على «ع» چنانكه در معلومات خود منحصر بفرد بود، در سخن سازى و بيان نيز سرآمد سخنرانان گرديد، زيرا بيان او داراى شرايط كامل سخنورى بود كه بدون تكلف بر زبانش جارى مى‏گرديد و افكار شنوندگان را به خود جلب ميكرد. او احيانا حقايق را در ضمن نامه‏هائى براى افراد خاصى بيان مى‏نمود و گاهى هم زير عنوان «توصيه و سفارش» مطالب ارزنده‏اى براى مردم بازگو ميكرد.نهج البلاغه یکی از آثار گرانبهای که پایین تر از کلام خالق و مافوق سخن بشر است. نهج البلاغه نمايانگر اخلاق صحيح انسانى است. نهج البلاغه در طرفدارى از حقيقت و نابود ساختن باطل نيروئى فوق العاده است. در آشكار ساختن مظاهر طبيعت و بدنبال آن در تعظيم آفريدگار جهان و اثبات قدرت بى‏مانندش، سخنگويى آگاه است .در زمينه‏ى حكومت و مسائل مربوط به دولت و ملت، رهبرى روشن و عميق محسوب مى‏شود. در تحذير از لذتهاى فريبنده دنيا و توجه‏دادن به حوادث خطرناك پس از مرگ، بزرگترين زنگ خطر است.

در شناساندن پيامبر اسلام «ص» و رهبران آسمانى، بهترين معِّرف است و خلاصه در مسائل علمى، اعتقادى، اجتماعى، سياسى و اخلاقى والاترين كتاب بشمار مى‏رود.

جرج جرداق در پاسخ نامه‏اى كه براى يكى از نويسندگان نوشته، اعتراف ميكند كه: «من هنوز هم در تجزيه و تحليل شخصيت على بن ابى طالب «ع» مقصر هستم، زيرا نويسنده هر قدر كار كند و هر قدر كوشش نموده و زحمت بكشد و هر قدر كه بزرگ باشد اگر بخواهد شخصيت يك انسان عادى را تشريح كرده و حقيقت آن را يافته و اركان وجود او را درك كند، نمى‏تواند حق مطلب را ادا كند، پس چطور مى‏شود (حق مطلب را ادا كرد) اگر اين انسان شخص على بن ابى طالب «ع» و يا شبیه على «ع» باشد.مرزهاى خرد و بينش و بسان رعد در رگبارهاى تند شبانه، نيرومند و غران بود چشمه همان چشمه است، شب و روز در جريانش تأثير ندارند اگر زندگى شخصيت‏هاى واقعى تاريخ را اعم از شرق و غرب و قديم و جديد بررسى كنيم، پديده‏ى آشكارى را درك مى‏كنيم. آن پديده اين كه: شخصيت‏هاى تاريخى با وجود اختلافهاى فكرى و تضادهاى مذهبى كه دارند، با تفاوت در شدت و ضعف، اديبانى زبر دست هستند.برخى بتمام معنى مؤثر و سازنده هستند و بعضى در آستانه‏ى تأثير و سازندگى قرار گرفته‏اند. حتى مى‏توان گفت: درك ادبى با معانى و شكل‏هاى گسترده‏اى كه دارد با هر موهبت فوق العاده‏ى ديگرى- بهر رنگى از فعاليت‏هاى بزرگ جلوه كند- همراه است.

براى اثبات اين پديده كافى است نظرى كوتاه به تاريخ انبياء بيافكنيم. حضرت داود، سليمان، اشعيا، ارميا، ايوب، مسيح و حضرت محمد «ص» اديبانى بودند كه علاوه بر موهبت‏هاى ويژه‏اى كه داشتند از موهبت ادبى نيز برخوردار بودند.

ناپلئون، افلاطون، پاستور، خيام، ابن خلدون، نهرو، دو گل و پاسكال با وجود اين كه هر كدام در رشته‏ى خاصى شهرت داشتند لكن بحكم موقعيت‏هاى ادبى كه واجد بودند در رديف اهل ادب قرار گرفته بودند، و روى اين اصل هر كدام به مقتضاى موهبت و فطرت، داراى يك سلسله فعاليت‏هاى فكرى بودند كه بضميمه‏اى زيباييهاى بيان، بصورت ادبيات كاملى جلوه ميكرد. اين حقيقت بطور آشكار در شخصيت على «ع» تمركز داشت.

او همان طور كه در زمينه‏ى اثبات حقوق و تعليمات و رهبريهايش امام بود، در ادبيات نيز عنوان امام را براى خود اتخاذ كرد. نشانه‏ى ادبيات على «ع» «نهج البلاغه» است. نهج البلاغه كتابى است كه در اصول بلاغت عرب در رديف قرآن آمده و هم اكنون كه حدود سيزده قرن از عمر آن مى‏گذرد هنوز در اسلوب عرب بعنوان يك ريشه اصيل تلقى مى‏شود و قطعات جالبى از آن اقتباس مى‏گردد و بيان سحر انگيز آن به اسلوب سخنورى روح مى‏بخشد.

در زمينه‏ى سخن‏پردازى على «ع» بايد گفت: وى شيوه‏ى سخنورى جاهليت را كه توأم با سرشت سالم بوده، به منطق نيرومند و بيان اصيل اسلام ضميمه كرده است. بيان جالب على «ع» كه از شيوه‏ى سخنورى و جاهليت و بيان سحر آميز پيامبر سرچشمه مى‏گرفت برخى را بر آن داشته كه در باره‏ى سخنانش بگويند: آن «فروتر از كلام خدا و فراتر از كلام مخلوق است، شگفت نيست، زيرا على «ع» از تمام وسايلى كه او را بين سخنوران به اين موقعيت نائل گردانيد برخوردار بود. او در محيطى كه فطرت سالم بر آن حكومت ميكرد پرورش يافته بود و با داناترين مردم يعنى با حضرت محمد «ص» زندگى ميكرد و رسالت وى را با آن حرارت و نيروى خاصى كه داشت با آغوش باز مى‏پذيرفت. گذشته از اينها خودش از آمادگيهاى شگفت و موهبت‏هاى بزرگى برخوردار بود، بدين جهت علل برترى‏هاى فطرى و اجتماعى در وى جمع بود اما هوشيارى و فراست عميق على «ع» در هر جمله‏اى از جملات نهج البلاغه بصورت يك عمل بزرگ نمودار است. اين فراستى زنده و توانا و گسترده و عميق است كه بصورت يك عمل در موضوعى كاملا گسترده كه تمام جوانب آن ملاحظه شده جلوه ميكند و على «ع» جوانب آن را بطور كامل زيرورو كرده و در باره‏ى آن كنجكاوى و آزمايش عميقى بعمل آورده و نهانترين و دقيق‏ترين اسباب آن را درك نموده است.

موضوعاتى كه در نهج البلاغه مورد بحث قرار گرفته از اين انديشه‏ها جدائى پذير نيستند. بلكه بايد گفت بحث از موضوعات، بدون انديشه‏هاى مزبور، صورت كاملى بخود نمى‏گيرد. زيرا اين انديشه‏ها آن چنان گسترده است كه هر كلمه‏اى از كلمات نهج البلاغه، خواننده را به دقت و تأمل وادار ميكند و هر جمله‏اى از جملاتش جهانى از معنى در برابر ديدگان او مجسم مى‏نمايد.

در نهج البلاغه توليد فكر از فكر چنان روشن است كه هر كس در برابر آن قرار گيرد گويا در برابر توده‏اى انديشه قرار گرفته است. لكن بايد دانست كه اين انديشه‏ها متراكم نيستند بلكه نظم و ترتيب خاصى بر آنها حكومت ميكند، و در اين جهت فرقى ميان نوشته‏هاى على «ع» و خطبه‏هاى بديهى او نيست. زيرا چشمه همان چشمه است، شب و روز در جريانش تأثير ندارند.

خطبه‏هاى بديهى على «ع» حاكى از انديشه‏هائى معجزه آساست كه بر اساس دقت و منطق صحيح استوار است. راستى چنين دقتى حيرت زاست زيرا على «ع» در ايراد خطابه‏هاى خود، آمادگى قبلى و لو براى چند لحظه نداشت و خطبه‏هاى خود را بدون آمادگى قبلى ايراد ميكرد. اين خطبه‏ها چنان در افكار على «ع» جوشش داشت كه مانند برقى كه بى‏خبر جهش كند، يا صاعقه‏ى ناگهانى كه بى‏مقدمه به وقوع بپيوندد، يا گردبادى كه ناگهان وزيدن بگيرد و همه را به خود بپيچد و جاروب كند و به حكم قانون حادثه و حدود مناسبت‏هاى ويژه، مسيرى را پيش گيرد و از همان جا باز گردد، بدون كوچكترين رنج و زحمت به زبانش جارى مى‏شد.

ديگر از آثار ذكاوت نيرومند على «ع» در نهج البلاغه، مرزهائى‏است كه احساسات وى را در شدت هيجان اندوه‏ها محدود ميكرد. على «ع» كسى نبود كه بحكم احساسات شديد، غرق درياى اندوه و افسردگى‏هاى دور گردد، زيرا او تسليم حكومت عقل بود و خرد تنها فرمانده وى بشمار مى‏رفت. تنوع بحث‏ها و توصيف طبيعت در نهج البلاغه، نشانه‏ى ديگرى از فراست عميق على «ع» است. على «ع» انديشه‏ى خود را تنها در يك موضوع ويژه يا بحث خاصى بكار نبرده، بلكه در هر موضوعى بطور كامل بحث نموده است. او با بيان خردمندانه‏ى خود كه توأم با آگاهى كامل است، از چگونگى دنيا و طبيعت و شئون انسانها سخن مى‏گويد، و در زمينه‏ى مظاهر زنده‏ى طبيعت، سخن را گسترش مى‏دهد و رعد و برق زمين و آسمان را توصيف ميكند، و از شگفتى‏هاى آفرينش خفاش، مورچه، طاوس، ملخ و امثال اينها پرده برميدارد.

براى اجتماع، دستورات ويژه و در زمينه‏ى اخلاق، قوانيت ارزنده‏اى وضع ميكند و خلاصه در بحث از آفرينش جهان هستى و شگفتى‏هاى وجود، ابتكاراتى از خود نشان مى‏دهد. به حقيقت بايد گفت: انديشه‏ى سالم و بيان رسائى كه در نهج البلاغه بچشم مى‏خورد در ادبيات عرب هرگز يافت نخواهد شد. دايره‏ى خيال در نهج البلاغه چنان گسترده و وسيع است كه بالهاى آن هر سطحى را فرا گرفته است. على «ع» بكمك اين خيال نيرومند-  كه بسيارى از متفكران و دانشمندان اعصار از آن محروم، بودند- مفاهيم واقعى خالص را در چهار چوبه‏اى كه از جالب‏ترين زيباييها برخوردار بود قرار مى‏داد و به كمك هوش سرشار و تجربه‏هاى عميق خود به آنها درخشندگى و حيات مى‏بخشيد. روى اين اصل مفهوم هر چند فكرى و جامد بود اما بمحض اين كه در مخيله‏ى على «ع» مى‏گذشت داراى بالهائى مى‏شد كه صفت جمود را از آن سلب ميكرد و حركت و حيات را جايگزين آن مى‏نمود.

خيال على «ع» خيال فوق العاده‏اى بود كه بر اساس واقع قرار داشت. على «ع» اين واقعيت را به مرحله‏ى بروز مى‏رسانيد و از طبيعت و بنياد آن، حدود گسترده‏اى بوجود مى‏آورد و آن را به رنگهاى فراوانى رنگين مى‏ساخت. آن گاه حقيقت بيشتر آشكار مى‏شد و جوينده به آسانى بر آن تسلط مى‏يافت.

على «ع» بحكم نيروى فكرى بى‏مانندى كه داشت بر ديگران برترى جست. انديشه‏ى بيدارش كه مخزن وسيعى بشمار مى‏رفت به او امتياز خاصى داده بود. او در مراحل زندگيش از يك سو با احساسات كينه ورزان و حيله گران، و از سوى ديگر با احساسات پاك دوستان صميمى و باوفا روبرو بود، بدين جهت براى على «ع» از مجموع اين احساسات، عناصر نيرومندى كه خيال ابتكارى او را پرورش مى‏داد آماده شده بود. على «ع» از عناصر مزبور در اين خيال كمك مى‏گرفت و آنها را در تابلوهائى بتمام معنى زنده و شگفت‏انگيز مجسم ميكرد.

اين عناصر درست بر يك واقعيت صاف كه داراى شاخه‏هاى برگ‏دار و ميوه‏دارى بود تمركز داشت.

شما اگر بخواهيد مى‏توانيد اين عناصر را از آنجا كه بتمام معنى واقعى و رسا است و بالهاى آن كشيده و خطوطش كاملا نمايان است، بصورت شكلهاى رنگ‏آميزى شده‏اى برگردانيد. راستى خيال على «ع» چقدر شگفت آور است آنجا كه مردم بصره را پس از واقعه‏ى جمل مخاطب قرار داده و با رنجى كه از آنان در دل دارد مى‏گويد: «همانا شهر شما غرق خواهد شد، گويا من مسجد آن را مى‏بينم بسان سينه‏ى مرغ، ميان امواج كوه پيكر دريا قرار گرفته است» چقدر اين تشبيه: «فتنه‏هايى مانند ساعات تاريك شب» سحر آميز است چگونه اين صورت، متحرك جلوه مى‏كند: «من مانند ميله‏ى آسيا هستم: آسيا دور من مى‏چرخد و من در جاى خود مى‏باشم» و بالاخره چقدر عظمت دارد اين تابلوئى كه در آن، ارتفاع خانه‏هاى اهل بصره به خرطوم فيل تشبيه شده و كنگره‏هاى آن در نظر على «ع» مانند بالهاى كركسان آشكار مى‏گردد: «واى بر خيابانهاى آباد و خانه‏هاى آراسته‏ى شما كه بالهائى مانند بالهاى كركسان و خرطومهائى مانند خرطوم پيلان دارد» يكى از مزاياى اين خيال وسيع، نيروى تمثيل است. تمثيل در ادبيات على «ع» چهره‏ى درخشان و زنده‏اى دارد. براى نمونه موقعيت همنشين سلطان را در نظر بگيريد: مردم به او رشك مى‏برند و مقام وى را آرزو ميكنند، در حالى كه او موقعيت خود را بهتر مى‏داند و از ترس‏و بيم آن آگاه است. او هر چند ديگران را از مركوب خود مى‏ترساند اما خودش نيز ترس آن دارد كه بواسطه‏ى او كشته شود. اين كه به بينيد على «ع» چگونه اين معنى را مجسم ميكند: «همنشين سلطان مانند سوار بر شير است: مردم به مقام و مرتبه‏ى او رشك مى‏برند در حالى كه او به جايگاه خود داناتر است».

به نمونه‏ى ديگر گوش فرا دهيد: على «ع» در باره‏ى مردى كه براى زيان رساندن به دشمنش در كارى مى‏كوشيد كه به خودش زيان مى‏رسانيد، مى‏گويد: «تو مانند كسى هستى كه به خود نيزه فرو ميكند تا سوار پشت سر خود را بكشد» و هم اكنون على «ع» شما را به اين شاهراه شگفت‏انگيز در زمينه‏ى همنشينى با دروغگو رهبرى ميكند: «از طرح دوستى با دروغگو پرهيز كن. زيرا او مانند سراب است: دور را براى تو نزديك و نزديك را دور مى‏گرداند».

اما مسئله‏ى هنر كه قائل است هر زشتى در طبيعت بكمك اصول هنرى، زيبا جلوه ميكند، مسئله‏اى است كه ريشه‏ى آن را بايد در سخنان پسر ابو طالب-  آنجا كه مردگانى را توصيف ميكند-  جستجو كرد. راستى مرگ چقدر وحشت‏زا و چهره‏اش زشت و بدنما است، و سخن پسر ابو طالب در باره‏ى آن چقدر مهيج و تأثيرش زيبا است اين سخن از ناحيه‏ى عاطفه‏ى عميق على «ع» بهره‏ى فراوان و از خيال بارورش بهره‏ى بيشترى گرفته است، از اين رهگذر سخن او بصورت يك تابلوى هنرى بى‏نظير جلوه ميكند. تنها تابلوهاى‏

بلاغت عرب در رديف قرآن آمده و هم اكنون كه حدود سيزده قرن از عمر آن مى‏گذرد هنوز در اسلوب عرب بعنوان يك ريشه اصيل تلقى مى‏شود و قطعات جالبى از آن اقتباس مى‏گردد و بيان سحر انگيز آن به اسلوب سخنورى روح مى‏بخشد.در زمينه‏ى سخن‏پردازى على «ع» بايد گفت: وى شيوه‏ى سخنورى جاهليت را كه توأم با سرشت سالم بوده، به منطق نيرومند و بيان اصيل اسلام ضميمه كرده است. بيان جالب على «ع» كه از شيوه‏ى سخنورى و جاهليت و بيان سحر آميز پيامبر سرچشمه مى‏گرفت برخى را بر آن داشته كه در باره‏ى سخنانش بگويند: آن «فروتر از كلام خدا و فراتر از كلام مخلوق است».

شگفت نيست، زيرا على «ع» از تمام وسايلى كه او را بين سخنوران به اين موقعيت نائل گردانيد برخوردار بود. او در محيطى كه فطرت سالم بر آن حكومت ميكرد پرورش يافته بود و با داناترين مردم يعنى با حضرت محمد «ص» زندگى ميكرد و رسالت وى را با آن حرارت و نيروى خاصى كه داشت با آغوش باز مى‏پذيرفت. گذشته از اينها خودش از آمادگيهاى شگفت و موهبت‏هاى بزرگى برخوردار بود، بدين جهت علل برترى‏هاى فطرى و اجتماعى در وى جمع بود اما هوشيارى و فراست عميق على «ع» در هر جمله‏اى از جملات نهج البلاغه بصورت يك عمل بزرگ نمودار است. اين فراستى زنده و توانا و گسترده و عميق است كه بصورت يك عمل در موضوعى كاملا گسترده كه تمام جوانب آن ملاحظه شده جلوه ميكند و على «ع» جوانب آن را بطور كامل زيرورو كرده و در باره‏ى آن كنجكاوى و آزمايش عميقى بعمل آورده و نهانترين و دقيق‏ترين اسباب آن را درك نموده است ..

برگرفته از زیباییهای نهج البلاغه ُ جرجرداق. البته علی را نمی توان با این چند کلمه شناخت اما از باب آن که :

آب در یارا اگر نتوان کشید ** پس به قدر تشنگی باید چشید.

میلاد این اسوه انسانیت و عدالت برهمه گان مبارک