بنام خداوند !  

در رثای  آدمیت !

  هر آن گاهی که  مرگ  قامت   را   می شکند و " حیات  " این ودیعه  "  الهی  "  را  از وی  باز می ستاند  ؛ ان دم  فاجعه ای  حادث می گردد ؛  فاجعه  غم انگیز درد  آلود  و ضایعه  جبران نا شدنی  بر پیکر فرد و  جامعه انسانی !

 که ؛ پاره ای از وجود این  پیکره  گم می شود انسانی میمیرد   و طومار  مقدس حیات آدمی  ( روح خداوند ) از قالب  جسمی  رو  به  بسته شدن می رود  !

مرگ ؛ این یعنی پژمرده  شدن  غنچه حیات و زنده گی ؛ یعنی  نبودن ابدی و خلا مطلق یک انسان ، انسانی مملو از آمال  و آرزو ها . انسانی که  میشد با نیرو  و خلاقیت نهفته در نهاد وی ، اعجاز خلقت دیگری را  توسط مخلوق خلق شده  ،  به تماشا نشست !

     مردن  و نبودن   هر  انسان ی  ،  ضایعه است و فاجعه !   فاجعه  سنگین و خسران  سخت  بزرگ .  که ؛  وی انسان است  و همین  انسان   اشرف مخلوقات بوده و وصی و نماینده خداوند گار   بر روی زمین به تفسیر  گرفته شده است .  که  اگر  وی  در   مسیر تکامل  انسانی خویش  به سوی متعالی  "  شدن  "   گام بردارد ؛   همانا وی خلیفة الله " خواهد بود    !

شمع  وجود  آدمیت  ،  محور خلقت هستی است !  و  هستی  و تکامل  جهان خلقت ،  مدیون   انسان است و درخشش  اندیشه  ، تکاپو  و تلاش وی !

که ؛  این همین  انسان است  که  در مسیر رشد و تکامل  خویش ،   کنفوسیوس  و زردشت ،  بودا  و مسیح ،      تا گور و ماندی لا    و صد ها  و هزاران   اختر  تابناک ی را در کهکشان  تکامل و تعالی  ،  در حیطه  نبوغ  و اندیشه  منحصر  به فرد  خویش   به پرورش  و پالایش گرفته و تقدیم به مجموعه  اعجاز  بر انگیز خلقت  هستی در جهان   نموده  است !

انسان  خدا نیست ؛ اما  اصالت جوهر  وجود (روح)   وی ، همانا  روح  خداوند گار  میباشد .  روح که   در کالبد جسد ی دمیده شده ، و اعجاز گونه  حیات و زنده گی در پیکر وی به جاری شدن  آغاز گرفته است .

   " روح "   همانا  منشا و جوهره  اصلی خلقت ، یعنی  زاد  اقدس  حضرت  خداوند گار بوده ؛ که اساس بودن    و زنده بودن  آدمی نیز  در تداوم  حیات وی مختص به روح در کالبد  وی تلخیص   گردیده است . که بدون    حضور و جاری شدن   روح  " تن " و  کالبد رو به خاموشی ، مردن  و  فنا شدن  خواهد  رفت   .

 هر آنچه   زیبایی  و اعجاز در جهان  خلقت طبیعی به مشاهده میرسد،  شه کار صنعت کلک هنر آفرین  پرورد گار عالمیان بوده ؛  و هر آنچه  اعجاز صنعت هنر در پروسه تمدن بشری ، که  همچون اعجاز هزار رنگ  و بی بدیل شکفته است  ،  نبوغ  خلاقیت  اعجاز بر انگیز آدمی  میباشد!

پس به همان سان که خداوند  قابل  ستایش و پرستش بوده است  ،  انسان و مقام وی نیز قابلیت  کرنش را دارا میباشد !

   حضور  روح  در کالبد  آدمی   اصل  وصل وی   با  خداوند گار ش  بوده ؛ که ، انقطاع  و  خلل در  تداوم این اتصال ، ( مرگ  و مردن   آدمی ) فقط و فقط ، اراده و معیشت الهی را می طلبد .

 این خداوند گاری  که اعطا کننده حیات بوده است  ؛  در چگونه گی بودن   و یا هم نه بود  و تداوم وی، این  او ست  که سزاوار تشخیص و  مصلحت میباشد !

 . این یعنی ؛ این  خداوند است که  حیات را در وجود  انسان   به ودیعه گذاشته   است .  پس این او  ست که  سزاوار گرفتن حیات  آدمی ،  می باشد!

  خداوند اراده فرموده است و  انسانی را  در قید حیات به  اعجاز  خلقت بر انگیخته است  .  پس  مرگ  و زنده گی  وی  " آدمی "  این فقط  و فقط  در ید تدبیر او   باید   رقم بخورد  !

 حیات  و نفس کشیدن  ؛  نفس کشیدن  و تفکر نمودن ؛  تفکر نمودن و ایجاد  خلاقیت و اعجاز  در وجود انسان  توانمند  ،   این است  شاهکار ی   بس عظیم   در تبلور  اعجاز "  خلق نمودن "   از جانب  خداوند گار ؛  این یعنی مخلوق ، یعنی  انسان ؛ و انسان این یعنی  تفسیر بی پایان  قدرت و توانمندی  خداوند!

 انسان ؛ این  مجموعه بهترین  و کامل ترین ؛ زیبا ترین  و خلاق ترین  صنع بی بدیل  صانع هستی !

 تفکر  ، اندیشه  و تعقل  ؛   این اعلی  ترین ،  ناب ترین ،  مقدس ترین  و کار ساز ترین  توشه   خداوند ی  برای بشریت ؛ برای   تشخیص  و تمایز انسان خدا گونه   !

انسان با نفس کشیدن زنده است ، و با تفکر نمودن  ؛ در حیطه  پهنای وسعت  انسان بودن خویش،  همچون قدیسی متخصص ،  ملک وا ر به  اعجاز میپردازد ! که از همین رهگذر  مصدر شایسته خدمت  برای خلق خداوند می گردد !        

   انسان  با نردبان   تفکر  در بلند ای  قداست    تکامل  به عروج  پرداخته   است  .  و تکامل انسان ،  نقطه وصل وی به سوی خدا گونه گی وی میباشد.  و  خدا گونه گی  ادمی  ،  این یعنی  زنده شدن اعجاز  خلاقیت ، توان مند ی و ایمان    در وجود  وی !

 خلاقیت و تکامل ،  تکامل و به کمال رسیدن،  و انسان شدن خویش را باز یافتن، و به اصالت خویش دست یازیدن ،  این  است  اصالت روح بزرگ  در کالبد  تن ادمی  !

روح ، تفکر ، اندیشه ؛  دینامیک عروج  انسان بر بام  و بلند ا ی تکامل و به سوی خدا گونه شدن وی !

فضای رشد و تکامل  آدمی ، به وسعت جهان  هستی است .  و جهان ما حول مان  ،  لایتناهی   !

 این  یعنی ،  شه بال  اندیشه  آدمیت را، همچون  قدرت بی منتها ی حضرت  حق ، در حصار محدوده و مکان خاص، محصور ش  نه میتوان کرد !    

 انسان ؛ همچون خداوند ، خالق است و  توان مند است و  اعجاز کننده ! از همین  پس منظر است  که ،  در اساطیر ادیان؛  خداوند  به  مقر بان در گاه اش  دستور داده  است   تا  در مقابل "  آدم  "  ،  به سجده  در افتند !

و انسان ؛  در مسیر پر پیچ و خم  عبور    هزاران  ساله  خویش ،   در کره راه تکامل و بالنده گی   ،  چه شایسته،  فلسفه به سجده گرفتن خویش را  به اثبات گرفته است   که  وی  ،  اعجاز گر ی  است  ،  همچون خداوند ،  و شایسته سجده نمودن !

 پس  انسان را نباید به  کشتن گرفت و  نه باید حیات اش را به تاراج برد و نباید در پی ذلت وی به لجاجت پرداخت  ؛ بلکه   به تکریم  اش نشست !   

انسان ؛  این اعجاز  بی بدیل  خلقت  خداوندی !

 در هوش ،  منحصر به فرد !

 در زیبایی ،  منحصر به فرد !

 در  توان مند ی  و خلاقیت ؛   منحصر به فرد و...

لذا ؛  وی  باید بماند ! انسان باید بماند  و در  جریان  پروسه  تکامل  و تعالی  خویش  ،  به سوی  خدا گون گی خود ،  به  عروج  بنشیند !  که ؛  خداوند چنین خواسته و اراده  فرموده است !

خداوند چنین خواسته است و چنین خلق نموده است !

 حیات  ،  هدیه  خداوندی است !  هدیه  که  با نفس کشیدن  آغاز میابد !  و تداوم  دقایق این  نفس کشیدن ها ،  دنیای  بیکران  رمز و راز خلقت  خداوند ی  است !

  آ..ه ؛  که این  هدیه   نفیس  " نفس کشیدن  "  برای  هر صاحب نفسی   تا به کدام پیمانه عزیز است و با ارزش است و تکرار ناشده نی .  حیات و زنده  گی  اقبال تکرار ناشدنی و منحصر به فرد  و غیر قابل باز خرید !  

  حیات داشتن و  زنده بودن ؛  نفس کشیدن  و ابراز موجودیت نمودن ، و در نهایت همین " نفس بودن شخص ؛  ودیعه   بی بدیل ، تکرار ناشدنی و منحصر به فرد  از جانب  پرورد گار ،  بر ای  فرد ،  جمع  و جهان  زی  حیات  میباشد  . حیات ، زنده بودن  و نفس کشیدن؛  این  متاع  ،  توشه  و هدیه مخصوص اعجاز گونه از جانب  خداوند  برای مخلوق اش  بوده .  که ؛  به غیر از  بذل ، بخشش  و کرم  خداوند گار،  این  صانع هستی خلقت ؛   به  هیچ  گونه یی  دیگر ی نه میتوان ان را به  باز  خرید  ش  گرفت  .

 بذل  و بخشش حیات  ؛  کرامت و الطاف  حضرت  حق بوده  که در پرتو آن  راز خلقت   و تداوم  بقا ، جریان  خویش را همچون  سیال مقدس  در کرانه هستی به تداوم گرفته است .

حیات ، زنده بودن  و نفس کشیدن آدمی  در ید  قدرت و بخشش حضرت حق بوده ؛  لذا چگونه گی  مرگ  و مردن  وی  نیز در کنگره  اقتدار   و عظمت حضرت  داد آر "  باید  " رقم  زده شود!

 حیطه استبداد ، مسلخ  دایمی انسانیت !

  اما ؛  وقتی که   در حیطه  " جنون  "   توحش   استبداد ، فاناتیزم و رادیکالیزم ؛  و در جریان  باز ی  سیاست های  کثیف و مافیایی  "  زر و قدرت " انسانیت  بی  گناه  و خارج از  حیطه این بازی    به قربانی  گرفته میشود  ؛ آنگاه ،  این  دیگر  اوج فاجعه به حساب میاید !

کشتن و به سلاخی  گرفتن  انسان ،  ان هم  از تیپ عوام  و توده های  حاشیه  سیاست و قدرت  را به غیر  از  فلسفه  هار  بودن   ؛  جنون ؛  و خلا روح  ،  روان ،  اندیشه  ،  شعور و حس  آدمی ؛ چیز دیگر  نه میتوان  به تفسیر ش گرفت !

 در حیطه استبداد  و توحش ،  جنون منیت ،  عقل شعور  و درایت انسانی شخص را  به زنگبار گرفته  و رو به پژمرده شدن اش فرا میخواند  .  این یعنی  این جا نیز انسانی رو به فنا شدن رفته است ، یعنی  روح  وی از حیطه انسانیت  خویش در ورطه  بربریت  و توحش منیت  کاذب  به  سقوط  رفته  است !     

منیت من ؛  این یعنی هر آنچه در ماحول من  است در خدمت من باید قرار داده شود   

                                                                                                           ادامه دارد !