بنام خداوند گردون سپهر

از دیده ای زمانه روان است جوی خون *** ای دیده ای زمانه بگو ، تا چه دیده ای !؟

مهاجرت ، پیش زمینه ها و پیآمد ها  (( قسمت پنجم ))

1) موج سوم مهاجرت هزاره ها :

سخن نخست : ریشه های ناامنی و تدوام مهاجرت !

جالب است بدانیم ؛ کشوری که امروزه به شکل یک مشت بسته با شصت باز در محدوده ای جغرافیای خاص در پی جنگ های خونین با استعمار پیر(بریتانیا)، ظاهراً به استقلال دست یافته و نام قوم غالب را بر خود گرفت و شد ((افغان)) ((ستان))  یعنی سرزمین افغان ها ! از همان آغاز شکل گیری ، میدان بازی سیاسی- نظامی این کشور، همواره بازی گرانی از قوم غالب داشته که تنها برای تکیه زدن بر کرسی حاکمیت کشور ، صحنه های عجیبی از خون و خیانت رقم زده اند ! . حاکمان افغان این سرزمین ، با وجود کثرت نفوس قوم اوغان(پشتون) ، پیشینه ای گسترده ای تاریخی در درگیری و تهاجم، تسخیر و اجبار اقوام غیر افغان در همکاری و پرداخت مالیات های رنگارنگ ، اقتصاد نسبتاً توانمند روستائی (زمین های زراعی و دامداری فراوان)و... همواره،  قدرت و حاکمیت خویش را از دیگران(بیگانه گان) وام گرفته اند. به طور مثال : سرسپردگی شاه شجاع ،امیر شیرعلی خان ، امیر عبدالرحمان خان ، نادر خان محمد زئی و داستان به قدرت رسیدن شان با حمایت مستقیم استعمار پیر از آفتاب هم روشنتراست ! عجیب تر اینکه ، مرکز فرماندهی در این جابجای قدرت و تغیر سیاست حاکمان افغان ، از گذشته ها تا کنون ، شبه قاره هند بوده است . همین همسایگی همواره باعث سلب آسایش ، آرامش و امنیت از کشور گردیده و برای مردم دو کشور، همیشه درد سرساز بوده است .

الف -  افسانه آخرخط ((دیورند)) !

یکی از مصادیق بارز تاریخی در وام گیری حاکمیت کشور با حمایت بیگانه گان ، داستان خط ((مرزی دیورند)) میان دو کشور پاکستان و افغانستان است . این خط که مرز کنونی بین این دو کشور را تشکیل می دهد ، در واقع این معاهده ای خیانت بار که مشخص کننده ای((خط مرزی)) میان دو سرزمین بود، توسط امیر عبدالرحمان خان جابر به عنوان امیر افغانستان از یک سو و ((سرماتیمه دیورند)) نماینده ویژه هند بریتانوی از سوی دیگر، در سال 1893 میلادی، به امضأ رسید. و از سوی سران دو کشور به رسمیت شناخته شده و رسماً به عنوان مرز دو کشور تثبیت گردید . این عملکرد خائنانه ای عبدالرحمان خان در حقیقت نوعی سپاسگزاری و اهدائی هدیه ای بود که در برابر حمایت بریتانیا از امیر خائن ، هنگام تسخیر کرسی پادشاهی کابل ، به هند بریتانوی واگذار شد.

این خط که از ((واخان)) آغاز و با عبور از مناطق قبایلی پشتون و بلوچ ، به مرز ایران پایان می یافت؛ با وجود اینکه، توسط دربار کابل و امیرمستبد وآهنین آن(عبدالرحمان خان) از یک طرف و نماینده هند بریتانوی(دیورند)از جانب دیگر رسماً و برای همیشه به عنوان مرز ثابت و دائمی میان دو کشور پذیرفته شد . اما ، هیچ گاهی از سوی دیگرحاکمان افغان کابل و بسیاری از ملی گرایان پشتون به رسمیت شناخته نشد . زیرا ، این خط مرزی تقریباً از میانه ای مناطق پشتون نشین گذر نموده و مناطق اقوام پشتون و بلوچ را به دو قسمت تقسیم نموده است. در پی استقلال شبه قاره و تقسیم هند بریتانوی به دو کشور هند و پاکستان، مسأله ای مرزی موجود میان دو کشور همسایه (افغانستان و پاکستان) که بنام ((خط دیورند)) شهرت تاریخی دارد، همواره برای سیاست بازان همسایه جنوبی از اهمیت و ارزشی والائی برخوردار بوده است. به گونه ای که موجودیت خط مذکور را با موجودیت پاکستان گره زده اند و پایان آن را ، آخر عمر استقلال و تمامیت ارضی کشور پاکستان می دانند!.

 ظاهراً ملی گرایان پشتون با جعل داستان 90 یا 99 ساله ، برای پایان این معاهده (خط دیورند)، در واقع با یک تیر دو نشان زده اند. زیرا ، از یک سو حکایت ادعائی پایان معاهده ، تبرئه ای امیر مستبد خائن(عبدالرحمان خان) را در پی دارد و از جانبی دیگر این ادعا می تواند تسلط دیگر باره حاکمان افغان این طرف مرز ، بر مناطق پشتون نشین آن طرف خط ، در خاک پاکستان را ، استحکام بیشتری ببخشد. و از این راه آرزوی دیرینه ای پشتونخواهان ، در انضمام مناطق پشتونی دو طرف خط و ایجاد کشوری مستقلی پشتونی(پشتونستان) را، نیز جامه ای عمل پوشانند ! . اما ، تردیدی وجود ندارد که این یک ادعای دروغینی بیش نیست؛ زیرا، برخی محققین خارجی پس از دسترسی به متن اصلی ((معاهده دیورند)) در آرشیو وزارت خارجه بریتانیا ، اذعان نموده اند که ، در متن معاهده مذکور از قید و درج زمان مشخص برای پایان آن خبری نیست . بنابراین ؛ معاهده دیورند همانند تمام مرزهای مجعول استعماری دیگر میان کشور های موجود ، از اعتبار قانونی برخوردار بوده و پایانی مشخصی برای آن در متن معاهده مذکور قید نشده است[1] ! .

 ب - پیراهن عثمان !

حکایت بهم پیوستگی مناطق پشتونی دو طرف((خط دیورند)) و نیز تشکیل کشوری بنام((پشتونستان)) رویای دیرینه ای ملی گرایان پشتون و نیز بهانه و پیراهن عثمانی برای مداخله ای حاکمان افغان کابل نشین، در آن طرف خط بوده است . پس از راه افتادن نهضت پشتونیزه کردن کشور در دهه ای سی و چهل خورشیدی ، به ویژه در زمان حاکمیت آل یحیی ، مسأله ای ((پشتونستان)) بیش از پیش داغ شده و تکرار و تأکید برآن، به تنش مداوم تاریخی میان دو کشور همسایه(افغانستان و پاکستان) به گونه ای پایان ناپذیری، دامن زده است . به ویژه در زمان داود خان تضاد بر سر مسأله پشتونستان ، تا جای اوج گرفت که دو کشور همسایه را تا حد یک رویاری تمام عیار نظامی و قطع روابط سیاسی پیش برد .

تردیدی وجود ندارد که حفظ وضعیت موجود در مرز میان دو کشور، برای پاکستان آن قدر مهم و حیاتی است که ، پایان ((خط دیورند)) را آخر خط استقلال این کشور دانسته و تجزیه کامل کشور شان را در صورت پایان معاهده دیورند به خوبی  پیش بینی می کنند ! زیرا ، از دست دادن مناطق پشتون نشین در واقع ((رخنه ای)) مرگی است که برای فروپاشی پاکستان کنونی باز خواهد شد! و هیچ تضمینی وجود ندارد که قبایل دیگر همچون بلوچ ها و... خواهان کشور مستقل نشوند. پس حفظ این خط (دیورند) برای پاکستان جنبه ای حیثیتی و هویتی داشته و به پایان رسیدن آن ، همانند وقوع یک فاجعه است ، که سردمداران این کشور باید به هر صورت ممکن از وقوع آن جلوگیری کنند[2] .

ج - سرنخ فجایع !

تکرار مدوام مسأله ((پشتونستان)) از سوی حکام افغان کشور ما، سبب حساسیت بیش از پیش این مسأله برای سردمداران همسایه جنوبی شده و ایشان را واداشته که طرح ها و برنامه های پایان ناپذیری را برای حفظ مرز موجود، همواره روی میز حاکمان نظامی و غیر نظامی خود داشته باشند. در همین راستا ، هزینه ای سنگینی را هم خود متقبل شده و هم بر همسایه شمالی شان تحمیل کرده اند. نکته ای عجیب در این حکایت ویرانگر آنجاست که، سردمداران همسایه جنوبی به خوبی دریافته اند که برای دفع اوغانها باید از خود ایشان استفاده کنند. بدین جهت مهره های ناامنی در کشور ما همواره از میان همین قوم غالب و حاکم(افغانها)توسط سازمان های اطلاعاتی همسایه جنوبی استخدام و به کار گرفته شده اند .

در همین راستا ؛ تشکیل ملت یک پارچه با کشور متحد و حاکمیت قدرتمند در همسایگی شمالی پاکستان(افغانستان) هرگز به نفع این کشور نبوده و هرگاه چنین اتفاقی بیفتد به یقین((خط دیورند))به پایانش خواهد رسید. پایان این خط به معنای پایان خط پاکستان، با ظهور کشورهای کوچک قومی پس از تجزیه خواهد بود ! . پس به هر صورت ممکن ریشه های وحدت اجتماعی ، توانمندی سیاسی ، قدرت یابی نظامی ودیگر مؤلفه های نیرومندی در همسایه شمالی پاکستان، باید خشکانده شود، تا خط مجعول تاریخی همچنان ((تاریخی)) بماند . بدون شک سرنخ تمام فجایع کشور ما از گذشته تا کنون، به یک نقطه(خط دیورند) برمیگردد. که ریشه های تداوم مهاجرت به دلیل بیکاری، ناامنی ، ترور و... نیز به همان نقطه بازمیگردد.

یقیناً این سیاست استراتژیک پاکستان(ماندگاری ابدی مرز کنونی)، تا جای ادامه خواهد یافت که افسانه آخر((خط دیورند))و تشکیل کشور((پشتونستان))هرگز رنگ واقعیت به خود نگرفته و پشتونخواهان دو طرف مرز و نیز سردمداران همسایه شمالی (افغانستان)در برابر این حقیقت تسلیم شوند که پایان ادعائی ((خط دیورند))افسانه ای بیش نیست و مرز کنونی یک واقعیت تاریخی است، که چاره ای جز پذیرش آن ندارند. به خصوص که پشتون های اصیل و نسبتاً متمدن آن طرف خط(پاکستان)، هرگز راضی نخواهند شد که با اوغان های تمدن ستیز، غیر اصیل و فقیر این طرف خط هم کاسه و هم خانه شوند ! . بدون شک با بسته شدن پرونده قطور ((خط دیورند))، پرونده ناامنی، ترور ، وحشت ، ویرانی، کشتار و آوره گی های میلیونی در کشور ما، نیز برای همیشه بسته خواهد شد ! در غیر آن ((همان آش است و همان کاسه !!)) .

گپ دوم : پیش زمینه های موج سوم !

الف – ناپختگی سیاسی اجتماعی !

حکایت نادیده انگاری حقوق سیاسی اجتماعی، اقوام ترک تبار(هزاره ها و ازبکها)و نیز زنان کشور در دولت موقت پیشاور، که در حقیقت بیش از نیمی از پیکره ای جامعه ما را تشکیل میدهند، بدون شک از خطا های جبران ناپذیر سران جهادی پیشاور نشین بود. این تصمیم نابخردانه علاوه بر این که، از نبود بلوغ سیاسی اجتماعی در میان سران به اصطلاح گروه های جهادی، حکایت داشت. به ناچار اقوام محروم مذکور را نیز به واکنش و عصیان واداشت. تا در برابر این حق خوری آشکار علم مخالفت برافراشته و بر انسجام درونی شان بیش از پیش بیفزایند. البته ، این نادیده انگاری باعث بیداری و هوشیاری بیشتر سران احزاب و گروه های هشتگانه هزاره ها شده و ایشان را از خواب غفلت خودخواهی ها و خودکامه گی ها بیدار کرد، که از پسامدهای نیک و بارز آن می توان از ادغام گروه های ایران نشین و تشکیل ((حزب وحدت اسلامی)) نام برد .

در پی سقوط دولت داکتر نجیب ، کوچ کشی مجاهدین به داخل کشور و استقرار دولت های انتقالی و موقت، اصرار بر این نادیده انگاری و تن ندادن سران جهادی به واقعیت های موجود کشور ، نخستین جرقه های جنگهای خانمانسوز داخلی طبق پیش بینی داکتر نجیب زده شد[3]. به ویژه که عملکرد نادرست دولت ربّانی و مسعود در زیرپا نهادن معاهده ((جبل سراج)) و تمامیت خواهی ایشان ، تجربه شکست ((باچه سقاو)) را یک بار دیگر در اذهان تداعی کرد ! پافشاری لجوجانه بر سیاست ((تمامیت خواهی)) نه تنها خشم سران گروه ها و بزرگان قوم پشتون را برانگیخت ؛ بلکه ، آزردگی، اقلیت های محروم همچون هزاره ها و ازبک ها را نیز در پی داشت . می دانیم ((معاهده جبل سراج)) که برای اتحاد و اعاده حقوق اقوام ستمدیده توسط ((شهید مزاری)) طراحی شده بود با تخلف سران شورای نظار و تمامیت خواهی ایشان ، اقلیت ها را در برابر هم قرار داد و در نهایت مقاومت غرب کابل به رهبری شهید مزاری برای شکست انحصار و تمامیت خواهی شکل گرفت .

ب – سقوط و فرار !

با آشکار شدن فروپاشی دولت داکتر نجیب، بسیاری از سران و بقایای کمونسیت ها در احزاب خلق و پرچم نخستین مهاجرین از موج سوم بودند که راهی کشور های دور و نزدیک شدند. تفاوت آشکار این موج از پناهندگان رسمی با بی جا شدگان سابق در آن بود که بر خلاف گذشته این جماعت بیشتر از اقشار باسواد ، فرهنگی ، شهری و نخبه گان جامعه بودند. که با در دست داشتن مدارک احزاب سابق شان و نیز با انتقال اندوخته های کافی مشروع و نامشروع از زمان حیات رژیم گذشته، به راحتی در کشور های شرقی و غربی پذیرفته شده و در کشور پذیرینده به زندگی آرام ، نسبتاً مرفه ، بی درد سر و... خود تا کنون ادامه می دهند . انگار که نه جرمی مرتکب شده اند و نه جنایتی ، نه کشتاری در کار بوده و نه اشغالی ونه ... گویا این جماعت از همان آغاز در کشورهای پذیرنده ، زاده شده اند و همانند هر شهروند دیگر حق زیست دارند. گرچند ملتی را از هستی ساقط نموده و کشوری ویرانی را از خود به یادگار گذاشته اند !؟ .

ج - فاجعه افشار :

اما ، اوجگیری موج سوم مهاجرین به ویژه در میان هزاره ها به آغاز درگیری های داخلی میان گروه های رقیب جهادی برای بدست آوری زمام قدرت و حاکمیت در مرکز کشور بر میگردد . این درگیری های خانمانسوز که شهر کابل را به ویرانه ای تبدیل کرد. سبب شده که نخستین قشر از مهاجرین شهری و باسواد مردم هزاره راهی کشور های دور و نزدیک شده و یا به سرزمین آبائی و اجدادی خود در هزارستان برگردند. تدوام درگیری های فرسایشی در مرکز ، بر دیگر مناطق کشور هم بی تأثیر نبود . تفنگ بدوشان خودسر که با زندگی جدید خو گرفته بودند و حال که اعاشه شان از توان گروه های درگیر در کابل خارج بود. برای باجگیری راه ها و مسیر های تردد مردم را محل تاخت و تاز خود قرار دادند. نبود حکومت متمرکز و توانمند مرکزی بیش از پیش بر این لجام گسیخته گی می افزود . تداوم جنگهای فرسایشی میان گروه های که ، گرچند در ظاهر، عنوان یک حزب را با خود یدک می کشیدند؛ اما ، عملاً از یک اقلیت قومی نمایندگی می کردند ، با عملکرد منفی سران خام و عقده ای شان ، ناخواسته بر آتش زیر خاکستر تعصب قومی، مذهبی ، سمتی و لسانی نیز دامن می زدند .

وقوع ((فاجعه ای خونین افشار))، تنها یکی از پیآمد های ویرانگر نبرد های داخلی در کابل بود، که با خیانت نارفیقان هم کیش و رقیبان تمامیت خواه به رهبری مستقیم شورائی نظار و با همکاری تفنگ بدوشان خونخوار و وحشی گروه سیاف به وقوع پیوست ! فاجعه ای خونباری که بررسی تمام زوایای آن از گنجایش این نوشتار بیرون است. گرچه نگارنده پیش از این طی نوشتاری به این موضوع دلخراش پرداخته است[4] . فاجعه ای نابود کننده ای که ، علاوه بر نسل کشی ها ، گورهای دسته جمعی ، ویرانی کامل افشار ، غارت تمام داشته و ناداشته های مردم ، ناپدید شدگان بی سرنوشت و... آوارگی جمعی زیادی از مردم را به دیگر مناطق کشور و یا به کشور های همسایه در پی داشت . هزاره های آن زمان کویته پاکستان حضور گسترده ای ، بی جاشدگان کابل را در شهر ودیار شان به خوبی به یاد دارند . این جماعت در آغاز در مساجد و امامبارگاه ها سکونت داده شدند و به مرور یا راهی کشور های دیگر شده و یا در میان هزاره های پاکستان سکونت یافتند .

د - مهره های سوخته !

هرگاه درگیری های داخلی میان گروه های جهادی، درعصر حکومت مجاهدین بادقت مورد بررسی و ریشه یابی قرار گیرد. علاوه بر عوامل داخلی همچون: تضاد های قومی، تعصب های حزبی و مذهبی، نادیده انگاری حقوق اقلیت ها و... در ایجاد این درگیری های خونین، دست های پیدا و پنهان کشور های مداخله جو به ویژه کشور های همسایه را به خوبی می توان در آنجا ها مشاهده کرد ! به عنوان مثال: نفوذ سازمان های اطلاعاتی همسایه جنوبی((دوران جهاد))در میان گروه های جهادی پیشاور نشین چنان آشکار و هویدا بود ، که بعضاً جنرلان و مستشاران پاکستانی رهبری مستقیم سران گروه ها و جبهات تحت امر شان را به عهده داشتند ! این داستان در زمان جنرال حمیدگل به اوج خود رسید . برگ برنده ای این بازی برای سران همسایه جنوبی همچون گذشته قوم ساکن دو طرف خط دیورند بود که همچون گذشته ، به خوبی و طبق فرمان عمل می کردند .

به قول معروف: ((خور قروت آو گرم !)) دفع شر خودشان با خودشان ! استفاده از پشتون برای تضعیف قدرت پشتون ها و... این بهترین سیاستی بوده، که از آغاز داستان ((دیورند)) تا کنون به خوبی برای همسایه جنوبی، نتیجه داده است . این کشور نیک دریافته که تنها سرمایه گذاری روی این قوم (پشتونها) می تواند نتیجه دلخواه آنها را بدهد ؛ زیرا ، اقوام دیگر ساکن افغانستان از نظر کمی در اقلیت ، با موقعیت جغرافیای نسبتاً دور ، از نظر سیاسی- نظامی ناتوان ، با روحیه ای سلطه ناپذیری، ثمره ای دلخواه را به بار نخواهند آورد . بگذریم از نقش دلالی این کشور(پاکستان) میان مجاهدین و کشور های کمک دهنده ای غربی و شرقی که بهترین و بیشترین بهره برداری از آن نموده و نه تنها با تخلیه دپو های(انبار) مهمات و جایگزین اسلحه های عهد بوق با سلاح های پیشرفته ای اهدائی کشورهای دیگر برای مجاهدین ، آنها را نو و بهروز نمود، که از برکت عصر جهاد و ثمره خرابی همسایه شمالی سرو صورت شهرهای این کشور نیز شسته شد ! .

همین تداوم مداخله ناپیدائی بیگانه گان، که امنیت، آسایش، آرامش و صلح را از مردم کشور ما سلب نموده و خود یکی از عوامل مهم در تدوام مهاجرت مردم از شهرها و مناطق آسیب دیده به مناطق امن کشور و یا به کشور های دور و نزدیک گردیده است و از جانبی دیگر، تضعیف گروه ها ، احزاب و اقوام درگیر در صحنه های نبرد را نیز درپی داشته است. بدین صورت ناکامی مجاهدین برای اداره ای کشور برای همگان به اثبات رسید و این جماعت که روزگاری همه ای امید کشور های مداخله جو برای حفظ منافع شان درآینده کشور به شمار می رفتند! با درگیری های مداوم وعملکرد نابخردانه شان هم به تضعیف همدیگر پرداختند. به گونه ای که، شعاع جنایات ها و ویرانگری های شان ، جنایت ها و خیانت های کمونیست ها را تحت شعاع قرار داد و هم بر اوجگیری آوارگی صدها هزار هموطن دیگر افزود وهم اندک اندک به مهره ای سوخته تبدیل شده و از چشم بادارن شان افتادند !؟ .

هـ - سپین ملائک !

بدنبال درگیری های مدوام وویرانگر گروهای جهادی بر سر در دست گیری زمام قدرت و حاکمیت کشور، ناکارآمدی و بی کفایتی سران مجاهدین و دولت نامشروع ربّانی در کابل ، به خوبی و آشکارا برای کشورهای غربی ، عربی و پاکستان به اثبات رسید . در نهایت انتظار باداران نامحسوس و بازی گردانان پس پرده ، برای برقراری حاکمیت دلخواه شان در کابل به سرآمد و... ! سرانجام سازمان های امنیتی این کشور ها به خوبی دریافتند که جهادی ها عمر مفید شان در صحنه سیاسی – نظامی افغانستان به سرآمده ، گویا اینان اختصاصی عصر جهاد ساخته شده و عملکرد شان در به زانو در آوردند رقیب شرقی و فروپاشی آن (اتحاد شوروی) کافی بوده است ! و اکنون باید در اندیشه ای جانشین شایسته ای برای ایشان باشند .

از آنطرف ، قدرت دین و آیین آن هم به صورت افراطی ، از گذشته های دور تا کنون ، همواره برای سیاستمدارن ، کاملاً شناخته شده بوده است . بدین لحاظ با ظهور ناکارآمدی دولت مجاهدین این بار سازمان اطلاعاتی این کشور ها به صورت مستقیم و غیر مستقیم مدارس دینی عمدتاً ((دیوبندی)) در مناطق مختلف پاکستان به ویژه مناطق پشتون نشین و قبایلی را مورد توجه قرار دادند و این گونه بود ، که پدیده ای عجیب و ناشناخته ای بنام ((طالبان)) به طور ناگهانی از جنوب کشور و از شهر مرزی ((سپین بولدک)) سردر آورد که با پیشروی سریع و طوفان زای خود دنیا را شگفت زده کرد !؟ . برهمگان آشکار شد که اینجا مهره جدید ، جدّی و کاملاً متفاوت از مهره های سوخته ای گذشته ، با ظاهراسلام قبیله ای ، پوشش آیینی و شعار برقراری امنیت و شریعت به صحنه ای بازی سیاسی- نظامی کشور راه یافته است .

مهرهِ تازه وارد به صحنه بازی تسخیر کشور در آغاز درست همان چیزی بود که سازندگان آن انتظار داشتند. به خصوص آنکه شعار((برقراری امنیت)) توسط طالبان، گمشده اصلی مردم خسته از جنگ ها و درگیری های فرسایشی گذشته به شمار می رفت و برای مردم به یک آرزو و رؤیا تبدیل شده بود ! به علاوه شیوع فساد فراگیر سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و... که ارکان متزلزل کشور را در هم پیچده بود، همه و همه باعث شد که در آغازین روزها طالبان کرام به شدت از سوی مردم مورد استقبال گرفته و بدایشان با دید ناجیان مردم نگریسته و ضمن همکاری همه جانبه با ایشان آنان را به ((سپین ملائک)) ملقب و مفتخر کنند . به خوبی می توان دریافت که این شعار(برقراری امنیت) در آن شرایط تا چه اندازه به جا و کارشناسی شده انتخاب گردیده بود . از آنطرف همین مسأله(وجود امنیت) آرزوی کمپانی (شرکت) های نفتی غربی و امریکائی برای انتقال نفت و گاز کشورهای آسیای میانه از مسیر افغانستان به کشور پاکستان، نیز بود ! طرح ((عظیم نفتی وگازی)) که سود فراوانی را برای پاکستان به عنوان کشور معبر در پی داشت ، یگانه عامل پیوند میان مجری بزرگ (پاکستان) و سرمایه گزاران نفتی امریکائی به شمار می رفت و اجرای این طرح عظیم بیش از همه به امنیت در مسیر نیازمند بود که توسط مجری کوچک و مزدور (طالبان) برقرار می گردید .

از دیرباز تا کنون ، در قاموس سیاست بازان ماکیاولیستی ((هدف وسیله را توجیه می کند !!)) پس باید هرمانعی را از پیشرو برداشت و تنها باید به رسیدن به هدف اندشید ! برای پاکستان که حاکمیت یک دست نشانده مطیع و سرسپرده در داخل همسایه شمالی یک آرزوی دیرینه و تاریخی به شمار می رفت. قدرت گیری طالبان درست همان باور دیرینه پاکستان را جامه عمل می پوشاند ! و حمایت بی دریغ نفت خواران غربی را نیز بدنبال داشت. اما، این غولک (غول کوچک) که از چراغ جادوی غربی ها ، عرب ها و پاکستانی ها بیرون جهیده بود تا در خدمت بادارانش باشد، خیلی زود از کنترل خارج گردیده و با عملکرد متفاوت و ایجاد پیوند عمیق با سازمان عظیم و پیچیده ای ((القاعده)) و نیز با تسخیر روز افزون شهر ها و سرزمین ها و... اندک اندک به غول عظیم و بی شاخ و دم و غیر قابل کنترلی، تبدیل گردید که جز نابودی ، کشتار های وحشتناک ، زمین سوخته و... چیزی دیگری ارضایش نمی کرد ! .

 فریب و اسارت و آنگاه شهادت ((شهید مزاری)) و یارانش و بر دار کشیدن بدون محاکمه ای ((داکتر نجیب الله)) و نیز ترور ((احمد شاه مسعود)) از سران و بزرگان اقوام هزاره ، پشتون و تاجیک ، توسط ایشان ، به روشنی به همه فهماند که در مسیر طالب همه ای موانع باید برداشته شود ! در این راستا ، فرقی میان پشتون و غیر پشتون وجود ندارد. هرکس در برابر اراده سازندگان طالبان گردن خم نکنند و علم مخالفت برافرازند، باید به هر قیمت ممکن محو و نابود شوند . سرقت آثار گرانبهائی باستانی قابل انتقال وطن به خارج کشور ، نابودی و به خاک افتادند دارائی های ملی کشور (مجسمه های بامیان) برای همه ای آگاهان به خوبی فهماند که هدف سازندگان این مهره ، تخلیه ای کامل کشور از هرگونه آثار فرهنگی- تاریخی و سلب تمام منابع احتمالی اقتصادی و درآمدزا است . وگرنه انفجار این مجسمه ها که در واقع تنها دارائی کشور و از عجایب جهان به شمار می رفت، و پیش از کودتای هفت ثور 57 سالانه هزاران گردشگر را به کشور جلب نموده و از این راه درآمد هنگفتی را نصیب وطن و وطندارن می کرد ، هیچ گونه توجیه دیگری نمی تواند داشته باشد .

 مقاومت در برابر جنبش جدّی و انعطاف ناپذیر طالبان ، از سوی هزاره ها، نسل کشی ها و قتل عام های وحشتناکی را در غرب کابل ، مزارشریف ، مناطق مختلف هزارستان همچون: بامیان، یکه ولنگ و... به دنبال داشت، به علاوه سیاست غیر انسانی محاصره اقتصادی هزارستان از سوی طالبان ، چنان وحشتناک و غیر قابل باور بود که مردم محصور در حصار سنگ و ستم  و نیز بی جا شدگان جنگ های طالبان را به علف خواری واداشته بود . این اوضاع نابهنجار چنان سخت ، دشوار و غیر قابل تحمل بود که یک بار دیگر حکایت های سوزناک و ویرانگر عصر عبدالرحمان را در اذهان زنده کرد . حاکمیت قرون وسطائی طالبان همراه با ترور و وحشت اقوام غیر پشتون به خصوص هزاره ها به قدری گسترده و همه جانبه بود که بار باردیگر موجی از بی پناهان را راهی دیار غربت کرد. می توان گفت: مهاجرت در عصر تاریک و ستم زای طالبان به قدری گسترده و چشم گیر بود که بی گمان می توان آن را اوج ((موج سوم)) از مهاجرت هزاره ها به خارج کشور به شمار آورد . اعضائی آن زمان بنیاد شهید مزاری در شهر کویته پاکستان نیک به خاطر دارند که تنها در زمان محدود، بیش از 500 خانوار از مهاجرین و بی جا شدگان هزاره را ، در مساجد و امامبارگاه های شهر کویته جابه جا نموده و به کمک هزاره های قوم دوست و مؤمن پاکستانی به این جماعت بی پناه ، جاه و پناه داده بودند . ادامه دارد ... .

بدرود تا درود دیگر



[1] - پژوهندگان محترم می توانند برای کسب اطلاعات بیشتر و نیز مطالعه ای متن اصلی  و ترجمه فارسی ((معاهده دیورند)) به وبلاگ های ((روشنائی)) و یا وبلاگ ((یاداشت های از غرب )) مراجعه کنند .

[2] - نگارنده اخیرا مقاله ای مفصلی را در مورد ((خط دیورند)) و پیآمد های ویرانگر آن برای در سایت غرجستان به نشر سپرده ام .پژوهندگان می توانند آن را بخوانش بگیرند .

[3] - نسبت این پیش بینی به داکتر نجیب برای تمجید از ایشان و نادیده انگاری جنایت های شان نیست . ظاهراً او به خوبی دریافته بود که سران جهادی پیشاورنشین هرگز به آن درجه از بلوغ سیاسی اجتماعی نرسیده اند که بتوانند پس از سقوط رژیم وی، از عهده ای زمامداری کشور به خوبی برآیند ؛ لذا، در آخرین سخنرانی هایش بارها از وقوع جنگ های داخلی پس از خودش ، در عصر زمامداری مجاهدین خبرداده بود ! .

[4] - چندی پیش نگارنده سلسله نوشتاری را با عنوان ((ریشه یابی تاریخی فاجعه افشار)) از طریق همین سایت وزین (جاغوری یک) به نشر سپرده است .