مهاجرت ، پیش زمینه ها و پیآمد ها (( قسمت سوم ))و...
بنام خداوند گردون سپهر
از دیده ای زمانه روان است جوی خون *** ای دیده ای زمانه بگو ، تا چه دیده ای !؟
مهاجرت ، پیش زمینه ها و پیآمد ها (( قسمت سوم ))
1) موج نخست مهاجرت :
هزاره ها در فراخنائی تاریخ خونبار شان همواره مورد غارت ، چپاول و نسل کشی های وحشتناک قرارگرفته اند . این تهاجم و کشتار های خونین از حملات اسکندر مقدونی آغاز و تا هجوم ویرانگر لشکریان چنگیز خان و تاخت و تاز خانمانسوز سپاه تیمور لنگ و بازماندگانش و تا نسل کشی ها و تصفیة قومی سپاه افغان ها در عصر عبدالرحمان خان جابر و... تا کشتار وحشتناک طالبان در عصر حاضر ادامه داشته و با بی رحمی تمام بارها تکرار شده است .
فاجعة عصر عبدالرحمان خان جابر برای شیعیان هزاره به قدری گسترده ، سخت و دشوار بود که بیش از نصف جماعت هزاره شیعه تنها به جرم هزاره و شیعه بودن ، به مسلخ رفته و کاملاً نابود شدند . سپاه متعصب افغان با اشاره و اجازه ای شاه خونریز ، با آتش کشیدن خانه ها ، مزارع ، باغات و... سیاست زمین سوخته را در پیش گرفتند ، تا بیش از پیش بر وحشت هزاره ها افزوده و ایشان را به ترک ((هزارستان)) مجبور کنند ! آنان که از این نسل کشی ، اسارت و بردگی جان سالم بدر بردند به طور کاملاً مخفی و از بیراهه راه مهاجرت به کشور های همسایه را در پیش گرفتند :
الف ) مهاجرت شیعیان هزاره به ایران :
جماعتی از ایشان موفق به فرار به سوی غرب شده و به کشور شیعی مذهب ایران پناه بردند . دولت وقت ایران با اعطائی تابعیت ایرانی به این جماعت زخم خورده ، اینان را در استان خراسان نزدیک به مرز افغانستان سکونت دادند . ظاهراً این گروه از مهاجرین هزاره ، با انگیزه ای مذهبی مورد حمایت شاه و دولت ایران قرار گرفتند ، اما ؛ در واقع استقرار ایشان در نوار مرزی کاملاً به نفع کشور ایران بوده و می توانست در برابر تهاجم احتمالی افغان ها و حامیانشان (روس و انگلیس) ، هزاره ها به عنوان مرزبانان شجاع و فداکار مورد استفاده قرار گیرند .
شیعیان هزاره در بدو ورود به ایران در نوار مرزی ایران با افغانستان ، اسکان یافته بودند به نام (( ایل بربری[1])) شهرت یافتند . این نام ناخوشایند تا سال 1316خورشیدی ، بر این قوم اطلاق می شد . در این سال دانشجوی جوان هزاره بنام محمدیوسف عبقری که دانشجوی دانشکده افسری بود ، هنگام ملاقات با رضا شاه پهلوی ، از شاه درخواست کرد که نام ((ایل بربری)) به ((هزاره)) یا ((خاوری)) تبدیل شود . شاه پذیرفت و دستور داد که از آن پس این جماعت را بنام ((خاوری)) بخوانند یعنی مردم که از خاور و مشرق آمده اند [2]. هزاره های مهاجر به ایران ، گرچه با پذیرفتن تابعیت ایرانی به آرامش نسبی رسیده و به عنوان شهروند درجه چندم در جامعه ایران پذیرش شدند . اما ؛ این پاره از پیکر هزارستان عنوان کلان قومی شان (هزاره) را سوگمندانه برای همیش از دست داده و به زیر چتر ((خاوری)) پناه برده و آن را بجای واژه ((هزاره)) بر خود پذیرفتند . ولی خوشبختانه هویت مذهبی شان را در کشور شیعی ایران حفظ نموده و نیز نام و نشان های قومی هزارگی و یا خاستگاه های اصلی شان در ((هزارستان)) را تا کنون به گونه های متفاوت و به صورت پسوند به نام های دهکده ها و سکونتگاه های شان ضمیمه نموده و یا در ادامه ای نام های خانوادگی شان قرار داده اند . همانند : جاغوری ، ده پولاد ، فولاد وند و... یا زیر مجموعه های کوچکتر همانند : اوقی ، اشکه ، قلندر و... .
هزاره های ایرانی یا خاوری ها با همان انگیزه نیرومند مذهبی شان از انقلاب اسلامی ایران استقبال نموده و پس از پیروزی انقلاب در جریان جنگ تحمیلی شهدائی زیادی را تقدیم دفاع از انقلاب و ایران نموده اند . هم اکنون شخصیت های مهمی کشوری تا سطح نمایندگی شورای اسلامی داشته و در مقام های لشکری و نظامی نیز شخصیت های نام آشنائی همچون : سردار رشید اسلام شهید حسن علی مردانی از روستائی ((کمرآغیل)) فریمان و شهید احمد شعبانی و... دارند . از چهره های نام آور هزاره های ایرانی در عرصة ورزش ، می توان از((خداد عزیزی)) فوتبالیست مشهور نام برد .
ب ) مهاجرت شیعیان هزاره به کشورهای آسیای میانه :
جماعتی دیگر از مردم هزاره به سمت شمال فراری شده و به کشور های آسیای میانه(روسیه تزاری) پناه بردند . اما ؛ متاسفانه در میان اقوام ساکن این سرزمین ها همانند تاجیک ها ، ازبک ها ، ترکمن ها و... کاملاً حل گردیده و سوگمندانه هم هویت مذهبی شیعی و هم هویت ملی هزارگی شان را به مرور از دست دادند . بیشتر این هزاره ها در دو کشور ترکمنستان و ازبکستان ساکن شدند[3] . در سرشماری 1926 به صورت قوم مستقل و بنام هزاره ذکر شده اند . اما ، در سرشماری بعدی جز اقوام دیگر به شمار آمدند[4] . پیداست که هویت اقوام این کشور ها را خواسته یا ناخواسته جایگزین هویت اصلی خود نموده و اندک اندک کاملاً در میان ایشان تحلیل رفتند ، طوریکه امروزه از ایشان نام و نشانی در میان نیست ! .
ج ) مهاجرت شیعیان هزاره به هند بریتانوی :
یک - نخستین تماس ها :
ارتباط هزاره ها با مسلمانان شبه قاره هند به قرن 11 هجری باز می گردد . برای نخستین بار دو قبیله از قبایل هزاره بنام های ((ارغونیه و ترخانی)) با حدود شش هزار نفر از هزارستان راه شبه قاره هند را در پیش گرفتند . شاه بیگ ارغون رهبری ، این جماعت از نخستین مهاجران هزاره را به عهده داشته است . شاه بیگ توانست به یاری همراهان و افرادش در سرزمین ((سند)) حکومتی تشکیل دهند . پس از او پسرش حسن بیگ زمامدار حکومت ((ارغونیه سند)) شد . سرانجام پس از فوت حسن بیگ قدرت از خاندان ارغونیه به خاندان ترخانیه انتقال یافت . این دو خاندان در سند خدمات ارزشمندی را در گسترش دانش و نیز مذهب تشیّع انجام دادند . سرانجام هزاره ارغونیه و ترخانیه به مرور دولت و قدرت شان را از دست داده و در میان مردم سند به تحلیل رفتند[5] .
دو - مهاجرت محدود :
مهاجرت هزاره های جویای کار به صورت محدود چه به شهرهای داخل و یا به هند بریتانوی ، به خصوص در فصل سرما پیوسته ادامه داشت ؛ ولی ، این مهاجرت ها بیشتر فصلی و موقت بودند ، که معمولاً پس از کار و تلاش بسیار و با جمع آوری دستمزد های ناچیز و پس انداز اندک خود ، به مناطق و زادگاه های شان باز می گشتند . سرانجام ، از دهه ای هشتاد قرن نوزده میلادی ، بر اثر شرایط بد اقتصادی ، خشکسالی ها ، فشار های سیاسی و نظامی حکومت ها و عمال شان به صورت مرتب و سیستماتیک برای جمع آوری مالیات های رنگارنگ ، تجاوز هرساله ای کوچی ها با حمایت همه جانبه ای حکومت های جابر و... مهاجرت هزاره ها به هند بریتانوی شدت بیشتری به خود گرفت ! .
سه - اوجگیری مهاجرت در عصر عبدالرحمان خان جابر :
موج اصلی مهاجرت پس از سرکوب قیام هزاره ها برای دفاع از استقلال ، حاکمیت ملّی و اشغال هزارستان توسط افغانان در عصر عبدالرحمان خان ، میان سالهای 1890 تا 1895 میلادی صورت گرفت . به اقرار تاریخ و تأیید تاریخنگاران ، تهاجم و نسل کشی های عبدالرحمان خان و سپاه افغانی اش به هزارستان در دهه های آخر قرن 19 میلادی نابودی بیش از 62% این مردم را به جرم هزاره و شیعه بودن در پی داشت . پاره های از این پیکر خونین (هزاره ها و هزارستان) با وضع اسفباری ، بطور سرّی و مخفی آن هم از بیراهه و با پای پیاده ، با گذر از کوه ها و دره ها و با عبور از بیابان های خشک و خطرناک راه کشور های همسایه را در پیش گرفتند . از هر ده نفر تنها یک نفر از این مهاجرت دردآور و رنج افزا ، جان سالم بدر برده و به مقصد می رسیدند ! بقیه این تیره بختان ، بر اثر عواملی همچون : اسارت توسط برده فروشان ، کشتار راهزنان ، گرسنگی ، تشنگی ، خستگی ، انواع بیماری ها و... هرگز به مقصد نرسیده و یا جان خود را از دست می دادند[6] .
دراین میان ؛ جماعت کثیری از مهاجران به ویژه بی جاشدگان هزارستان جنوبی ، راه هند بریتانوی را در پیش گرفتند . به صرف رسیدن هر نفر از مهاجرین جدید به شهر شالکوت (کویته) از سوی هم نژدان قدیمی شان استقبال شده و با همکاری آنان جذب نیروی کار در ارتش بریتانیا می شدند . هزاره ها در آغاز به کارهای سخت و طاقت فرسائی همچون : استخراج ذغال سنگ از دل کوه ها و یا در ساختن جاده ها و راه آهن و... اشتغال داشتند . طوریکه کمتر جاده و خط قطاری را در هند شمالی می توان سراغ گرفت که جمعی از کارگران هزاره در ساخت آن شریک و سهیم نبوده باشند . اما ، این جماعت ، خیلی زود توجه سران ارتش هند بریتانوی را به خود جلب نموده و به عنوان نیروی رزمی ، خدماتی ، فنی و... رسماً استخدام و وارد ارتش هند بریتانوی شدند .
اظهار شجاعت و فداکاری کم نظیر از جمع کوچکی از هزاره ها ، باعث شد که جرقة تشکیل نخستین هنگ از نیروهای رزمی هزاره ، در اذهان سران ارتش هند بریتانوی زده شود . این اندیشه خیلی زود با جذب و استخدام نیروهای جوان ، زبده و دلاور هزاره در هنگ های مرزی 124 و 126 نیروهای پیاده بلوچستان رنگ واقعیت به خود گرفت . با ورود دسته ها و گروه های جدیدی از ((مهاجران هزاره)) و نیز اثبات لیاقت ، شایستگی ، صداقت و فداکاری از سوی نیروهای رزمی استخدام شده ای پیشین ، افسری بریتانیای بنام ((کلنل کلاود جاکوب)) مسؤلیت یافت که هنگ مستقلی از نیروهای هزاره ایجاد کند . در اواخر سال 1900 یا آغازین روزهای سال 1901 م . هنگ مستقل هزاره بنام ((هزاره پیونیر[7] 106)) یا ((هنگ پیشآهنگ 106 هزاره)) پا گرفت[8] . با گسترش نیروهای پیشگام هزاره ، و جذب نیروهای تازه نفس و جوان ، نیروهای هزاره خیلی زود به 12 گروهان دسته بندی شده و لشکر مستقلی بنام ((هزاره رجمنت[9])) به دستور لُرد کیچنو فرمانده کل نیرو های بریتانیا در هند و توسط سرگرد جی- دابلیو- جاکوب رسماً در سال 1904 میلادی تشکیل شد[10] ، که فرماندهی و سرپرستی آن به افسر جوان و توانمند هزاره کیپتان دوست محمد خان هزاره سپرده شد .
افسران و سربازان فداکار هزاره در جنبش آزادی و استقلال پاکستان سهم فعال داشته و در نخستین روزهای پرآشوب پس از استقلال در برقراری ثبات و امنیت نقش فعال و ویژه داشتند . فرزندان فداکار هزاره پس از پاگیری کشور تازه تشکیل شده ای ((پاکستان)) در جریان جنگ های دفاعی این کشور در برابر هند ، شرکت فعال داشته و افسران هزاره از خود رشادت های بی بدیلی را به یادگار نهادند . یکی از این افسران جوان و کاردان ، جنرال محمد موسی خان هزاره بود ، که با اثبات لیاقت و شایستگی پی هم ارتقأ رتبه یافته و پلکان ترقی را خیلی زود یکی پس از دیگری طی نمود . این افسر جوان ، شجاع و توانمند هزاره در جریان جنگ سال 1965 میلادی میان هند و پاکستان ، زمام رهبری فوج پاکستان را بدست گرفت . وی توانست ، با درایت و کاردانی تمام ، فوج هراسان و فروپاشیده پاکستان را بازسازی نموده و با عقب راندن سپاه دشمن که تا نزدیک شهر لاهور پیشروی نموده بودند ، شکست خفت باری را بر متجاوزان تحمیل نماید . و بدین گونه جام پر افتخار ظفر و پیروزی را برای ارتش و مردم پاکستان به ارمغان آورده و غرور پامال شده ای پاکستانی ها را به ایشان باز گرداند و... ! .
به نظر می رسید ، که محرومیت و مظلومیت هزاره ها تمامی ندارد و گویا این مردم ستمدیده باید محرومیت مادر زادی شان را همه جا ، با خود یدک بکشند ! زیرا ، با وجود اثبات شایستگی های بسیار و رشادت های بی بدیل ، سالها پس از استقلال پاکستان ، همچنان به دید مهاجران بی ریشه به این مردم نگریسته می شد . با اینکه جنرال موسی خان هزاره در قدرت گیری مارشال ایوب خان نقش اساسی داشته و از طرف وی به حیث فرماندار کل پاکستان غربی منصوب شده بود ، هنوز از تابعیت رسمی قوم هزاره در کشور پاکستان خبری نبود . سرانجام در سال 1962 میلادی ، مارشال ایوب خان هنگام سفرش به ایالت بلوچستان و دیدار با سران قوم هزاره و درخواست ایشان ، طی فرمانی حکومتی دستور داد که ، به هزاره ها تابعیت رسمی این کشور داده شده و اینان از تمام مزایای یک شهروند پاکستانی برخوردار شوند . بدین گونه سالها پس از استقلال در سال 1962 میلادی هزاره ها رسماً از سوی حکومت پاکستان به عنوان یکی از اقوام ساکن صوبه بلوچستان به رسمیت شناخته شدند .
هزاره های پاکستان تا کنون در شهر های کویته ، کراچی ، حیدرآباد ، پارچنار ، لورلائی و مچ و... سکونت داشته و بیشتر به شغل های کارمندی ، عضویت در فوج ( ارتش) ، تجارت ، موچی گری (تولید کفش) ، کارگری و دست فروشی و... روزگار می گذرانند . شهر کویته مرکز ایالت بلوچستان از دیرباز تا کنون بیشترین نفوس هزاره های پاکستان را درخود جای داده و به عنوان شهر مرکزی و پایگاه اصلی مردم هزاره در پاکستان به شمار می رود . از افتخارات مردم هزاره کویته پاکستان همین بس که بر حفظ هویت مذهبی و قومی خود سخت پای فشرده و به گونه ای تا کنون هویت فرهنگی هزارگی خود را زنده نگهداشته اند .
هزاره های پاکستان با حفظ هویت مستقل مذهبی و قومی خود توانستند پس از مهاجرت و سکونت در کشور تازه ای شان ، از اوضاع مناسب و مساعد برای سرو سامان دادن به زندگی جدید خود ، به خوبی بهره برداری کنند . می توان در تاریخ این پاره از پیکر هزاره ، مراحل و مقاطع پر افتخاری زیادی را به خوبی دید و شاهد ظهور شخصیت ها و نخبه گان بسیاری در عرصه های سیاسی ، اجتماعی ، علمی ، نظامی و... بود ، که پرداختن به زندگی ، عملکرد و کارکرد های آنان از گنجایش این نبشته بیرون بوده و مجالی مستقل و زمان ویژه ای را می طلبد . درخشش هزاره های پاکستان در تاریخ این کشور ، بخوبی ثابت میکند که هرگاه زمینه ای رشد و بالندگی برای این قوم ، گرچند به صورت محدود و معدود فراهم شود ، این مردم از توانائی و استعداد خدادی غیر قابل وصفی برخودار بوده و به هیچ وجه از دیگر اقوام و ملیت ها چیزی کم ندارند . ادامه دارد ... ! بدرود تا درود دیگر .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] - واژه ای بربر یا بربری به معنای وحشی در آغاز بر اقوام مهاجم اطلاق می شد که از شمال ، مرکز و جنوب اروپا را مورد تهاجم قرار می دادند مثل هون ها به رهبری آتیلا که در قرن چهارم میلادی باعث سرنگونی امپراطوری روم غربی شد و... ولی بعد ها این واژه (بربری) هنگام فتح شمال افریقا برقبایل ساکن این سرزمین ها اطلاق شد که تا کنون در تاریخ فتوحات اسلامی به همین نام شهرت دارند . اما کاربرد این واژه در مورد قوم هزاره احتمالا به روزگار تهاجم اسکندر و یونانی ها باز می گردد که از آن پس این مردم (هزاره ها) را بربر و دیار شان را مُلک بربر یا بربرستان هم نامیده اند . چنانکه آثار و خرابه های شهر بربر در یکاولنگ هزارستان موجود است . یزدانی ، همان ، ص 606 .
[2] - تاریخ مختصر قوم هزاره ، محمد اوتاد العجم ، نسخه تایپی چاپ نشده ، ص 35 – 36 .
[3] - عده ای از هزاره ها در واحد مرو جمهوری ترکمنستان ساکن اند : فیلد ، هنری ، مردم شناسی ایران ، ص 299 .
[4] - آکنر ، شرین ، اقوام مسلمان اتحاد شوروی ، ترجمه خزاعی ، ص 451 - 453 .
[5] - - یزدانی ، همان ، ص 628 به نقل از تاریخ سند معصومی .
[6] - دولت آبادی ، بصیراحمد ، هزاره ها از قتل عام تا اهیای هویت ، ص 10 به نقل از ملا فیض محمد کاتب هزاره .
[7] - Hazara Pioneer .
[8] - پولادی ، حسن ، هزاره ها ، ص 438 .
[9] - Hazara Regiment .
[10] - پولادی ، همان ، ص 446 .