نگاهی نو به تاریخ هزاره ها

مقاله ۹ : هزاره ها یا بومیان کشور افغانستان

از قرن نوزده به بعد در مورد تاریخ و تبار هزاره ها نظرات گوناگون و ضد و نقیض ارایه شده است. مثلا:

  1. مردم هزاره از ساکنان اصلی و بومی مملکت اند.
  2. مغول باستاني است.
  3. مغول چنگيزي است.
  4. مخلوطی از ترك و مغول است.
  5. مخلوطي از ترك وتاجيك است.
  6. نا معلوم اند.

از میان نظریات یاد شده دو نظر بومی بومی بودن و مغولی بودن، بیشتر قابل توجه است.

الف: بسیاری از غربیان بر اساس چهره مغول نمای هزارگان، حدس زده اند که آنان از مهاجران دورة مغول اند. خاور شناسانی چون «م- الفنستون»، «برنس» و «گ- و مبري» و «بليو» پایه گذار و گسترش دهنده اين فرضيه هستند. گفتنی است که: ابوالفضل دكني وزير اكبرشاه تيموري هند، ونويسندة تاريخ اكبري در قرن دهم هجري نخستین كسي است كه اين فرضیه را مطرح كرده است. بیشتر نويسندگان معاصر انگليسي و روسي و پيروان آنان بدون دلیل و تحلیل قناعت بخش، این فرضيه را بال و پر داده اند.

نظرات نویسندگان یاد شده بسیار آشفته و متضاد و مبهم است و آنان برای تایید گفته های خود بجز مغولی نما بودن چهره هزارگان دلیل مهم و قابل توجه دیگری ذکر نکرده اند.

بليو انگليسي مي گويد: «هزاره ها از اخلاف عساكر انتقال يافته توسط عساكر چنگيز خان شمرده مي شوند، كه جايگزين شدن آنها در مناطق مركزي افغانستان بعد از نابودي كامل ساكنين بومي و فارسي زبانان منطقه امكان پذير گرديد.» [1]

برخی چون «اکادمیسن» و «بارتولد» و «پطروشفسکی» هزارگان را با نیکودری ها ( نیکودر نواسه جغتای) ارتباط میدهند و برخی چون «دورن» «فردیناند» «برمودین» مدعی اند که هزاره ها ترک و مغولان قرون سیزده تا پانزده اند که در دوره منکوقا آن و پس از آن در زمان ارغون خان در مناطق مرکزی افغانستان جابجا شده اند و بیکن هزاره را از الوس جغتایی میداند. شورمن هزاره ها را ترکیبی از کوچیهای نیکودری و مغولی و نوروزی و افغان میداند که در جنوب شرق ایران و جنوب غرب افغانستان زندگی میکردند. [2]

پیش از این یاد آور شدم که گرچه خاور شناسان منصف و بزرگی در غرب بوده و هستند که نوشته های آنان کمتر به فارسی ترجمه و منتشر میشود، اما بسیاری از کسانی که امروزه نوشته های آنان به فارسی ترجمه شده و به خورد مردم داده شده است، دغل بازانی آزمند و کم سواد و یا مأمورین دستگاه های اطلاعاتی[3] بودند که به منظور جعل تاریخ و غارت آثار تاریخی خاور زمین به سرزمینهای شرقی آمد و رفت میکردند و بسیاری شان زبان هم نمیدانستند و توسط مترجمان کم سواد با گوشه هایی از هزارستان و با بخشی اندک از تاریخ و آداب و رسوم و زبان مردم ما آشنا شده اند.

دکتر عسکر موسوی یکی از محققان برجسته کشور ما گرچه نظرش در مورد تبار هزارگان مانند بسیاری دیگر تا حدودی دچار تشویش و سردرگمی است، اما نظریات متضاد خارجیان درین مورد را نیز نامطمن و غیر علمی خوانده و نوشته است: « بسیاری از اطلاعات در مورد هزاره ها در واقع صرفا مبتنی بر گزارشهای عوامل کشورهای مختلفی مانند انگلستان و روسیه بوده است که منافع سیاسی خود را در افغانستان دنبال میکرده اند. بسیاری از آنها فاقد ارزش علمی و غیر قابل اطمینان هستند و برای مقاصد سیاسی تهیه شده اند.» [4]   

ب: خاور شناسانی چون: فرير، هارلان،[5]  ميخايل وير، موسيو فوشه، و محققان هموطن ما چون دكتر حبيبي، حسین نایل، پوهاند دكتر جاويد، پوهاند عمر صالح، پروفسور شاه علي اكبر شارستاني، شيرمحمد ابراهيم زي و آریان پور بامیانی و... میگویند که هزاره ها بومیان و ساکنان اصلی مملکت اند.

طرفداران بومی بودن هزاره

فرير فرانسوي گويد: «هزاره ها در زمان حملات اسكندر در همان محلي زندگي مي كردند كه فعلا بود وباش دارند. و دليل وي نوشته های «كورتس» مورخ قديم يوناني است.»[6]

هارلان گويد: «هزاره از تزويج متقابلة باختري (بلخي) هاي قديم و تاتارهاي قديم به وجود آمده اند.»[7] آريانپور اين سخن هارلان را در كتاب خود ذکر کرده و نوشته است: «در اينجا ميتوان گفت نظرية هارلان پرده از روي يك حقيقت بر مي‌دارد و آن اينكه سلاطين كياني و شهزادگان آرياني و گُردان زابلي غالباً از چين دوشيزه هاي شاهان و اعيان را همسر انتخاب مي‌كردند. آنچه از گفتار مورخان و شعرا بر مي‌آيد نيز اين مطلب را كه همسران شاهان و شهزادگان و پهلوانان مشهور زابلي غالباً چيني بوده‌اند‏، تأئيد ميكنند.[8]

ميخايل وير چنين ميگويد: «از نظر زبانشناسي، هزاره ها و مغولهاي افغانستان به هم ديگر رابطه و قرابت تكويني و پيدايي ندارد... و قبل از مهاجمين در هزارجات متوطن بوده‌اند و منشأ خيلي قديمي‌تر دارد كه امروز قابل تشخيص نيست». [9]

موسيو فوشه رئيس هيئت باستان شناسي فرانسه در باميان نيز مردم «هزاره» را از ساكنين قديمي افغانستان، پيش از اسكندر مي داند. وي مغولي بودن قوم هزاره را به سختي رد كرده چنين مي نويسد: «توجيه وجود يك قوم به اين غرابت، در قلب جبال مرتفع افغانستان بسيار مشكل است. البته مدتي است كه اين مسئله را به طريق بسيار ساده‌اي حل كرده بودند. مي‌گفتند بدون هيچ شك مردم هزاره از قبايل مغول مي‌باشند. [10] به علاوه «هزاره» در زبان فارسي به معني «هزار» است و چون چنگيز لشكريان خود را به دسته‌هاي هزار نفري تقسيم مي‌كرد؛ بنابراين ابوالفضل[11] نويسندة تاريخ اكبرشاه چنين اظهار نموده است كه اين مردم كوهستاني قسمتي از لشكريان چنگيزند كه در آن محل باقي مانده‌اند. تمام نويسندگان بعد از او هم اين مطلب را تكرار نموده‌اند، بدون اينكه از خود سئوال كنند چگونه يك فوج هزار نفره از لشكريان چنگيز در ميان اين كوههاي سخت به حال خود واگذاشته شده‌اند و چگونه ملتي را تشكيل داده‌اند؟!

براي اينكه اين مطلب را بتوانند تا اندازه‌اي به حقيقت نزديك كنند لازم ديده‌اند ابتدا ثابت كنند كه اين ناحيه تا قرن هفتم هجري غير مسكون بوده است. ولي متاسفانه كاملاً بر عكس اين مطلب به ثبوت رسيده است. خوانندگان به خاطر دارند كه در اوایل قرن اول هجري «هيوان تسانگ» همراه يكي از پادشاهان افغانستان كه در اطراف كشور خود گشتي مي‌زد تا هم ماليات عقب افتاده را وصول كند‏، هم قدرت مركزي را به قبايل اطراف نشان بدهد، از اين نقطه نيز عبور كرده است. وقتي مسافر مزبور به اتفاق كاروان‌ شاهي وارد هزارجات مي‌شود، هواي سرد و خلق ناهنجار ساكنين را كه حتي زبانشان با زبان همسايگان اختلاف داشت، يادداشت مي‌نمايد و به همين طريق از قيافه چيني مآبي كه امروز هم مردم اين ناحيه دارند، تعجب مي‌كند. همانطوريكه مسافر انگليسي، «موركرافت» (Moorcraft) كه مستقيماً از «لاداخ» (Ladakh) مي‌آمده،‌ وقتي به هزاره رسيده اظهار نموده كه در كوههاي افغانستان همان مردمي را مشاهده نموده كه در تبت شرقي ديده بود. از اين هم بالاتر اينكه هزار سال پيش از مسافرت هيوان تسانگ (330 ق. م) اسكندر ناچار شد از جنوب به طرف شمال از جبال افغانستان عبور نمايد. مورخان او مي‌نويسند كه اسكندر يك نوع «بربري[12]»‌ هاي تازه‌اي مشاهده كرد كه از ديگران بسيار سركش‌تر بودند. شرحي كه «كنت كورس» از خانه‌هاي گلي آنها مي‌دهد با آنچه مسافري بنام «فرير» (Ferrier) نقل مي‌كند و آنچه امروز هر مسافري مي‌تواند به چشم ببيند، كاملاً تطبيق مي‌نمايد. اين مدارك مسئلة نژادي مهمي را روشن مي‌نمايد كه اهميت آن از مسئلة خصوصي هزاره تجاوز مي‌كند. اين مطلب به ما نشان مي‌دهد كه در حقيقت نه فقط فلات‌هاي مرتفع ماوراي هيماليا، بلكه تمام دنباله‌هاي جبال هندوكش تا منتهي‌‌اليه غربي آن، در زمان قديم محل سكونت قبايلي از نژاد چيني و تبتي بوده است. فقط دستة غربي اين قبايل به علت هجوم و عبور قبايلي كه از شاهراه تهاجمات هندوستان عبور كرده‌اند، از قسمت شرقي مجزا گشته‌اند. تنها به اين طريق مي‌توان دو مسئلة مهم جغرافيايي را توجيه نمود. ابتدا اينكه كشور هزاره يكي نيست، بلكه دو كشور هزاره موجود است. يكي آنكه در بالا از آن بحث شد، و ديگري در طرف ديگر بريدگي ناشي از معبر شمال غربي، در كوههايي كه ساحل چپ انحناي بزرگ رود سند را احاطه كرده‌اند. و بنابراين مجاور با بلتستان و لاداخ مي‌باشند».[13] (پايان سخن فوشه)

دکترعبدالحي حبيبي سخن موسيو فوشه را تأييد كرده و مي نويسد: «دربارة هزاره و سرزمين هزارجات كه اصطلاحي متأخر است گاه گاهي نويسندگان و جستجوكنندگان چيزي نوشته و يا گفته‌اند كه معلومات ايشان نيز به دورة متأخر و بعد از تاخت و تاز چنگيز مربوط است و آنقدر وقعت و اعتبار تاريخي ندارد.» [14] 

مرحوم حبيبي تمام سخنان فوشه را در كتاب خود نقل كرده ودر ادامة آن تصريح ميكند كه: «اين شكاكيت عالمانة موسيو فوشه خيلي بجاست و ما نمي‌توانيم در مقابل منطق مسلم تاريخي تنها بر روايت ضعيف و احتمال نااستوار ابوالفضل و پيروان او اتكا كنيم ... باري كلمة هزاره نيز با چنين نظر محدود و غير علمي به سبب التباس آن با «هزارة» چنگيز، دستخوش مورخان قصيرالنظر گرديد؛ در حاليكه اين نام در تاريخ سوابق طولاني قبل از چنگيز دارد و دلایلي موجود است كه اين مردم در قرون متمادي قبل از آن هم درين سرزمين ساكن بودند.

دليل نخستين اين است كه نام هزاره تنها برين سرزمين قلب افغانستان اطلاق نمي‌شده بلكه در ماوراي «اباسين» و دامنه‌هاي «مهابن» تا «هري‌پور» و «ايبت‌آباد» و «بكلي» و «كاغان» و سراشيب‌هاي كوههاي كشمير، وادي معروفي موجود است كه آن را هم «هزاره» گويند؛ ولي مردم آن از جنس تاتاري و قيافت‌هاي نژاد زرد نيستند، بلكه از بقاياي آرياهاي هندي شمرده مي‌شوند و السنه آنها نيز به كلي از ديالكت‌هاي آريايي هنديست. پس اگر تسمية هزاره اينجا را از نوع هزاره لشكر چنگيزي قبول كنيم آيا دربارة تسميه آن هزاره ماوراي اباسين كه تا دامنه‌هاي جبال كشميركشيده مي‌شود چه خواهيم گفت؟ در حالي كه چنگيزخان ابداً و اصلاً از درياي سند نگذشته و به علت بدي هوا، عنان رجعت از راه فرشاور (پيشاور) برگردانيد. (جامع1، 378) [15]

سخن عبدالحي حبيبي که: «درسراشيب‌هاي كوههاي كشمير، وادي معروفي موجود است كه آن را هم «هزاره» گويند؛ ولي مردم آن از جنس تاتاري و قيافت‌هاي نژاد زرد نيستند، بلكه از بقاياي آرياهاي هندي شمرده مي‌شوند و السنه آنها نيز به كلي از ديالكت‌هاي آريايي هنديست» در واقع، درست است، ليكن وي مثل ديگر نويسندگان معاصر، «هند و آريا» را بجاي «سِند و آريان» اراده كرده است. ما در بحث آريان تاریخی و آریاهای ساختگی توضيح  خواهیم داد كه «هند و آريا» به مفهوم امروز يك اصطلاح ونام گذاري جديد سدة نوزدهم ميلادي است كه به جاي «سِند وآريان» كه يك نام تاريخي و باستاني است به كار برده ميشود. هند و آريا با سِند و آريان، در واقع از نظر نژادي و تاريخي دو چيز اند. 

حبيبي در ادامه افزوده است: «دليل دومِ قدمتِ نامِ هزاره از نظر تاريخ اين است: هيون تسنگ زاير و جهان‌گرد معروف چيني كه بعد از سياحت هند در هنگام بازگشت به تاريخ 25 جون (644 م) به تسو-كو- چه (آراكوزيا) آمد، وي پايتخت نخستين آن را هو- سي- نه (غزنه) و پايتخت‌ ثاني را هو- سا- له مي‌گويد (ر.ك. سفرنامة هيون تسنگ، كتاب 12) ... سنت مارتن نخستين شخصي است كه نام اولين را با غزنه و ثانوي را با هزاره تطبيق كرد ... بطلميوس جغرافي نگار معروف نيز در همين واقع جايي را به نام اوزاله (Ozala) در شمال غرب آراكوزيا[16] ذكر مي‌كند كه با وجود مطالب روايت هيون تسنگ و بطلميوس نمي‌توان بر قول ابوالفضل اعتماد كرد.[17]

باري اگر كلمه هو- سا- له چيني و او- زا- له بطلميوس جز سرزمين هزاره مورد تطبيق نداشته و قرائن تاريخي نيز برين قضيه دلالت مي‌كند، پس درين تجزيه لساني نيز به حقيقت اقرب خواهد بود و هزاره معني «خوش دل» را خواهد داشت.» [18] (پايان سخنان حبيبي)

6- پوهاند دكتر جاويد و پوهاند عمر صالح گفته اند: هزاره ها جماعتي از تاجيكان است كه در ناحية تاريخي غرجستانِ هزاره جات سكنا دارند. اينها پيش از حمله مغول از ساكنان بومي و اصيل سرزمين افغانستان بوده و بنام غرجستاني معروف بوده اند.[19]  

 7-  شيرمحمد ابراهيم زي گنداپوري مورخ پشتوزبان (1311 قمری) نوشته است: «ابوالفضل (دكني) اين مردم را از نسل اولاد فوج مانگوخان نبيرة چنگيزخان گفته است. لكن اين قول اصلي ندارد. چرا كه قبل از عهد چنگيزخان اين قوم الوسي كلان و خلقي بسيار بوده است ... بابرشاه در تصنيف خود بيان نموده كه مردم هزاره، زبان مغول دارند. مگر مرادش به خوبي معلوم نمي‌شود. او (بابرشاه) تركمان را قصبة هزاره مي‌نويسد و توك دري را شامل هزارة كوهستاني مي‌نمايد و مي‌نگارد كه ترك و ايماق در ميدان سكونت دارند. به قياس نمي‌آيد كه در زبانشان اين قدر الفاظ تركي چرا هستند؟ اگر مغول يا چركس هستند پس تركي چرا نمي‌گويند و به زبان فارسي چرا تكلم؟ الخ. و از اين مستفاد شد كه قبل از خروجِ افغان بر غزني و ديگر اقطاع جنوبي، هزاره نيز سواي تاجيك قابض بودند. كه اوشان را افغان تدريجاً طرفِ هزارستان كشيدند.»[20]

8- حسين نایل ميگويد: «مليت هزاره يكي از قديمترين و بومي ترين مردم اين سرزمين ميباشند. و همين مرز و بوم پيدايش گاه و پرورشگاه آنان بوده است. و به صورت قطع در روند حيات چند هزار سالة خود، نقطه هاي عطف و لحظه هاي بزرگي داشته اند. كه بنا بر عللي نا شناخته و بي انعكاس مانده است.» [21] «انتساب دو نام «هزاره» و «هزارجات» به عساكر چنگيزخان نيز يك استنباط كاملا غير واقعي و غير محققانه است. زيرا به استناد مدارك، كلمة هزاره ... پيش از ظهور چنگيز موجود بوده.» [22] از اوايل صده هفت هجري كلمه هزاره جسته جسته مورد اطلاق (قرار گرفته) و پذيرش پيدا ميكند و اين مسلما قبل از حمله چنگيزخان به اين سرزمين است.[23]

9- تقي خاوري نويسندة ايراني در كتاب«مردم هزاره و خراسان بزرگ» چنين گويد:

«اما مسئلة مهم قبل از دورة ايلخاني (مغول) است كه قضيه مبهم مانده، و همين سبب شده كه برخي محققين به نظريه‌اي واهي استناد كنند و هزاره را از اعقاب چنگيز بپندارند. حال آنكه ساختار قومي هزاره را ششصد و به روايتي هفت صد طايفه شكل مي‌دهد. و اين همه طوايف متنوع غير ممكن است كه نشأت گرفته از يك سلسلة قومي يعني مغول باشد.[24] بدون ترديد هزاره‌ها از ديرباز ساكن افغانستان بوده‌اند. اين را اگر چيز ديگري به اثبات نرساند، دست كم زبان هزاره خود گواهي بر اين پيشينة تاريخي است.[25]

10-  پروفسور شاه علي اكبر شارستاني محقق هم وطن نيز هزاره ها و سرزمين غرجستان را باستاني و تاريخي ميداند.[26]

11- تيمور خانوف نویسنده تاجیک «تاریخ ملی هزاره» که طرفدار مغولی بودن هزاره ها است، در ضمن که فرضیات آشفته و ادعاهای متضاد خاورشناسان غربی و روسی چون «بارتولد» «بیکن» «دورن» «فردیناند» «پطروشفسکی» «شورمن» «برمودین» و... را در باره ترک مغولی و یا نکودری بودن هزاره ها شرح میدهد تصریح میکند که: « اما رشيد الدين و حافظ ابرو و جوزجاني[در طبقات ناصری] ثابت ميسازند كه : نه خود چنگيز و نه هيچ يك از فرماندهان عسكري اش فرمان اسكان را در مناطق فعلي هزارجات صادر نكرده بودند، لذا منشأ تشكل هزاره ها قسما به حملات چنگيز خان ارتباط نمي گيرد، طوري كه آن رابطه به نوبت خود با تكامل ساير مليتهاي ساكن افغانستان نيز مربوط مي شود. بنا بر اين هيچ گونه دلايل موثقي وجود ندارد كه هزاره ها باقي ماندگان عساكر چنگيز باشند.»[27]

12- آريانپور بامياني نوشته است: «وقتی متوجه قوم هزاره می شویم . به زبان و آداب و رسوم و مشخصات آنان و بسیاری از عناوین قومی باستانی و قرون وسطایی که اکنون بر طوایف هزاره کاربرد دارند و همچنین وقتی به فریاد هزاره ها از زیر شلاق و خنجر آبدار محمود غزنوی و غُزان[28] و ترکان و سلجوقیان و رویارویی مغولان و کله منارهای تیموریان و کشمکش های صفویان و بابریان و نادر قلی افشار و جلادهای امیر عبدالرحمن گوش فرا می دهیم ، می بینیم که خراسانیان پر آوازه همین هزاره های مغلوب و محروم از همة پدیده ها و دستاوردها می باشند.» [29] «قوم هزاره از نژاد سامي و در افغانستان كنوني ساكنين بومي و اصلي اين سرزمين بوده و ميباشند و خاستگاه آرياني دارند. (البته اشتباه نشود آرين مصطلح مراد نيست) و در تشكل جامعة هزاره و شكل گيري كنوني شان اقوام دراويدي- كه نيز خاستگاه سامي دارند- و مغول وترك و اندكي از تاجكان سهم دارند، نه آن طوري كه گمان كرده اند تمام هزاره مغولي باشند و در قرن 15 ميلادي در اين سرزمين وارد شده باشند... اكثر نامهاي قبيلوي هزاره ها سابقة باستاني دارند و لهجه هاي محلي زبان هزارگي اصل و منشأ زبان دري ميباشد كه ريشة خانوادة زبان سامي در آن است.» [30]

هزاره ها از نژاد «آرياني» يعني از تبار آريان هوشنگ ... و تيره هايي از اولاد گرشاسب و كُورنگ و كيانيان بلخ هستند و تا كنون غالبا نام قوميت خود را حفظ كرده اند. از قبيل نام «جَم كَيان» در مناطق مركزي و قوم «رامو» منسوب به كَي اَرمين و قوم «پَشي» به كَي پَشين و قوم «نيكه» و «گري» و «زاولي» و «هَژير» (هَجير) و «پولاد» و «شيران» و «برمك» و «غوري» و «كبك» و... كه نامهاي باستاني اند و در هنگام ظهور اسلام اين نامها بوده اند. از بين اين طوايف شعرايي چون مولانا جلال الدين بلخي و ناصر خسرو قبادياني، امير خسرو دهلوي و سنايي و... ظهور كرده اند.» [31] «ابومعين ريو شاري كه در نيمة قرن سوم/ 273 هجري مي زيسته وكتابش(گاهنامة آريانا) را نوشته است، مسكن اين مردم (آريانها = هزاره ها) را كرارا از حدود واخان تا كرمان واز مُلتان[32] تا گرگان مشخص كرده است».[33]

نظر نگارنده:

نگارنده نظر فریر و آریانپور را قناعت بخش و قابل دفاع دانسته و معتقد است که جدا از اختلاطهای قومی که خواه ناخواه در تمام اقوام منجمله هزاره ها صورت گرفته است، پیکره اصلی هزارگان از بقایای باشندگان بومي و اصلی مملکت اند. آنان بقاياي آريان هاي تاريخي عهدِ اوستا و شاهنامه هستند كه پیش از آریاها (به مفهوم امروز) در ايام بسيار دور به سر پرستی جمشید (کیومرث زابلی بانی شهربلخ) از بين النهرين (میان رودان) به بلخ و زابلستان مهاجرت کرده و در قلب جبال هندوکش و بابا، فرهنگ و تمدن و تاریخ ویدی و اوستایی و دری را به وجود آورده اند. به بیان دیگر: هزارگان از بقایای آریانهای ریگ بید و اوستا و از تبار زابلیانِ شاهنامه و باقی ماندگان خراسانیان قرون میانه هستند. یعنی قوم هزاره نه تنها مغول یا ترک نیستند، بلکه آنان یادگاران واقعی تاریخ و فرهنگ وتمدن چهار هزار ساله آریانا و وارثان ادبیات پارسی در بلخ و زابلستان باستان اند، كه افسانه ها و تاريخ و زبان و نام سلاطين و جغرافیای سرزمین و نامهای طوایف آنان در َاوِستا و شاهنامه ها و چهره آنان در نقاشیها و تندیسهای باستانی به روشنی بازتاب یافته است. به گفته برازنده فرمان روای غرجستان:

نه تركم نه تازيك نه افغان نه ديو /  نشان دارم از سام وگودرز وگيو

منم پور گرشاسپ آريان نژاد /  منم يادگاري ز هوشنگِ راد.



[1]  تیمور خانوف، تاريخ ملي هزاره ص 21 / چ 1372

[2]  ر.ک.  تیمور خانوف، تاريخ ملي هزاره ص 23 تا 25 / چ 1372

[3]  مثلا مونسرت الفنستن/1814 م/  و چارلز میسن ( عهد امیر دوست محمد خان) و جنرال میتلند ( رئیس اطلاعات ارتش هند بریتانوی) و... همگی مربوط به سرویسهای اطلاعاتی انگلستان بودند. ر.ک. پیشگفتار تاریخ ملی هزاره.

[4]  عسکر موسوی، هزاره های افغانستان، ص59 / 1387خورشیدی

[5]   هارلان امریکایی نماینده کمپنی هند شرقی در سال 1823م بود و در سال 1826 بخدمت شاه شجاع درآمد و به صفت جاسوس وی به کابل سفر کرد و بعد در سالهای 30 قرن نوزده به خدمت دوست محمد خان درآمد. (تیمورخانوف، تاریخ ملی هزاره، ص12)

[6]    ر.ك. تيمور خانف، تاريخ ملي هزاره ص19

[7]    تاريخ ملي هزاره ص21

[8]   م.آريانپور‏، خراسانيان در قرون وسطي، ص 231

[9]    نائيل، سايه روشنها، ص29 به نقل از مجلة افغانستان ژورنال (1975م) چاپ استراليا.

[10] ر.ك. به جامع التواريخ رشيدالدين، ج 1، ص 399

[11]  ابوالفضل دكني وزيراكبرشاه تيموري هند، ونويسندة تاريخ اكبري در قرن دهم هجري مي باشد. (ر.ك. نويسندگان. اكبرشاه)

[12]  بربر Barbares: نامی است که ابتدا یونانیان و سپس رومیها بر ملل بیگانه اطلاق می کردند. هم چنین بربر به ملل آلمانی و مغولی گفته می شد که در قرون 3 و 4 و 5 امپراطوری رومانی را درنوردیدند. (المنجد، چ نوزدهم بیروت، ذیل بربر) بربر. از کلمه يوناني باربار بمعني غيريوناني مانند عجم بمعني غير عرب است. (لغتنامه دهخدا، ذيل بربر) آتني ها غير يوناني را بربرميگفتند چنانکه در داستان هاي ما غير ايراني را تور گفته اند و عرب غيرعرب را عجم‚ غالبا تصور ميکنند که بربر يوناني بمعني وحشي است ولي تصور نمي رود که چنين باشد زيرا در جائي از کتاب هرودوت گويد: سد موني ها )اهالي شبه جزيره پلوپونس( پارس ها را بجاي بربرخارجي گويند. از اينجا منطقي است استنباط کنيم که آتني ها بجاي خارجي بربر مي گفتند. (پيرنيا، ايران باستان ص78)

[13]  موسيو فوشه، تمدن ايراني، صص 439 و 440، چاپ 1366، تهران .

[14]   دكتر عبدالحي حبيبي، جغرافياي تاريخي افغانستان ص 113 (چ1378پيشاور)

 [15]  عبدالحي حبيبي، جغرافياي تاريخي افغانستان، صص 113 تا 116 .

[16]   پور داود مترجم اوستا ميگويد: ارغنداب يکي از آبراهه‌هاي رود هيلمند به افغانستان است. ارغنداب رود مهمي است که در سرزمين داور برود به هلمند پيوندد و ارغنداب و مملکتي که گذرگاه آنست نزد مورخين و جغرافيون قديم يونان اراخوزيا (Arachosia) ناميده شده و در اوستا هرخوائيتي (Haraxvaiti) نام دارد.» (يشت‌ها، تاليف پورداود، ج 2، ص 298 و ج 3 ص 345 ) به لغتنامه دهخدا ذيل عنوان آراخوزيا نيز رجوع شود.)

[17]  عبدالحي حبيبي، جغرافياي تاريخي افغانستان، صص 113 تا 116

[18]  عبدالحي حبيبي، جغرافياي تاريخي افغانستان ، صص 117 تا 119

[19]   ر.ك.  به  حسين نائل، سايه روشني از جامعة هزاره،  ص29.

[20]   شيرمحمد خان ابراهيم زي، تواريخ خورشيد جهان، ص 314، چاپ لاهور، 1311 ه. ق

[21]   حسين نائل، سايه روشنها...، ص27

[22]   حسين نائل، ساختار طبيعي هزارجات، ص44

[23]   حسين نائل، سايه روشنها...، ص43

[24]  تقي خاوري، مردم هزاره و خراسان بزرگ، ص 8

[25]  تقي خاوري، مردم هزاره و خراسان بزرگ، ص 42

[26]    ر.ك. حسين نائل، ساختار طبيعي هزارجات، ص45

[27]   تاريخ ملي هزاره ص22

[28]  آن غُزان ترک خونريز آمدند/ بهر يغما در يکي دره شدند. مثنوي.

[29]   م. آريانپور، خراسانيان در قرون وسطي، ص 11

[30]    م. الف. آريان پور، خراسانيان در قرون وسطي صص 227 و 228

[31]    م. الف. آريان پور، خراسانيان در قرون وسطي صص 227 و 228

[۳۲] مُلتان شهري است در پنجاب (شمال غرب پاكستان، مابين پنجاب وسند) که در 31 کيلومتري جنوب غربي لاهور و 582 کيلومتري شمال غربي دهلي قراردارد. (از قاموس الاعلام ترکي). (دهخدا)

[۳۳] م.الف آريانپور، خراسانيان درقرون وسطي، ص 236.