مقاله 5 : تاريخ جديد افغانستان و ایران - نگاهی نو به تاریخ هزاره ها
نگاهی نو به تاریخ هزاره ها
مقاله 5 : تاريخ جديد افغانستان و ایران
تاريخ نويسي بر اساس سیاست و رویکرد جدید تاریخی در قرن بیست، یعنی در عهد ظاهر شاه و رضاشاه در کابل و تهران آغاز گرديد. انجمن تاریخ افغانستان به رياست دكتر عبدالحي حبيبي در 1938م توسط سردار نعیم وزیر معارف ایجاد شد.
پس از تشکیل انجمن های تاریخ در تهران و کابل که بیش از هفت هشت دهه از عمر نا میمون آن نمیگذرد، کتاب ها و ترجمه ها و فرهنگهای لغت و دائرة المعارف های بزرگ در افغانستان و ایران انتشار یافته و به پيمانة وسيع چاپ و منتشر شده اند و امروزه تنها و تنها همین کتابهایند که به بیشتر مردم ذهنیت تاریخی داده اند.
شاید نخستين کتاب تاريخ جديد ایران بنام «ايران قديم» در عهد رضا شاه به پيشكسوتي ميرزا حسن خان پيرنيا مشيرالدوله ( 1309 ش) نوشته شد. این کتابچه کوچک شاید یکی از نخستین کتابهای چاپی عصر جدید است که از هخامنشیان به عنوان پادشاهان تاریخی ایران نام برده و از شاهنشاهان پیشدادی و کیانی بلخ بنام داستانی یاد کرده است.
طوری که در کتابخانه ها دیده میشود این کتابچه بار دوم در سال 1341ش بنام «ايران باستان» در يك جلد جيبي و سپس در سال 1370ش بنام « ايران باستاني» در يك جلد بزرگ تر و سر انجام بنام «ايران باستان» در سه جلد بسيار بزرگ چند هزار صفحه اي چاپ ومنتشر شده است. ايرانيان پیر نیا را پدر تاريخ خود مي دانند. دکتر ابراهيم پور داود (1305ش) نيز از پيشكسوتان تاريخ جديد ايران شمرده ميشود. پس از آنها نويسندگان زيادي چون آقايان: علّامه ميرزا محمد قزويني (1310ش) محمد تقي بهار (1314ش) دكتر سعيد نفيسي،(1331)دكتر محمد معين،(1331) دکتر احسان یار شاطر(1332) دکتر محمود افشاز یزدی و فرزندش ایرج افشار (1345) جعفر شعار(1348) محمد دبیر سیاقی(1348) جواد مشكور(1352) عبدالحسين زرين كوب (1353) عنايت الله رضا، ذبيح الله صفا، و... بر اساس رویکرد جدید قلم زده اند[1]
کتاب «تاریخ افغانستان» نوشته مرحوم کهزاد و «افغانستان در مسیر تاریخ» نوشتة مرحوم غبار و «افغانستان بعد از اسلام» نوشتة پوهاندحبیبی و « افغانستان در پنج قرن اخیر» اثر فرهنگ و... نوعا با رویکرد جدید و تا حدودی جانبدارانه نوشته شده است.
با تأسف یاد آور شوم که در دایرت المعارف آریانا (چاپ کابل) در بخش حرف کاف در ذیل واژة ... (آلت تناسلی مرد) شانزده سطر توضیح داده شده؛ اما از واژة «کَیان» (شاهان کیانی بلخ) اثری نیست. آیا این سکوت دایرت المعارف آریانا معنی دار و شک بر انگیز نیست؟ در حالی که این مطلب مسلم است که تاریخ و داستانهای کیانیان مربوط به سرزمین ما است. یک سوره مستقل در اوستای زردشت بلخی به نام آنها است و نام 350 نفر از شخصیتهای کشوری و لشکری کیانی در اوستا یاد شده است. هم چنین نام و داستانهای کیانیان و کیان زادگان ستون فقرات شاهنامه ها و ادبیات دری را تشکیل میدهند و امروزه چندین طایفه بنام کیانی در کشور ما زندگی میکنند.
غبار مجموع تاریخ سه و نیم هزار سالة شاهان پیشدادی و کیانی کشور و مجموع تاریخ اوستا و شاهنامه ها و ادبیات دری را، تنها با نوشتن دو صفحه بطور مبهم و کلی به پایان برده است و در عوض، از دولت موهوم هخامنشی و از حکومت بیگانة یونانو باختری ده صفحه شرح داده است. [2]
یا اینکه مرحوم حبیبی، کتاب ارزشمند «تاریخ افغانستان بعد از اسلام» را نوشته، اما در ضمن آن، بیشتر خواسته است که گفته های «پُته خزانه» را تاریخی کند و یا هپتالیان ترک تبار را زابلی و افغانان را غوری قلمداد نماید. یا مثلا جناب فرهنگ، گرچه حقایقی را هم بیان کرده است، اما او هم خواسته است که قوم خاصی را برجسته و اثبات سازد.
در تاريخ جديد نام بسياري از اماكن و شخصيت هاي تاريخي و كليدي جابجا گرديده است.
مثلاً در افغانستان:
تاريخ سه و نيم هزار سالة شاهان پیشدادی و کَیانی بلخ و باميان و تاريخ درخشان زردشت بلخی و دیگر پیامبران باستانی حوزة بلخ و زابلستان افسانه خوانده شده و از تاريخ باستاني كشور حذف گردیدند و به جاي آن كوشانو هفتلي و بودا و هخامنشیان گذاشته شده اند. در حالی که بجز کتابهای چاپ هفت دهه اخیر در هیچ تاریخ و لغت نامه و انساب گاهینه (قدیمه) از هخامنشیان نام برده نشده است.
آثار باستانی دورة کَیانیان را به کوشانوهفتلی یا به هخامنشیان نسبت میدهند.گرچه تاریخ آیین بودا در بامیان جایگاه ویژة خود را دارد، اما در نوشته معاصران تمام آثار تاریخی چون ویرانه کاخها و معابد و آتشکده های باستانی از دوران میترایی و زردشتی و تندیسهای گوناگون و حیرت انگیز کاپیسا (پروان) و بلخ و سرخ کوتل (بغلان) و سمنگان و غوربند و درة بامیان و نیز دو تندیس بزرگ سرخ بُد و خِنگ بُد معروف به سلسال و شهمامه بامیان را که احتمالا نماد کیومرس و همسرش باشد، بدون هیچ دلیل و تحلیل به دوران بودایی نسبت میدهند و تمام آثار هنری و مدنی چند هزار ساله در این شهر را به دورة 150 ساله کوشانیان (قرون نخست میلادی) و به دوره حکومت 40 ساله کنیشکا محدود میکنند. در حالی که کوشانیان در آن دوره تازه وارد بودند و بیشتر زندگی صحرا نشینی و سیال داشتند که توان آفرینش تمدن و هنر بامیان را نداشتند.
تاريخ ادبيات دري و شاهان بلخ و زابل و شاهنامه هاي آنان بيگانه قلمداد ميشوند.
فرهنگ و هنر مردم بومي بلخ و زابلستان را به هند يا چين و یونان و... نسبت مي دهند.
زابل را به قلات غلجايي محدود کرده و زابلستان تاريخي مسکوت گذاشته شد.
حكومت اعلاي گرشك درسال (1343 ش) هلمند ناميده شد. اما از هيرمند عُليا و تاريخي چون بهسوت و شهرستان و ورازگان در هزارستان نام برده نمي شود.
نام هجيرستان تاريخي به نام اجرستان و وجیرستان و حجرستان و... تحریف و به نقطة كوچكي مهاجر نشين افغان (دايه) محدود شد.
غرجستان تاريخي را که در تمام منابع عربی قرون میانه بنام غرجستان و غرشستان یاد شده است، غرستان مي نويسند.
تاريخ غوريان و شاهان غوري دري زبان و شيعه مذهب را مربوط به قوم افغان و زبان آنان را پشتو می نویسند ووو...
بدين شكل در قرن اخیر، ظاهراً كار تمام شد. نه فقط جغرافیای تاریخی تغيير كرد بلكه كل تاريخ كشور آريانا زير و رو و جابجا گرديد. تاريخ سازان اصلي وناموران بزرگ اَوِستا و شهنامه ها چون قابل تطبیق بر اماکن جدید نبودند لذا همه افسانه خوانده شدند.
در تاريخ جديد جای ایران و توران و جغرافیای تاریخی زابل و آمل و البرز و ایرانشهر و خراسان را عوض کردند. تاریخ آریان و ترک و تاریخ سگستان و سیستان را با هم مخلوط نمودند. پيشكسوتان علم و تمدن و فرهنگ و ادب حوزة بلخ و زابل و کابل را به مناطق دور تر مانند سمرقند و خوارزم و خُيون و شیراز و حتي هند و كشمير و... منسوب کردند. نويسندة مشهدي كتاب «مردم هزاره و خراسان بزرگ» در اين مورد نوشته است: «اما رند شيراز در آن زمان (سده هشتم هجری) حواسش جمع بوده است كه از تركان پارسي گوي به خود مي بالد و شعف آلود مي سرايد: «شكّر شكن شوند همه طوطيان هند/ زين قند پارسي كه به بنگاله مي رود» و يا از سر وجد به شوق آمده و اشاره ميكند: «به شعر حافظ شيراز مي رقصند ومي خوانند/ سيه چشمان كشميري و تركان سمر قندي»[3] و يا در جاي ديگر مي گويد:
اگر آن تُرك شيرازي به دست آرد دل ما را / به خال هنديش بخشم سمر قند و بخارا را.
ترکان پارسی گوی بخشندگان عمرند/ ساقی بشارتی ده رندان با صفا را
[1] راجع به فهرست اسامی نویسندگان پیشکسوت ایرانی، به فهرست آخر «التفهیم» بیرونی ترجمه همایی چ 1306 رجوع شود.
[2] ر.ک. افغانستان در مسیر تاریخ، ص 36 تا 41
[3] تقي خاوري، مردم هزاره وخراسان بزرگ ص11 چاپ اول،1385ش
بسم ا لله الرحمن الرحیم