فضای تب آلود زند گی ... در ولسوالی جاغوری
فضای تب آلود زند گی در تب و تاب روند تب دار دموکراسی در ولسوالی جاغوری*
"در صدد تهیه پول جهت خریداری موتر می باشم، زیرا موتر داشتن رواج روز شده است!"
یکی از ساکنین جاغوری
امسال بتاریخ 9 سرطان 1385 سفری بطرف جاغوری، جائیکه در آن تولد و بزرگ شده ام، داشتم. هر کس طبعاً زاده گاهش را دوست دارد و من نیز با وجودیکه پدر و مادرم جاغوری را ترک کرده و فعلاً ساکن کابل می باشند، زادگاهم را دوست میدارم و هر سال یکبار از آن دیدن می نمایم. در مدت چهارده روزیکه در جاغوری بودم دید و بازدیدهائی از نقاط نسبتاً عمده اطراف سنگماشه (مرکز ولسوالی) داشتم تا تغییرات و دگرگونیهای اجتنماعی و فرهنگی زادگاهم را از نزدیک مشاهده نمایم.
رویکردهای اجتماعی و مدنی جهت پذیرش تدریجی حالات و شرایط زندگی شهری در جاغوری پدیده تازه نیست، ولی گستردگی و سرعت آن در سه سال اخیر خیلی چشم گیر بوده است که اینرا باید به فال نیک گرفت. در این میان، مکابت دخترانه و پسرانه بنظرم در تسریع این روند نقش برجسته ای داشته و از هر خانه بلا استثنا هم فرزند دختر و پسر و بندرت یا دختر و یا پسر به مکتب می رود. روزی در حالیکه از یکی از محلات جاغوری می گذشتم دیدم دختری خورد سال در نزدیک جوی آب گوسفندهایش را می چراند و زنی در حال شستن ظروف می باشد. زن از دخترک با لهجه محلی پرسید: صنف چندی؟ دخترک که تقریبا ًحدود نو سال داشت با لحن معصومانه گفت: مه متّب نموروم. زن با تعجب و حالت ناباوری و کمی با ناراحتی پرسید: ای دیو بیزنه توره، او چیکه متّب نموری؟ دخترک که کمی متاثر بنظرمی آمد در جواب گفت: امسال چیپو پیدا نشد. آته آبیم موگیه امسال مالا ره ایبیگیننو، سال دیگه توره ده متّب می شنّیم. این سوال و جواب کوتاه و تعجب زن سوال کننده به نسبت مکتب نرفتن دخترک خوردسال نشان می دهد که مردم و خانواده ها چقدرعلاقه مند فرستادن فرزندان شان به مکتب می باشند. ولی میزان تلاشهای محصلین و رسیدگی آنها به دروس شان موضوعی است که در ادامه به آن خواهم پرداخت.
تردد خود روها و موتر سایکلها آنقدر زیاد است که با میزان تردد وسایط نقلیه در یک ولایت قابل مقایسه نیست. منازلیکه در طول دوسال اخیر اعمار گردیده اند اکثراً بشکل عصری و منعکس کننده سیستم شهری می باشند. برخوردها و رفتارهای اجتماعی نیز متعاقباً رنگ و بوی شهری را دارا شده اند و خلاصه روحیه شهری شدن در جاغوری رشد سریع دارد و ساکنان آن ظاهراً سریعتر به شهری و شهر نشینی شدن خود را وفق می دهند. در ایجاد و تسریع روند تحول در جاغوری چندین عوامل دخیل بوده که عبارت اند از تحرک و پویائی خود مردم، نهادینه شدن روند تعلیم و سواد و ارتباط بیش از پیش ساکنین جاغوری با دنیای خارج به شمول کشورهای ایران و پاکستان. یقیناً با ولایت شدن جاغوری دامنه این دگرگونیها بمراتب افزایش خواهد یافت. همه ای این سلسله تغییرات اجتماعی در سیستم شهری أمر مثبت، بل مایه خرسندی و شادی اند. اما هرکدام این جریانات و دگرگونیها حاوی بعضی جنبه های ناخواسته و نامیمونی اند که با درک و متوجه شدن آنها روند دموکراتیک و شهری شدن در این ولسوالی زیر سوال می رود. اینک در این نوشتار به تشریح و تحلیل موجز آنها می پردازم تا زمینه و دعوتی باشد برای قلم بدستان توانا جهت تحلیل و موشکافی همه جانبه این موضوع.
اصولاً انسان با توجه به سخن معروف که می گوید "انسان باید بخورد تا زنده بماند، نه اینکه زنده بماند تا بخورد" از تمام امکانات و تسهیلات زندگی من حیث وسیله برای رسیدن به اهداف و غایات زندگی استفاده می کند. یعنی همه ای آسایش، لذایز و راحتیهای زندگی در حقیقت فی نفسه هدف را تشکیل نمیدهند، بلکه وسیله ای اند که روند رسیدن به اهداف انسانی را برای انسان تسهیل می بخشند. موتر، تلویزون وماهواره، پول و دارائی همه در زندگی انسان ضمن ایجاد آسایش در زندگی، کاربرد وسیله را دارند که محصول پیشرفت علوم و کاوشگریهای انسان می باشند. آما آنچه که فعلاً در جاغوری بمشاهده می رسد هدف سازی همه این وسایل و تسهیلات در زندگی شان می باشد گویا اینکه در این ولسوالی همه اهداف عالی و متعالی مردم را خانه مدرن، داشتن موتر و موترسایکل،آنهم بشکل رقابتی، ماهواره و تلویزون تشکیل می دهد. بنظر من، ولسوالی جاغوری بعد از کابل و ولسوالیهای آن دارای بیشترین تعداد وسایط نقلیه می باشد که متاسفانه میزان آنهمه وسایط نقلیه نه بر اساس نیازمندی مردم و زندگی شان و نه متناسب با شرایط اقتصادی و سطح زندگی آنها می باشد. اصولاً موتر و وسایط نقلیه داشتن در جاغوری تبدیل به رواج روز و وسیله رقابت شده است! مامایم در یکی از نقاط دور افتاده جاغوری که عمدتاً کوهستانی می باشد زندگی می کند. هردو پسرشان ضمن کرایه کردن اطاق در نزدیک مکتب شان در سنگماشه هرکدام یک موتر سایکل دارند و پدر شان که شاید یک ساعت در روز بیکار ننیشیند می گفت: در صدد تهیه پول جهت خریداری موتر می باشم. پرسیدم خودت که در ضمن رانندگی بلد نبودن همه ساعات و ایام را به زمینداری مصروفی، کی و بر اساس کدام ضرورت موتروانی و رانندگی آنرا می کند؟ در جوابم با قیافه حق بجانب گفت: موتر داشتن و پارک کردن آن در نزدیک دروازه حویلی رواج روز شده است!
در اثر فضای رقابتی و گسترش و رشد حالت عصری شدن، بعضی خانه ها حتی با پول قرض موتر می خرند و مصارف زندگی در جاغوری و کابل تقریباً یکسان می باشد. مهمانیها، مراسم عروسی و سرور رسوماً با مصارف خیلی هنگفت و حتی کمرشکن همراه می باشد. صاحب خانه اظهار می داشت که مهمانخانه هشت متره اش برای مهمانداری و مراسم خیلی معمولی اش کوچک می باشد و تصمیم دارد که بعد از دریافت پول که پسرش دریکی از کشورهای خارجی کار می کند و می فرستد، مهمانخانه دوازده متره بسازد.
زمینداری در جاغوری بنا بر دلایل مختلف اکثراً کنار گذاشته شده است و نسل جوان خوشبختانه یا بدبختانه در دست کشیدن از زمینداری و جمع آوری محصولات زمین خیلی پیشگام است و اگر اشتباه قضاوت نکنم، کار کردن در زمین امروز یک نوع ننگ اعلان نا شده پنداشته می شود! بیش از هفتاد فیصد درآمد خانواده ها را داشتن افراد کارگر در کشورهای خارجی و ایران تشکیل می دهد و تنها بیست تا سی فیصد عواید را شغل آزاد از قبیل تجارت و داد و ستد تشکیل می دهد. متاسفانه هیچکدام این منابع عواید و درآمد دارای ضمانتهای لازم نیستند. اگر روزی و زمانی کشورهای خارجی مهاجرین افغانی را از کشورهای شان اخراج کنند و ناامنی سرتاسری شود، یقیناً اقتصاد جاغوری فلج خواهد شد و مردم در چنگال بیچارگی خود را بیچاره خواهند یافت. در مجموع، جاغوری کنونی صرفاً مصرف کننده است و اگر این روند به همین شکل ادامه یابد جاغوری به نظر من با عواقب ناگواری مواجه خواهد شد.
آینده نگری متاسفانه در خانواده ها و حیات اجتماعی جایشانرا به رقابتهای منفی و همچشمی داده است. وجود این همه وسایط نقلیه و موتر سایکل در حقیقت میلیونها افغانی می باشد که در فضای رقابتی بمصرف رسیده اند . یقیناً اگر دور اندیشی و آینده نگری معقول و خردمندانه وجود داشته باشد خانواده ها با سه چهار لگ افغانی کارهای بزرگی را می توانند که برای حال و آینده شان مفید واقع شوند. واقعاً جای تاسف است که بعضی خانواده ها حتی با پول قرض موتر می خرند تا با همسایه و افراد محله شان رقابت کنند. گرچه مردم ولسوالی جاغوری از لحاظ اقتصادی پیشرفت شایان نموده اند. ولی این رشد و پیشرفت اقتصادی حالت سطحی را بخود دارد و در بستر تحولات و نا امنیها خیلی آسیب پذیر می باشد. آنچه که مهم است اینست که مردم باید در راستای بنیادی سازی اقتصاد و سرمایه شان بکوشند و از رقابتهای منفی که گاهی خانواده هارا به لبه پرتگاه می کشانند دوری جویند.
به همین ترتیب، وضعیت معارف و سعی محصلین در دروس شان در تب و تاب روندهای شهری شدن و ایجاد زندگی مرفه نیز تنزل یافته است. با وجودیکه مکتب رفتن و به مکتب فرستادن فرزند تبدیل به یک فریضه اعلان ناشده اجتماعی شده، از هر خانه حد اقل یک نفر مکتبی می باشد و میزان مکتب رفتن دختران نسبت به پسران بیشتر رشد نموده، ولی همه ای این هیاهو و تب و تلاش نتایج قناعت بخش را ندارند. زیرا، علت نخست اینکه مکتب رفتن بیشتر یکنوع مد روز شده تا نیازمندی. و ثانیاً اینکه محصلین در تب و تاب روندهای جدید کمتر حوصله مطالعات جدی و رسیدگی به دروس شانرا دارند. در گذشته صرفاً تعداد بسیار اندک شاگردان با بایسکل به مکتب می آمدند. محصلین در گذشته بسیار ساعی و کوشا بودند و، بطور مثال، برای احراز و کسب نمرات بین یک تا ده رقابتهای شدیدی در جریان بود. آنها در کنار پیش بردن کارهای شاقه خانه و زمین اکثراً دو سه ساعت را با پای پیاده طی می نمودند و نمرات خوبی را بعد از امتحانات شان تصاحب می شدند. ولی امروز با وجودیکه اکثر شاگردان رفت و آمد شان ذریعه موتر و موتر سایکل صورت می گیرد و به کارهای خانه نمی پردازند، مطالعات و تلاشهای آنها جهت درس خواندن خیلی کمرنگ است و کامیاب شدن تقریباً معیار اید آل درس خواندن بشمار می رود. یکی از فرزندان اقاربم که سنناً 22 ساله می باشد در صنف دهم درس می خواند. در طول مدتیکه من در خانه اش بودم هیچگاهی او را در حال درس خواندن ندیدم. ولی والدین شان ازش راضی بودند و می گفتند: نعمت الله (فرزند شان) پسر درس خوان است، زیرا در طی دوسال گذشته ناکام نمانده است. وقتی از نمره اش در کلاس پرسیدم، گفته شد مقام هجده هم را در بین بیست و سه نفر شاگرد دارا می باشد!
دموکراسی و آزادی نیز بیشتر با مفاهیم و جنبه های منفی شان به سراغ این ولسوالی آمده است. شاید بی ربط نباشد اگر در این قسمت از نوشته هایم کمی بیشتر در مورد دموکراسی بنویسم و سپس مناسبت آنرا با شرایط فعلی جامعه افغانی در مجموع و ولسوالی جاغوری بالخصوص ببحث گیرم. هر جامعه دارای نهادهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، دینی و سیاسی می باشد که همه آنها زمینه رشد و تکامل همه جانبه جامعه را فراهم می کنند. هر اندازه نهادهای یک جامعه فعال و کار آمد باشند به همان اندازه جامعه از جنبه های گوناگون رشد و تکامل می یابد. برعکس، هر اندازه نهادهای نامبرده یک جامعه پسیف و غیر فعال باشند جامعه دچار رکود و انحطاط می گردد. بنابر این دموکراسی چیزی نیست که از آسمان نازل شود و یا بشکل تحفه و کالا از کشوری دیگر وارد و صادر گردد. دموکراسی معلول جنبشها و تحرکات اجتماعی و سیاسی خود یک جامعه می باشد. هر اندازه نهاد فرهنگی- اجتماعی جامعه فعال و پویا باشد و مردم در امور اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خویش مشارکت داشته باشند به همان اندازه زمینه تحقق واقعی دموکراسی فراهم می شود و جنبه های عقلانی آن بیشتر برجسته می گردد. جامعه بیسواد، جامعه قبیلوی، جامعه متعصب و متحجر از لحاظ فکری ظرفیت پذیریش دموکراسی واقعی را ندارد. از لحاظی، پروسه دموکراتیک ساختن جامعه نیاز به عنصر زمان و پیش زمینه دارد. ممکن است با یک انقلاب و کودتا رژیمی را ساقط و رژیم دیگری را بجای آن بنا نمود. ولی افکار، عنعنات، نگریشهای فکری و عقیدتی مردم را نمی توان با انقلاب قهر آمیز تغیر داد. ایجاد تغیر و دگرگونی در عرصه های فرهنگی و عقیدتی روند بطی می باشد که در آن هم عنصر زمان و هم تکامل دخیل می باشد. دموکراسی که از اثر جنبشها، تلاشهای مداوم و خسته گی ناپذیر و بر اساس درک و نیازمندیهای جامعه بوجود می آید یقیناً به مرحله نهادینه شدن تبدیل می گردد و جزء لاینفک زندگی و حیات فردی و جمعی انسانها می گردد. آنوقت است که انسانها بزرگترین ارزش را برای آن قایل می شوند و از دست دادن آنرا مساوی با از دست دادن حیات خود شان می دانند. با این حساب، دموکراسی اگر واقعاً قرار است جزء لاینفک حیات اجتماعی و سیاسی جامعه افغانی گردد، نخست باید در اذهان و اندیشه ها نهادینه شود. ضرورت اولیه جامعه افغانی را بنظر من تعدیل نمودن اندیشه ها، برخوردها و اعتقادات سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیکی تشکیل می دهد و اگر دموکراسی قرار است شکل نهادینه گی را بخود بگیرد اولین و نخستین تاثیرات شان باید در رفتارها و برخوردهای همه جانبه ما رونما گردد. نا رسائیهای عمده در جامعه کنونی افغانی را همان اندیشه ها و افکار متحجرانه و قبیلوی تشکیل می دهد و مدتهاست که جامعه افغانی از این مرض مزمن رنج می برد. تازمانیکه اندیشه ها و افکار در این جامعه تعدیل و انسانی نشده اند نه جامعه ما ظرفیت لازم را برای پذیریش دموکراسی می یابد و نه هرگونه تلاش جهت نهادینه شدن واقعی آن مثمر واقع می شود.
بنظرمن دموکراسی کنونی در جامعه افغانی تا هنوز از حالت نهادینه شدن خیلی فاصله دارد و مبانی کنونی آنرا نیازمندیهای اصیل و واقعی این جامعه و مردم تشکیل نمیدهد. هنوز که هنوز است ما در جنبه های مختلف زندگی فرهنگی، اجتماعی، ایدئولوژیکی و سیاسی مان دچار گرایشهای تحجر آفرین، قبیله ای و تعصب آمیز می باشیم. توازن و همخوانی لازم بین سطح اقتصاد و فرهنگ اجتماعی و اقتصادی ما که بیشتر شکل وارداتی را دارا می باشند، وجود ندارد. بیسوادی گسترده و تنشهای مداوم و همه جانبه که از اثر جریانهای افراط گرائی و تلاشهای ناموفق جهت تعدیل و مهار آنها، کشور تا مرز بی ثباتی و بستر قرار گرفتن برای ایدئولوژیهای بیگانه و نازگار با فرهنگ ما همواره تهدید می شود موانع دیگری اند که روند نهادینه شدن دموکراسی واقعی و اصیل را مشکل و حتی غیر ممکن می سازند. در چنین شرایطی، طبعاً دموکراسی که در ولسوالی جاغوری بوجود آمده همان جنبه های وارداتی را دارا می باشد که نمونه آنرا در شهر کابل و دیگر ولایات کشور می توان مشاهده نمود.
در طول مدتیکه در جاغوری بودم بعضی نارسائیهای جدی را در حیات فرهنگی و روابط اجتماعی مردم آن ولسوالی مشاهده نمودم که بعضی آنها را بطور جسته و گریخته بیان نمودم. دامنه این رسائیها یقیناً تاثیرات شانرا بر روابط خانوادگی، برخوردهای اجتماعی و فرهنگی فی مابین دختران و پسران محصل و غیر محصل نیز بجا گذاشته است. مردم در جامعه ما تازه و برای نسبتاً اولین بار با پدیده دموکراسی و آزادی آشنا می شوند. چه خوب اگر همه ای برداشتها و برخوردهای ما که متاثر از این دو پدیده می باشند توأم با عقلانیت، خرد ورزی، واقعیت بینی و احتیاط باشند و ضمناً مناسبت لازم را با ماحول و محیط زندگی مان دارا باشند. بعضی خانواده ها از شرایط موجوده در حال و هوای مکتب رفتن دختران و ایجاد روابط نامناسب فی مابین بعضی دختران و پسران که در نتیجه مکتب رفتن همه دختران در نزد افراد جامعه و خانواده ها سوال برانگیز می شود، رسماً اظهار ناخرسندی و پشیمانی می کردند. من ترجیح می دهم در این مورد صرفا به ذکر همین اشارات بسنده کنم. هدف از ذکر اینهمه نارسائیها (شاید از دید یکعده افراد این موارد نارسائی پنداشته نشود) اینست که جامعه ما تاهنوز آمادگی لازم را بنا بر دلایل و عوامل متعدد برای پذیرفتن و تحقق واقعی دموکراسی ندارد. اگر مشخصاً در مورد جاغوری بگویم و بنویسم، بنظر من لازم است مردم ما در همه حالات زندگی فردی و جمعی، رویکردها و برخوردهای خردمندانه خویش را با رسوم و جریانهای ناسازگار و نا متناسب با زندگی و آینده شان در اشتباه نگیرند. مردم خود باید نیازمندیهای شانرا درک کنند و تشخیص دهند، نه اینکه کسی دیگری به آنها بگوید که نیازمندیهای آنها را چه چیز تشکیل می دهد و آنها به چه چیز نیاز دارند. در سایه همین خرد ورزی و خرد اندیشی است که جامعه شان گام بگام آبستن روند دموکراسی می گردد و چنین دموکراسی یقیناً جزء لاینفک زندگی اجتماعی و سیاسی شان خواهد شد. یکی از افتخارات برجسته جاغوری تا هنوز این بوده است که روند نهادینه شدن و گسترش سواد و دانش در این ولسوالی از مدتها قبل آغاز و خیلی برجسته بوده است. ولی امسال در سفرم متوجه شدم که جاغوری دارای رشد فزاینده محصل دختر و پسر می باشد. ولی کوششهای جدی در راستای درس و مطالعه محصلین کم کم افت می کنند و حاصلات این همه هیاهو برای مکتب رفتن و درس خواندن، چندان رضایت بخش نیست. در این صورت، بنظر من، خطر از دست دادن افتخار و شهرت پیشگام بودن در زمینه آموزش و تعلیم بعید نخواهد بود.
لیاقتعلی افتخاری
۲۵ سرطان ۱۳۸۵
بامیان باستان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* سه سال قبل وقتی این مقاله نوشته شد در چندین ویبسایت و نشریه چاپی بدست نشر سپرده شد. ناهنجاریهای فرهنگی و اجتماعی که به قسمت از آنها در این نوشتار اشاره شده، کماکان هنوز در این ولسوالی با شدت و ضعف فراوان وجود دارد. خوانندگان عزیز با مطالعه شاخصهای هنجاریها و ناهنجاریهای کنونی فرهنگی و اجتماعی این ولسوالی می توانند نظریات و انتقادات شانرا در "بخش نظریات" بنویسند تا ما نیز بتوانیم به پیشرفتها و عقب گردها در این ولسوالی بیشتر پی ببریم.