« بهانه آفرینش! »

طلوع خورشید خاتَم نبوی و ظهور ماهتاب فقاهت جعفری و هفته وحدت بر همگان خجسته باد !

محمد محرم اسرار عشق است*** محمد مطلع انوار عشق است
ز «صادق» زنده گردید دین «احمد»*** که «جعفر» دانشش، سردار عشق است

با آمدن «ربیع المولود» انگار جهان جان دوباره میگیرد، دل های خسته ی مان ناخواسته بهاری شده و شور و شوق عجیبی سراسر وجود مان را فرا میگیرد. سازهای خاموش جانها مان دوباره کوک شده نغمه های شورانگیز زندگی سر میدهند! نخل ایمان دیگر باره به بار می نشیند. مزرع روان های مؤمنان سرسبز و گلفشان میگردد. چه رازی عظمیی میان 12 و 17 ربیع المولود، نهفته است که هر ساله ما را به وحدت و یگانگی فرا می خواند. آب حیات برادری و همرنگی را در جویبار دلهای مرده مان جاری می سازد! موزیک روح نواز وحدت از هر کوی برزن مجازی و حقیقی گوشهای دل و جان مان را نوازش میدهد! تا اینکه با نور افشانی وجود مقدس خاتَم و خاتِم پیغام آوران الهی در هفدهم، این شوق و شادی به اوج می رسد! .
چه بگویم که این سُرور و سرزندگی خاص وجود خاکی ما خاکنشینان نیست! بلکه، چه بسا جام جان نوریان افلاک مقام نیز لبریز شور و شوق است! همه ی خوبرویان بالا نشین دامن کشان، دست افشان و پای کوبان جشن ولادت این یگانه ی هستی را جشن می گیرند. زیرا، انسان کامل، جوهر خلقت، ختم رسولان، اشرف مخلوقات و بهانه ای آفرینش پا به عالم وجود می گذارد و حقیقتاً این بهانه ی اندکی نیست که نیست!! چه زیبا و دل انگیز است که شور، شادی و شعف این روز با ولادت فرزند برومندش «صادق» دین، یگانه ای زمان و عالم دوران، مضاعف میگردد! گویا، تقدیر این گونه رقم خورده است که زادروز آورنده ای دین و زنده کننده ای آن، نیز همزمان گردد!؟. 
عصرنخست هدایت ! 
هیچ خردمندی نمی تواند بپذیرد که جهان آفرینش با این همه نظم و پیچیدگی بی مانند به صورت «خودآ» پدید آمده باشد! «هستی» شک پذیر نیست، باید این «هست» را هدفی باشد و این حضور را نهایتی! بر خلاف باور پوچگرایان هیچ اندیش، هرگز فطرت و روان انسانی نمی تواند خود را فریب دهد، که ما همچون علفی هست شده، سبزگردیده و آنگاه با سپری شدن بهار زندگی و خزان عمر، به زردی گراییده نیست شویم!؟ 
گرچه پدیده ای بنام «انسان» تنها موجودی عجیبی است که در جسم و جان خود، آب و آتش را با هم دارد. حاکمان «خرد» و «غریزه» هر کدام بی وقفه تلاش دارند، تا کشور وجود وی را تسخیر کنند. «خرد» به راهش می خواند تا در شاهراه عظیم فطرت، از او انسان کامل بسازد. موجودی که بتواند با شایستگی تاج افتخار اشرف موجودات را برسر نهاده، همچون حلاج بانگ «اناالحق» زده، به هستی مطلق برسد! 
اما، احساس به چاهش فرا می خواند، با وسوسه های از جنس لذّت های زودگذر این جهانی، با طنابی از تار و پود خواهش های نفسانی! می توان گفت: کشور وجود آدمی همواره صحنه ی درگیری میان پاره های انسانی و حیوانی پیکر خود اوست! «ایمان و شیطان» برای حاکمیت وجودش همواره در کشاکش و تلاش اند!. آدمی در این میان مختار است که افسار وجود خویش را بدست کدام ساربان دهد! راهبری همچون «خرد» که وی را به راه می برد و در نهایت به مقصد حقیقی می رساند؛ یا فریبکاری همچون «احساس» با اغوا تنها رنگ و لعاب لذّت ها را برایش می نمایاند، تا همچون بهاییم، تنها در پی ارضایی غریزه اش باشد، رضایتی از نوع شکمی و زیر شکمی!؟ 
از دیگرسو؛ آفریدگار هستی وقتی از «روح افلاکی» خویش در جسم «خاکی آدمی» دمید، هرگز او را به حال خودش رها نکرد، به خصوص که پس از آفرینش این موجود عجیب(انسان)، مقرب ترین فرشتگان(ابلیس) با آتش حسادت گُر گرفت و با رانده شدنش از جایگاه قرب الهی، به دشمن ابدی انسان تبدیل گردید! سنت الهی که بر هدایت فرزندان «باباآدم» قرار گرفت، درخت هدایت با گزینش بهترین بندگان در هر عصر و دورانی این گونه به بار نشست: انسان های کامل، خلیفه ای خدا بر زمین، علمبردار رستگاری آدمی، زمامدار هدایت انسان ها به سوی کمال مطلق! بیدارگران فطرت خواب آلود بشریت، به سوی نهایت هستی! و رهبران دلسوز انسان به سوی تمدن مادی و نجات اخروی گردیده و انذار دهندگان خرد های انسانی در رویاروی با خواسته های جذاب نفس و دام های رنگین شیطانی شدند! این گونه بود که «عصرنخست» هدایت آغازیدن گرفت .
ادامه دارد ... .
Photo: ‎« بهانه آفرینش! »
طلوع خورشید خاتَم نبوی و ظهور ماهتاب فقاهت جعفری و هفته وحدت بر همگان خجسته باد !
محمد محرم اسرار عشق است*** محمد مطلع انوار عشق است
ز «صادق» زنده گردید دین «احمد»*** که «جعفر» دانشش، سردار عشق است
با آمدن «ربیع المولود» انگار جهان جان دوباره میگیرد، دل های خسته ی مان ناخواسته بهاری شده و شور و شوق عجیبی سراسر وجود مان را فرا میگیرد. سازهای خاموش جانها مان دوباره کوک شده نغمه های شورانگیز زندگی سر میدهند! نخل ایمان دیگر باره به بار می نشیند. مزرع روان های مؤمنان سرسبز و گلفشان میگردد. چه رازی عظمیی میان 12 و 17 ربیع المولود، نهفته است که هر ساله ما را به وحدت و یگانگی فرا می خواند. آب حیات برادری و همرنگی را در جویبار دلهای مرده مان جاری می سازد! موزیک روح نواز وحدت از هر کوی برزن مجازی و حقیقی گوشهای دل و جان مان را نوازش میدهد! تا اینکه با نور افشانی وجود مقدس خاتَم و خاتِم پیغام آوران الهی در هفدهم، این شوق و شادی به اوج می رسد! .
چه بگویم که این سُرور و سرزندگی خاص وجود خاکی ما خاکنشینان نیست! بلکه، چه بسا جام جان نوریان افلاک مقام نیز لبریز شور و شوق است! همه ی خوبرویان بالا نشین دامن کشان، دست افشان و پای کوبان جشن ولادت این یگانه ی هستی را جشن می گیرند. زیرا، انسان کامل، جوهر خلقت، ختم رسولان، اشرف مخلوقات و بهانه ای آفرینش پا به عالم وجود می گذارد و حقیقتاً این بهانه ی اندکی نیست که نیست!! چه زیبا و دل انگیز است که شور، شادی و شعف این روز با ولادت فرزند برومندش «صادق» دین، یگانه ای زمان و عالم دوران، مضاعف میگردد! گویا، تقدیر این گونه رقم خورده است که زادروز آورنده ای دین و زنده کننده ای آن، نیز همزمان گردد!؟. 
 عصرنخست هدایت ! 
هیچ خردمندی نمی تواند بپذیرد که جهان آفرینش با این همه نظم و پیچیدگی بی مانند به صورت «خودآ» پدید آمده باشد! «هستی» شک پذیر نیست، باید این «هست» را هدفی باشد و این حضور را نهایتی! بر خلاف باور پوچگرایان هیچ اندیش، هرگز فطرت و روان انسانی نمی تواند خود را فریب دهد، که ما همچون علفی هست شده، سبزگردیده و آنگاه با سپری شدن بهار زندگی و خزان عمر، به زردی گراییده نیست شویم!؟ 
گرچه پدیده ای بنام «انسان» تنها موجودی عجیبی است که در جسم و جان خود، آب و آتش را با هم دارد. حاکمان «خرد» و «غریزه» هر کدام بی وقفه تلاش دارند، تا کشور وجود وی را تسخیر کنند. «خرد» به راهش می خواند تا در شاهراه عظیم فطرت، از او انسان کامل بسازد. موجودی که بتواند با شایستگی تاج افتخار اشرف موجودات را برسر نهاده، همچون حلاج بانگ «اناالحق» زده، به هستی مطلق برسد!  
اما، احساس به چاهش فرا می خواند، با وسوسه های از جنس لذّت های زودگذر این جهانی، با طنابی از تار و  پود خواهش های نفسانی! می توان گفت: کشور وجود آدمی همواره صحنه ی درگیری میان پاره های انسانی و حیوانی پیکر خود اوست! «ایمان و شیطان» برای حاکمیت وجودش همواره در کشاکش و تلاش اند!. آدمی در این میان مختار است که افسار وجود خویش را بدست کدام ساربان دهد! راهبری همچون «خرد» که وی را به راه می برد و در نهایت به مقصد حقیقی می رساند؛ یا فریبکاری همچون «احساس» با اغوا تنها رنگ و لعاب لذّت ها را برایش می نمایاند، تا همچون بهاییم، تنها در پی ارضایی غریزه اش باشد، رضایتی از نوع شکمی و زیر شکمی!؟ 
از دیگرسو؛ آفریدگار هستی وقتی از «روح افلاکی» خویش در جسم «خاکی آدمی» دمید، هرگز او را به حال خودش رها نکرد، به خصوص که پس از آفرینش این موجود عجیب(انسان)، مقرب ترین فرشتگان(ابلیس) با آتش حسادت گُر گرفت و با رانده شدنش از جایگاه قرب الهی، به دشمن ابدی انسان تبدیل گردید! سنت الهی که بر هدایت فرزندان «باباآدم» قرار گرفت، درخت هدایت با گزینش بهترین بندگان در هر عصر و دورانی این گونه به بار نشست: انسان های کامل، خلیفه ای خدا بر زمین، علمبردار رستگاری آدمی، زمامدار هدایت انسان ها به سوی کمال مطلق! بیدارگران فطرت خواب آلود بشریت، به سوی نهایت هستی!  و رهبران دلسوز انسان به سوی تمدن مادی و نجات اخروی گردیده و انذار دهندگان خرد های انسانی در رویاروی با خواسته های  جذاب نفس و دام های رنگین شیطانی شدند! این گونه بود که «عصرنخست» هدایت آغازیدن گرفت .
ادامه دارد ...  .‎