معرفی اجمالی منقطهای انگوری
معرفی اجمالی منطقه انگوری قسمت پنجم
شخصیتها، قسمت دوم
طاعات و عبادات شما بندگان مخلص خداوند مورد قبول حق قرارگیرد و همچنین احیاء شبهای با برکت قدر و زمزمههای مخلصانهی شبهنگام شما عزیزان مورد قبول باشد. شهادت مولای متقیان امیر مؤمنان علی(ع) را به شما دوستاران و پیروان آن حضرت تسلیت عرض میکنم.
"مرحوم رئیسی" (ره) بهانهای شد که برخی توضیحات نیز آورده شود که هم جبران گذشته شده باشد و هم حق مطالب ادا گردد و هم افزودن این مطلب سبب شود که اگر شخصیت و شهیدی جای جای منطقه، از قلم افتاده باشد، درخواستیاری از شما عزیزان کرده باشم. هرچند من بارها و در قسمتهای گذشته آوردم که نیازمند همکاری شما در این زمینه هستم. برخی دوستان بحق همکاری کردند و جا افتادهها را یادآورشدند و اما بعضی دوستان هم کملطفی کردند.
من به این باور هستم که از بزرگواران و شخصیتهای دیگر نیز امکان دارد از قلم افتاده باشند که نه من به یاد دارم و نه شما؛ بهتر است که هر کسی از دوستان به یاد دارند؛ یادآوری نمایند؛ تا در لیست شخصیتها اضافه گردد.
منطقهی انگوری شخصیتهای بزرگ و صاحب نام داشتندکه به بعضی از آنان در قسمت چهارم اشاره شده است. از آن جمله " مرحوم ملا علی بخش رئیسی" است، که وی یکی از عالمان، عامل، فاضل و متدین منطقة انگوری بود. وی در فضل و تدَین، فرد شناختة شدهای بود که بزرگان و ریش سفیدان از او به خوبی یاد میکنند. ایشان مثل سایر علمای بزرگوار منطقه، عمر شریفش را در مسیر تربیت کودکان و نشر معارف اسلامی، سپری نمود و در مناطق مختلف جاغوری مشغول وظیفةی دینی و شرعی خویش بود وی تا لحظهای که رمق در وجود داشت از فداکاری و انجام وظایف کوتاهی نکرد . روحش شاد و یادش گرامی باد. بر ماست که خدمات ارزشمند عالمان و عاملان خدوم را ارج نهیم و فداکاریهای آن بزرگواران را یادآور شویم.
بنابر این، علما و بزرگان و شهدای هر منطقه، به گردن مردم و روشنفکران و آگاهان منطقه حق بزرگی دارند و آنان در طول زندگی با برکت شان، خدمات شایستهای برای نسل فعلی انجام دادهاند. اگر وجود آنان و حفظ و پاسداری و صیانت آن بزرگواران از مسائل شرعی و دینی نبود؛ امروز معلوم نبود که ما چه سرنوشتی داشتیم. آنان با دستهای پینه بسته و تکهای نان خشک تلاش کردند دین، ناموس و وطن ما را از دستبرد اجانب در امان نگهدارند و جان شیرین خویش را در این مسیر فدا کنند؛ تا این امانت بزرگ به نسل جدید منتقل گردد. نمونهی عینی آن، شهید شیخ احمدی است، با وجود این که مردم و آگاهان منطقه به اطلاع ایشان رسانده بودند که شما هم در لیست کسانی هستید که احتمال دارد؛ دستگیر شوید و ایشان این حرف را میزند : که من در میان این مردم زندگی کردم و با وجود این مردم من زنده هستم و من تکیهگاه و روحیهای برای این مردم هستم ؛ اگر من از میان مردم بروم، اعتماد مردم نسبت به ما و قشر ما از بین میرود. با بودن این مردم من هستم و در نبود این مردم من نیستم! بگذار هر چه خواست خداوند بود همان شود. عشق و علاقهی این عالم بزرگ به مردم زیاد بود. و یا حاجی آخند(ملااسحاق) اولین شهید منطقه بود . بعد از انقلاب در کنار انجام وظیفة شرعی و دینی، رهبری و هدایت مردم منطقه، ریاست حوزهای ناوه حتقول، انگوری و داود را بعهده گرفت. در این مسیر برای آگاهی و بیداری مردم لحظةای آرام نگرفت و سر انجام در این مسیر شهید شد و نیز جوانان غیور متدین و مؤمن منطقه در مقابل شوروی متجاوز ایستادند و برای دفاع از ناموس و وطن جان شیرین خود را فدا، و در این مسیر فداکاریهای فراوان نمودند. اکنون ، تاریخ و سرگذشت آنان را چه کسی به نسل جدید یاد آور شود؟
در دورهای که این بزرگواران زندگی میکردند؛ کدام مدرسهای توانمند وکدام دانشگاه و امور فرهنگی و آموزشی وجود داشت که بچهها در آن مکان، تعلیم ببینند ؟ کدام دولت مردان بودند که بچههای من و تو را تعلیم داده و یا امکانات آموزشی در اختیارشان گذاشتند ؟ و کدام مکان آموزشی برای بچهها تدارک دیدند که من و تو در آن مکان مسائل شرعی و دینی خود را آموزش ببینیم ؟
در زمانی که آن بزرگواران زندگی میکردند؛(قبل از 1333ش) مکتب و لیسه معنا و مفهومی نداشت ، لیسه در زمان من و تو(1358ش به بعد) لکة ننگ خلق و پرچم به پیشانیاش حک شده بود که رفتن به لیسه مساوی با کفر بود و این یک واقعیتی بود که من و تو به یاد داریم.
پس چه کسانی خواندن و نوشتن را به من و تو تعلیم دادند؟ و چه کسانی دفاع از حریم امن زندگی، ناموس و وطن را به من و تو آموختند و کدام مکان آموزشی وجود داشت که من و تو در آن آموزش دیدیم ؟ آنها کسانی نبودند جز علما و فضلایی بزرگ و توانمند؛ مثل رئیسیها و احمدیها، آخند کلبیها، ملا پنجعلیها ، فاضلها و ... و مکان آموزشی نبود، جز مسجد و حسینیهها. مسجد و حسینیهها مکانی بود که به عنوان دارالشفای مؤمنین و عبادتگاه متدینین محل و مکان امنی برای گرفتاریها و مشکلات دردمندان مورد استفاده قرار میگرفت. مسجد و حسینیهها در ایام دفاع به منزله مرکز فرماندهی، مرکز اطلاع رسانی، مرکز تصمیمگیری، مرکز اجتماع و ابلاغ دستورالعملها، بسان رسانههای دیجیتالی امروزه کاربرد داشت. اینها را بچههای امروزی نمیدانند ولی من و تو که می دانیم . پس چه کسانی دردها و خدمات گذشته و نسلی دردمند را برای نسل مرَفح و بیدرد امروزی بیان کنند؟ آیا نسل جدید حق ندارند خدمات گذشتههایشان را بدانند؟ اگر نسل جدید از شما سوال کنند در جواب آنان چه دارید بدهید؟ چند نسل است که بدین اسلام مشرف شدید؟ و چه کس یا کسانی این دین شریف را برای اولین بار در منطقه و ولایت، ابلاغ کردند؟ به جای این که به این چراها پاسخ دهید و یا بدنبال جواب آن باشید، از زیر بار آن شانه خالی کرده و دیگران را هم سرزنش میکنید و با طعنههایتان به خیال این که دیگران را هم از انجام وظایف شرعی و دینی و مذهبی شان بازدارید.
من به این باور هستم که دوست و برادر ما، سنگ نوشتهی دشت خاگریز را خوانده ولی نفهمیده است . این را باید بدانیم، خواندن و فهمیدن و تفسیر کردن از دو مقوله است یک بار خواندن است و یک بار فهمیدن است . برادر و دوست ما خوانده و لی نفهمیده است . به عنوان نمونه قرآن را خیلیها میخوانند ولی معنا و تفسیرش را نمیتوانند و نمیدانند. بنا بر این در نوشته سنگ دشت خاگریز، کسانی را سرزنش و ملامت میکندکه به اجداد و گذشتههایشان افتخار میکنند، و خود هم نشسته و هیچکاری نمیکنند و توان هیچ کاری را هم ندارند؛ و تنها نق زدن را بلدند(مثل من و تو)، و در گوشهای نشسته و شعار میدهند؛ که من آنم که رستم بود پهلوان، اینها را سرزنش میکنند. نه کسانی را که تاریخ و سرگذشت، گذشتگانش را بیان میکند و نه کسانی که افتخار آفرینی و خدمات گذشته را یادآوری مینماینداطهار که مولا علی(ع) بیان میکند بسوزانیم. علی(ع) میفرماید:« و نه کسانی که تاریخ و سرگذشت پیشینیان را به رشتة تحریر در میآورند و نه کسانی که یاد بودی برای گذشته هایشان برپا میدارند. اگر فهم و درک شما را حقیقت بدانیم، باید همة کتابهای تاریخی را آتش بزنیم، باید کلمات ائمه پسرم! درست است که من به اندازه پيشينيان عمر نکردهام، اما در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثارشان سير کردم تا آنجا که گويا يکي از آنان شدهام، بلکه با مطالعه تاريخ آنان، گويا از اول تا پايان عمرشان با آنان بودهام. پس قسمتهاي روشن و شيرين زندگي آنان را از دوران تيرگي شناختم، و زندگاني سودمند آنان را با دوران زيانبارش شناسايي کردم، پس از هر چيزي مهم و ارزشمند آنرا، و از هر حادثهاي، زيبا و شيرين آنرا براي تو برگزيدم و ...»مولا! نه تنها کسانی که تاریخ گذشتهها را خوانده، سر زنش نمیکند؛ بلکه فرزندش را به خواندن تاریخ گذشتهها، تشویق میکند. از گلچین خوشههای شرینش بهره میگیریم، و از بدیهای آن، عبرت.
اگر حرف شما را حقیقت بدانیم، باید برنامهها و یادبود شهدای کربلا و عاشورا و تاسوعای حسینی را تعطیل کنیم؛ ما از آنها یاد گرفتیم که هرکدام از آنها در مقابل دشمن قرار میگرفت، خود را معرفی میکرد . من فرزند علی مرتضی ، فرزند رسول الله (ص)، فرزند فاطمه زهرا(س) هستم.
با وجود این، من و تو نباید به عنوان فرزند وطن، رسالت خویش را فراموش کنیم. یادبودی برای شهدا و گذشتگان برپا نداریم، فداکاریهای آنان را نادیده بگیریم . بلکه رسالت من و تو اقتضا میکند، کسانی که زبان و بیان دارند، با بیانشان یادی از گذشتهها و بزرگان نمایند و برخی هم که قلم دارند، با قلم شان یادی از گذشتهها نمایند و بعضی هم که شاعر هستند با شعرشان و برخی هم سرمایه دارند، در چاپ و تألیف جزوه، کتاب و مجله برادران خود را در مسیر خیر و برکت یاری کنند. نه این که در گوشهای نشسته و نق بزنیم و ادای افراد با سواد را دربیاوریم . من به این باور هستم که اینگونه افراد در جهل مرکب به سر میبرند.
در حال که در منطقه افراد خیّر و نیکوکار و فهیم و فاضل و مؤمن و متدین و فداکار، بسیار هست ؛ مثل حاجی عبدالعلی ، که خود و فرزندان و خانواده ایشان در استرالیا زندگی میکنند؛ ولی برای فرزندان منطقه، دارالقرآن تأسیس نموده است. مثل حاجی حسن، که خود در استرالیا هست؛ ولی مکتب و لیسهی منطقه را تعمیر میکند. مثل علما و طلابی که در ایران زندگی میکنند؛ ولی کتابخانهای برای فرزندان منطقه تأسیس کردهاند و ... و من تو چه کار کردیم ؟ غیر از بهانه تراشیها و سنگاندازیها و تخریب دیگران.!
بنا بر این ، من و تو در ابتدا وظیفهی خود را بشناسیم که وظیفهی من و تو چیست؟ کدام یادبودی برای این بزرگواران برگزار کردیم ؟ رسالت من و تو جوان، باسواد و روشنفکر چیست؟ چگونه خدمات شایستهی آنان را بیان کنیم و چگونه فداکاریهای آنان را به نسلهای آینده و جدید منتقل کنیم؟ ما ، نه تنها یادی از این علما و شهدا و خدمات شایستهی آنان نکردیم و نمیکنیم؛ بلکه کس و کسانی را هم که به نوعی یادآوری از خدمات و فداکاریهای آنان کردند؛ را نیز با نیش زبان سرزنششان می نماییم.؟ ما اگر توان کار، شهامت ، شجاعت و جسارت و یا سواد این کار را نداریم به چه حقی در مسیر خیر و پربرکت، سنگ اندازی کنیم ؟ و مانع کار دیگران گردیم ! اگر شهامت این کار را نداریم بیاییم زنبوروار زندگی کنیم نه مگسوار، مثبت نگر باشیم نه منفیگرا،(تا توانی دلی بدست آور- دل شکستن هنر نمیباشد) (وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ؛ همانگونه که خدا به تو نيکى کرده نيکى کن...[1]) اگر توان این کار را دارید با پیشنهاد ارزشمند و طرحهای ناب در مسیر بهتر شدن این کار باشید نه تخریب آن . آیا وقت آن نرسیده که در کنار همدیگر قرار گیریم، نواقص و کاستیهای همدیگر را جبران کنیم؟
اگر شهامت و شجاعت کارهای نیکو را دارید ، کار نیک بسیار است که هم سود دارد و هم ثواب دارد ؛ مثل ساختن سالن ورزشی برای جوانان در منطقه ، ساختن ساختمانی بزرگ برای دانشگاه و لیسههای خصوصی و ساختن مهمانخانهی چند منزله و چند منظوره و ساختمان آموزشی و فرهنگی، زبان، کامپیوتر و اینترنت و کارگاههای کوچک در حد توان که هم درآمدزا است و هم خدمتی برای منطقهی خود کردهاید و هم چند نفری را مشغول به کار نمودید. و یا با راهاندازی مجله در مسیر بیداری جوانان و دانشگاهیان خود بپاخیزیم. از تجربیات گذشتهها برای آنها بازگو نماییم؛ مبادا دانشگاه را رها کرده راهی دیار غربت گردد و کرهها و پس کرهها و در سنگبریها مشغول کارهای ساده بیپردازد. ما به جوانان نیرومند و با فرهنگ، با سواد، دکتر، اینجنیر و ... نیازداریم. مگر ما از منطقه چند نفر دکتر و اینجنیر داریم؟ بهتر است بجای سنگاندازی، و منفی بافی و تخریب، به فکر پیشنهاد اصلاح کارها باشیم .
یا اگر پیشنهاد ارزشمند دیگری دارید. این جا، جایی است که گوش شنوا زیاد هست و مردم آگاه منتظر ارائه طرحهای سازندهی شما هستند ؛ تا سرمایه داران و قشر زنده و آگاه منطقه، به هر اندازه، و توان کاری که دارند؛ قدم بردارند.
والسلام علی من التبع الهدی