از نام حسین حيات بگيريم و زنده شويم!
ان للحسين محبة مكنونة في قلوب المومنين ) اگر در دلي ايمان باشد ، نميتواندحسين را دوست نداشته باشد(
حسين جان! ازتو ما را سخني در دل هست و غمي جانکاه در سينه، خوش ترين اخبار و شيرين ترين وقايع ، شادي آورترين حوادث ، نغزترين گفتار، نتوان خندهاي را برلبهاي ما جاري سازد. چگونه است که وقتی نام تو را ميشنويم دلها مکدر، چشمها گريان، غمهاي عالم بر سرما سايه مياندازد و صداي فرياد اطفال بيگناه تو برگوشهاي ما طنين انداز ميگردد.
مگر نه اين است که با ولادت تو، عشق قد علم کرد، شهامت و شجاعت رنگ گرفت، ايثار و فداکاري و شهادت معنا پيدا کرد؟مگر نه اين است که ريختن خون در راه دفاع از دين، مذهب، ناموس و ميهن آبرو گرفت.
پس چرا هنگام شنيدن خبر ولادت تو بغض گلوي ما را ميفشارد؟ چرا روز ولادت تو اشک چشمهاي ما را نوازش ميدهد؟ مگر نه اين است که از تو ما را حديث در دل و غمي در سينه است؟ مگر نه اين است که ياد تو، اشک طوفان ميکند غمها موج ميگردد و به تلاطم ميافتد؟ مگر نه اين که رسول خدا(ص) هنگام پا نهادن تو، به عرصهاي گيتي گلويت را بوييد و اشکهايش صورتت را نوازش داد و طراوتي بخشيد؟
مگر نه اين است که علي(ع) رو به آسمان کرد غوغاي درونيش را چنين بيان نمود: ههنا مناخ رکابهم و موضع رحالهم و ههنا مهراق دمائهم فتية من آل محمد...، اينجاست قتلگاه ياران، خاندان و فرزندان محمد(ص) اينجاست راز و نياز عارفانه و نالههاي جانسوز عاشقان خدا، اينجاست که خون خاندان پيامبر(ص) بر پيشاني خاک جاودان ميگردد. اينجاست که فرياد (الهي رضا برضاک) سينه آسمان را ميشکافد و به رضايت معشوق،جان ميسپارد و آسمان از اين فرياد درد آلود ميشکند و زمين به خود ميلرزد. مگر اين همان مکانی نيست که صداي روح خدا به هل من ناصر ينصرني طنين انداز شد؟ و کسي توان پيوستن به اين کاروان را نداشت. ؟ مگر اين همان مکانی نيست که ضجههاي اطفال و کودکان خاندان محمد(ص) سينهي آسمان را شکافت؟ مگر اين همان مکانی نيست که سرهاي بيتن در فضاي آسمان به پرواز در آمده بود؟ مگر اين همان مکانی نيست که زنهاي حرم را بر شتران برهنه به اسارت بردند؟ و با سنگ و چوب هلهله و پذيرايی کردند؟
بيتو زندگي در اين ديار مشکل است و اگر ما در اين ديار زندهايم براي اين است که تو روزگاري در اين ديار نفس کشيدهاي و ما از آن جهت در دنياي بيوفا زندهايم که تو روزگاري درآن درنگ کردهاي و ما بر آن خاک سجده ميکنيم که روزگاري خون تو در آن ريخته شد و به اين خاطر زنده ايم که تو ما را هدايت کردهاي بنا براين رفتار ما ، قيام ما، مرگ ما زندگي ما، انديشه ما و احساس ما از تو معنا ميگيرد.
ما اگر دراين دنياي پر درد و رنج سر برديار غربت نهاديم و آوارگي زنان و کودکان خود را با اشک چشم بدرقه ميکنيم و ظلم نميپذيريم، دنباله روي تو و کلام خدای توايم (قالْوَاْ أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا)
الموت اولی من ركوب العار و العار اولی من دخول النار،
مرا عار آيد از اين زندگی كه سالار باشم كنم بندگی
و صداي شيواي تو غوغايي در درون ما ايجاد کرده که جز با ياد تو و کلام خداي تو آرامش نمييابد. ( أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) و ياد کلام خداي تو نوازش دهنده قلب ماست.
درس آزادى به دنيا داد رفتار حسين بذر همت در جهان افشاند، افكار حسينگر ندارى دين به عالم، لااقل آزاده باش اين كلام نغز مىباشد ز گفتار حسين
مرگ با عزت ز عيش در مذلت بهتر است نغمهاى مىباشد از لعل درّ بار حسين