فراز کتاب و فرود ما !؟
فراز کتاب و فرود ما !؟
واگویه های حیران، از نمایشگاه بین المللی کتاب تهران
امروزه اهمیت خط و کتابت بر کسی پوشیده نیست، به گونه ای که میشود گفت: خط و کتابت چنان با زندگی ما اخت گردیده که بدون شک زندگی بدون آن ناممکن است. تردیدی وجود ندارد که با اختراع و پدیداری خط و کتابت، انسان ماقبل تاریخ یک گام بسیار بلند به سوی ترقی، تعالی و تمدن برداشته است. بی شک تنها با اختراع خط و کتابت بود که دانش بشری ماندگاری یافته و به نسل های بعد به ارث سپرده شد. میراث داران بعدی تنها با همین وسیله(خط) بر دانش بشری افزودند و به نسل های بعد یادگاری دادند.
در نهایت همین یادگاری های ماندگار از میراث بشری، به پیدایش تمدن ها انجامید. تردید نباید کرد که دانش، تمدن و پیشرفت حیرت انگیز کنونی بشر، وامدار همان تمدن های کهن و اولیه ای است که داشته ها و تجربه های شان، تنها و تنها از مسیر کتاب و کتابت امکان انتقال یافتند. در اهمیت کتاب و کتابت همین بس که اگر اختراع خط نبود، ما هرگز شاهد چنین پیشرفت سریع و اختراعات حیرت انگیز کنونی نبودیم. در یک کلام با خط انسان ماقبل تاریخ وارد دوره تاریخی گردید، گزافه نیست که در تاریخ تمدن، پیش از پیدایش خط را دوره «ماقبل تاریخ» و پس از آن را «دوره تاریخی» گویند.
******
یادش بخیر در روزگار کودکی، هنگام برداشتن نخستین گام های سوادآموزی، اولین کتابهای که با سختی و با طیاغله به خوانش گرفتم، همانا کتابهای تاریخی، قصه ها و داستان ها بودند! اما، هرچه بود، نخستین بذر عشق به کتاب و کتابخوانی از همان زمان در مزرع ذهنم کاشته شد. به گمانم عشق من و کتاب آغاز خوب و شرینی داشته، که این گونه پایدار در اندیشه و باورم ماندگاری یافته است. شاید بدان دلیل که این آغاز با حکایت ها و قصه های همانند: ورقه گلشا، شرین و فرهاد، لیلی و مجنون، امیر ارسلان رومی و... همراه بوده است.
هنوز که هنوز است شکر خدا همان عشق و شیدایی به کتاب و خوانش در وجودم همچنان ریشه دار و پایدار مانده است. بی گمان اندک ذخایر الفاظ از دنیای ادب و فرهنگ در ذهن کنجکاو، با حافظه لق و پق ام، ثمره ای انس با کتاب است. تردید وجود ندارد که کتاب و کتابخوانی میتواند مسیر زندگی آدمی را عوض کند. این «یارمهربان» همان یار «دانا و خوش بیان[1]» ی است که از ذوق آن شاعر گرانمایه[2] ریشه گرفته و در خانه ذهن مان بارور گردیده و ماندگاری یافته است.
******
بر اساس همین باور پر شور و شرین است که بهار در دیار غریب، برای ما غربت زدگان، با برپایی نمایشگاه سالانه کتاب تهران؛ رنگ، نقش و جلوه ای ویژه می یابد. گرچه شوربختانه طی سالهای اخیر بهایی کتاب در این دیار همانند قیمت دیگر اجناس به سرعت و شدت در حال صعود بوده است! طوریکه جیب های تهی ما دیگر توان و تحمل خرید کتاب را تقریباً از دست داده است. با این وجود؛ در حالیکه از جیب و کارت های خالی خویش مطمئنم و از توان خرید کاملاً ناامید! اما، در روزهای برگزاری نمایشگاه، انگار تب دیدار با این«یار خوش بیان» به جانم افتاده و خواسته و ناخواسته حداقل یک بار مرا به دیدارگاهش می کشاند. قدم زدن در میان غرفه های شلوغ و پر سرو صدا، این «یار پنددان» چنان جذاب و خواستنی است که خستگی بدن و گذر زمان به کلی از یاد آدمی میرود! .
امسال همانند سالهای پیش با همان اطمینان کذایی، «تب دیدار» همانند «شوق یار» بیش از پیش بر جان و جسمم نشست! شاید بدان جهت که «پاره های تنم» در اوج جوانی و نخستین روزگار دانشجویی شان، با شور و شعف بی پایان شوق دیدارگاه (نمایشگاه) «یار مهربان[3]» را داشتند. سرانجام در «پگاه آدینه[4]» یک روز مانده به روز اختتامیه، با این یکی همسفر و با دانشجوی تهرانی ام در نمایشگاه قرار ملاقات گذاشتیم. با دوست عزیزم آغای غفوری یکی از مسؤلین محترم غرفه مجمع فرهنگی علما و طلاب جاغوری، در دالان مترو همکلام و همره شدیم. به بخش بین الملل که رسیدیم همه جا خلوت بود و پشه هم پر نمیزد! دوست گرامی مدیر محترم «جاغوری یک» جناب آغای رحیمی را، در غرفه مجمع ملاقات نمودم، که با خلته های پر از محصولات فرهنگی تازه از گرد راه رسیده بود، تا مثل همیشه در آگاهی بخشی به خلق الله هرچند سهمی ناچیز، داشته باشد.
با ذوق و شوق فراوان در نخستین ساعات بازگشایی، اولین مشتریان مشتاق اما مفلس بودیم! همسفرانم به جمع شاد دانشجویی شان پیوستند، مثل همیش تک و تنها در جمع شلوغ میزبانان رنگ و وارنگ، دنبال ناشران تاریخی به راه افتادم، تا از تازه های نشر در «بازار تاریخ» دیداری داشته باشم! همانگونه که انتظار داشتم قیمت ها نجومی و سر به افلاک میزد. با این وجود، نتوانستم از خرید خود داری کنم؛ چند جلد تاریخی به اضافه آثار سنایی غزنوی (دیوان سنایی و برگزیده حدیقه الحقیقه) خریده، مجموعه جالب و جذاب «قصه های خوب برای بچه های خوب» هدیه های خواستنی و خوب من از نمایشگاه امسال، برای کوچولو هایم احمد یاسر و احمد بصیر بود.
******
اما، آنچه وبگردان گرامی انتظار دارند، نه آنست که تا کنون نوشتم. بلکه مهم گزارشی از نمایشگاه امسال کتاب تهران و احیانا حکایت های از حواشی آنهاست، بخصوص حواشی که بگونه ای به هموطنان دور از وطن مربوط گردد. اینک، آنچه را که شاهد بودم، دیدم و شنیدم از خوب و بد برای تان به تصویر میکشم، تا شاید مورد پسند تان قرار گرفته و از فاصله های دور، اندکی با حال و هوایی نمایشگاه کتاب امسال آشنا گردید.
یک- با وجود اینکه چند سالی از انتقال نمایشگاه کتاب به «مصلی تهران» میگذرد، هنوز شبستان مصلی و خیمه های اطراف پاسخگویی مراجعین میلیونی نیست.
دو- شلوغی و بی نظمی تنها ویژگی نمایشگاه کتاب تهران است، انگار دیدارگاه «یار مهربان»، با کمتر از این چندان لطفی ندارد.
سه- با وجود اینکه نمایشگاه در «مصلی[5]» برگزار میشود، جایگاه خوبی برای نماز خوان ها وجود ندارد. نمازگاه های موقت گرم، کوچک، کم ظرفیت و برای نمازگزاران اصلا کافی نبود.
چهار- از ویژگی های مهم نمایشگاه امسال کتاب تهران، جدا افتادگی بخش بین الملل و ناشران داخلی بود. گویا ناشران خارجی از داخل و محدوده اصلی نمایشگاه(مصلی) به پایین رانده شده باشند! بخش بین الملل به زیر خیابان شهید بهشتی انتقال یافته و در خیمه های خلوت جا به جا گشته بودند. بی شک جدایی غرفه های فرهنگی میان خارجی ها و داخلی ها از رونق و جذبه گذشته نمایشگاه به شدت کاسته بود. این جدا افتادگی به مرزبندی پر تعصبی می مانست که به شدت شوق و ذوق آدم های خارجی را کاهش داده و ناخواسته کلمه منفور «آپارتاید» را، به ذهن آدمی تلقین می کرد! .
تنها یک پل هوایی تنگ، باریک و کوچک با ازدحام بی مانند، دو بخش جدا افتاده فروشگاه های فرهنگی خارجی و داخلی را به هم پیوند میداد! شلوغی روی پل به حدی بود که ناچار بودی برای گذر به صف طولانی آدم های بپیوندی که در قطار انتظار ایستاده، ناچار بودند لاک پشتی حرکت کرده، با احتیاط و آهسته آمد و شد داشته باشند. بدون شک این گذرگاه هوایی(پل) فرهنگی، از فراز بهشت(خیابان شهید بهشتی)؛ برای عبور از بالای بهشت به تایی(پایین) آن، تا آن زمان، هرگز چنان جمعیتی را، بر پشت و پله خودش ندیده بود!؟
پنج- کمیت و کیفیت ناشران خارجی در بخش لاتین و عربی، به پای سالهای پیش نمی رسید. میگفتند: امسال از ناشران خارجی ورودی و حق گمرگ بالا گرفته اند، بدین جهت ناشران خارجی کمتری شرکت کرده اند. جای نامناسب، قیمت ارزی بالا، عدم اهدایی بن کارت کتاب به مشتریان بخش بین الملل عربی و غربی(طلاب و دانشجویان) باعث عدم استقبال از این بخش شده و مشتریانی چندانی در این بخش به چشم نمی خورد. به تصریح غرفه داران بخش بین الملل، با توجه به مصارف گزاف انتقال کتاب و... این تجارت فرهنگی هرگز برای شان ثمره و سودی نداشته؛ لذا، همگان از اوضاع موجود دلخور و شاکی بودند.
شش- از آنجای که شهر غزنین باستان، امسال(2013. م) افتخار «پایتخت فرهنگی جهان اسلام» را کمایی نموده بود. این رخداد مهم در نمایشگاه کتاب تهران نیز بازتاب گسترده یافته و یکی از سالن های جایگاه «D» در بخش بین الملل، به ناشران هموطن اختصاص یافته بود. در این قسمت از سالن از ابتدا تا انتها، در یک خط منظم، غرفه های هموطنان در کنار هم قرار گرفته بودند. در روزی که بنده شاهد بودم این سالن شلوغ ترین و پر مشتری ترین قسمت همین جایگاه بوده و دسته دسته از مهاجرین، طلاب و دانشجویان هموطن، با شوق و ذوق فراوان، از راه رسیده از غرفه های وطندران شان، با شادی تمام دیدار و با اشتیاق وافر خرید میکردند.
به همین مناسبت (درخشش غزنین باستان) و به پاس قدردانی از فعالیت های چندین ساله مجمع فرهنگی علما و طلاب جاغوری، در راه اندازی «همایش ملی غزنی شناسی» یکی از غرفه ها راسته ناشران هموطن به این مجمع اختصاص یافته بود. در واقع این نخستین بار بود که این مجمع توانسته بود با کسب چنین امتیازی خوش درخشیده و حاصل سالها فعالیت خستگی ناپذیر خویش را به نمایش گذارد. با وجود اینکه استقبال هموطنان از غرفه بسیار غنی «مجمع فرهنگی علما و طلاب جاغوری» بسیار چشمگیر بود. اما، شوربختانه چینیش آثار در این غرفه بسیار ناشیانه صورت گرفته بود، بگونه ای که بسیاری از پایان نامه ها طوری چیده شده بودند که از دید مستقیم مراجعه کنندگان کاملا پت و پنهان می اماندند. جالب ترین و تازه ترین آثاری که در این غرفه به نمایش درآمده بود، مجموعه مقالات غزنی شناسی بود که در چهار مجلد با طرح و نقش زیبا چاپ و در قسمت جلو غرفه به نمایش گذاشته شده بود.
هفت- در این روز و در مقابل غرفه های هموطن، دانشجویان پر شور و شوق از دختران و پسران، با حضور گرم و صمیمی خویش جلوه های نابی از اخلاص و عشق به وطن و سرزمین مادری شانرا به نمایش گذاشته بودند. جوانانی برومندی که از زادگاه آبایی شان، تنها همان اسم و پرچم سه رنگ محراب و منبر را شناخته، چه بسا هرگز سرزمین مادری را ندیده اند. با این وجود، با شور فراوان و شیدایی بی پایان، هرجا که بوی از وطن بدهد مشتاقانه حاضرند. گویا با تلاش خستگی ناپذیر، درپی بازیابی هویت مخدوش شده ای خویش اند. مسلماً یکی از راه های مطمئن تکاپو و بازیابی، همانا شناخت ریشه ها، از مسیر خرید و خوانش کتاب است. بدین جهت در غرفه های هموطن، می پالیدن، میخریدند و به پیش میرفتند.
هشت- از حاشیه های جالب نمایشگاه در سالن غرفه های وطنداران هنرنمایی یکی از دانشجویانی هموطن بود که ظاهرا دانشجوی رباتیک بوده و با ربات خط خوان خویش به هنرنمایی پرداخته و بسیاری از دانشجویان را بر دور خود گرد آورده بود. تشویق های مکرر دانشجویان حاکی از کار جالب این جوان هموطن و ربات دست ساز اش بود که توجه بسیاری از جوانان هموطن را به خود جلب نموده بود. برای این عزیز آروزی موفقیت بیشتر داریم.
نهم - از حاشیه های مهم، پیرامون غرفه های وطنی، حضور گرم و صمیمی جمعی از شاعران و شاعر مسلکانی هموطن از هردو جنس ذکور و اناث بود، که از راه های دور و نزدیک آمده بودند، تا در محفل شعرخوانی به مناسبت درخشش غزنین باستان، با خوانش اشعار شان، خود نیز بدرخشند. نگارنده نیز به صد شوق انتظار کشیدم که از اظهارات خیال ایشان سمعیده و حض وافر ببرم! در آخرین لحظات با کمال تأسف خبر رسید که مسؤل بخش خارجی از برگزاری برنامه شعر خوانی، بدان جهت که از پیش هماهنگ نشده، جلوگیری نموده است. پیدا بود که غرض و مرضی در کار است و عدم هماهنگی بهانه ای بیش نیست! تا با زبان بی زبانی به شاعران بی وطن و مشتاقان شان بفهمانند، که بقول خود شان: «مملکت صاحب دارد!؟» نمیشود که هر لاقبایی در هرجای بساط شعر و شاعری براه اندازد!؟ حقیر و دیگر منتظران با دلخوری و ناراحتی از انتظار بیهوده و زورگویی میزبانان نامهربان، با اوقات دوغ و قوغ عازم شدیم! .
دهم - هنگام برآمدن از سالن شاهد محفل جالبی بودیم، در این میان، شاعران گرامی که حسابی دماغ شان سوخته بود، با برپایی محفل صحرایی روی چمن های پارکک جلو نمایشگاه، بساط شعر خوانی به راه انداخته و «حلقه ای رندان» علم کرده بودند. با تماشاچیان اندک، خود میخواندند، خود چک میزدند و به به و چه چه! از دیدن این صحنه اندکی دلم وا شد، خوش شدم که شاعران شرین سخن شور بیان، با راه اندازی این «جمع مستان»، اشعار شان را به خوانش گرفته و اندکی غلیان احساس ها شان فروکش خواهد کرد و همین برای شاعران بی غل و غش مهاجر ما کافیست! گویند:
شاعر جماعت اگر شعر شانرا نخوانند به قول هزارگی«کوتاو» کرده غمباد خواهند گرفت!؟ دور از جان خود شان! شعر و معر شان همیشه روان و روان و جاری جاری باد! الهی که چنین باد! .
[1] - اشاره به شعر مشهور شاعر پرآوازه کودکان، مرحوم عباس یمینی شریف دارد، که شعر مشهورش در مورد کتاب شهرت جهانی یافته است. من یار مهربانم دانا و خوش بیانم**گویم سخن فراوان با آنکه بی زبانم**پند دهم فراوان من یار پند دانم و... .
[2] - منظور مرحوم عباسی یمینی شریف شاعر کودکان است.
[3] - یار مهربان به کنایه همان «کتاب» است.
[4] - پگاه آدینه یعنی روز جمعه .
[5] - «مصلی» به عربی در واقع همان جایگاه برپایی نماز، معادل «نمازگاه» در زبان شرین فارسی دری است. اما، عجیب آن است که در مصلی جای مناسبی هنوز برای نماز وجود ندارد !؟