هوا طوفانی است و قریه و قشلاق میلرزد

درخت و سبزه زار و گندم ییلاق میلرزد

به مثل دختران جاغوری در جرگه ی صحرا

تمام جان من از ضربت شلاق میلرزد

شبیه بانوان بامیان حضرت بودا

و تار و پود من از هیبت امباق میلرزد

چی میکردی جناب مولوی در گوشه ی مسجد؟

که زین پس کودکم در بستر و قنداق میلرزد

تجاوز کرده اند بر کودک شش ساله ی بلخی

خبر عاجل بود حتی لب نطاق میلرزد