ریشه یابی اشتباهات تاریخی هزاره های پاکستان قسمت سوم
ریشه یابی اشتباهات تاریخی هزاره های پاکستان
«قسمت سوم»
عوامل از هم گسیختگی رابطه سنتی هزاره ها و فوج(ارتش)
الف) فاصله گیری، مردم هزاره از فوج
از آنجای که بیشتر افسران و جنرالان هزاره، از فرزندان سرداران و سردار زادگان بودند، با ضعف و زوال نظام سرداری، طبعاً میان ایشان و مردم فاصله افتاد و رابطه سنتی فوج و مردم هزاره نیز آسیب جدی دیده و به مرور سرد و سرد تر گردید. ظهور احزاب رنگارنگ و روی آوری مردم هزاره به آنها، احساس بی نیازی از حمایت فوج و نوعی نیرومندی مجازی و خیالی را، در میان جامعه هزاره ترویج میکرد. همین احساس ناپخته از توانمندی سیاسی- اجتماعی، در باور هزاره ها، سبب شد که ایشان به صورت روز افزونی از حامی سنتی شان(فوج پاکستان) غافل مانده، دور و دورتر شوند!
در نتیجه نسل های بعدی هزاره ها، که از سواد و تحصیل اندک بهره ای برده بودند، دیگر تمایل پیشین خدمت در فوج را از دست داده، به مرور تعداد داوطلبین هزاره برای خدمت در فوج کاهش یافت. با بهبودی اوضاع اقتصادی هزاره ها، فاصله شان از حامی سنتی شان(فوج یا ارتش) بیش و بیشتر گردید. تحولات سیاسی- اجتماعی، جامعه سنتی هزاره را دگرگون کرده به بیراهه کشاند. که خواسته یا ناخواسته پدیداری حرکت های منفی را بدنبال داشت که نه تنها باعث از هم گسیختگی پیوند سنتی هزاره ها با فوج پاکستان گردید؛ بلکه، تقریباً جامعه هزاره را در برابر ارتش قرار داد!؟ اشتباهات جبران ناپذیری که موقعیت اجتماعی متزلزل هزاره ها را متزلزلتر نموده و پیآمدهای منفی بسیاری از ضعف و ناتوانی هزاره ها را، به نمایش گذاشت. بی گمان تحولات ویرانگر و خونین سالهای اخیر که حاکی از ناتوانی هزاره هاست، تنها یکی از پیآمد های نابودگر، قطع رابطه و عدم حمایت سنتی فوج از هزاره هاست!؟
ب) شورش ناشیانه!
تحولات سیاسی- اجتماعی دهه های هفتاد و هشتاد میلادی؛ جامعه کم تجربه، خام و نارس هزاره پاکستان را نیز متأثر نموده و نوعی بلوغ زودرس سیاسی، در میان ایشان نمایان گشت. بگونه ای که شور و غرور احمقانه و خیالی را در باور ایشان پدید آورد و باعث شد، که با خامی تمام به دام تقلید کورکورانه از دیگران افتاده، شورش ناشیانه و نابخردانه ای را در ششم جولای1985میلادی(چهه جولای)، به راه اندازند!
شورش ناشیانه ای که جان بسیاری را گرفت! رابطه هزاره ها و صاحبان اصلی پاکستان( فوج و پنجاپی ها) آسیب جدی دید! به گونه ای که سران فوج در دیدگاهای شان نسبت به اقلیت هزاره، تغیرات اساسی دادند! موقعیت سیاسی- اجتماعی نااستوار هزاره ها، بعنوان یک اقلیت، بیش از پیش متزلزل گردید! این طغیان کبرآمیز و غرورآلود، بهانه ای شد که اندک اندوخته های تسلیحاتی هزاره ها نیز از دست برود! اقوام رقیب ذی نفوس و زورمند، همچون: پتان ها(اوغان ها) و بلوچ ها، با هشیاری تمام این شورش احمقانه و پیآمدهای ویرانگر آن برای هزاره ها را، با خوشی و تیزبینی رصد کرده به حافظه سپردند! و... .
در هر صورت این اشتباه تاریخی هزاره ها هرگز جبران شدنی نبود! گرچه تلاش های فراوان مرحوم جنرال موسی هزاره، برای خاکپوشی این سرکشی احمقانه، ظاهراً به ثمر نشست و پرونده ای این طغیانگری نابخردانه، با وجود جرم و جنایت های بسیار[1] خیلی زود بسته شد؛ اما، پیآمد های ناگوار سیاسی- اجتماعی آن، از اذهان فوج و سران پاکستان، هرگز پاک نگردید!؟
ناگفته پیداست که این حرکت ناشیانه و ناپخته، هرگز مناسب اقلیت آسیب پذیری، همانند جامعه هزاره پاکستان نبود! بی شک در این شورش افراطی، سران و سردمداران مذهبی هزاره ها، بیش از همه مقصر و مسؤول بودند؛ زیرا، اینان موقعیت اجتماعی مردم خویش، بعنوان یک اقلیت ناتوان را، از یاد برده و با خامی تمام دچار اغفال دیگر افراطیون مذهبی از اقوام دیگر شدند، افراطیونی که با شعار«نفاذ شریعت» و با تأثیرپذیری از انقلاب ایران، میخواستند انقلاب مشابه را در پاکستان به راه انداخته و یک رژیم مذهبی همانند جمهوری اسلامی ایران، در پاکستان به وجود آورند!؟
ج) مرگ جنرال و اعتقادات ویرانگر!؟
بدون تردید درخشش جنرال محمد موسی هزاره، فرزند مرحوم سردار یزدانعلی خان جاغوری، در مقام فرماندهی ارتش پاکستان در جریان جنگ1965میلادی، که پیروزی شرین و بی نظیری را برای پاکستان به ارمغان آورد، بر استحکام رابطه هزاره ها و فوج پاکستان، بیش از پیش افزود! همین لیاقت، شایستگی، رشادت و فداکاری کم نظیر بود که جنرال موسی خان هزاره را، صاحب بالاترین منصب نظامی در ارتش پاکستان نموده و مدال «فورستار» بالاترین درجه در ارتش پاکستان، بر سینه پر غرورش درخشیدن گرفت! و در نهایت لقب پر افتخار «هیرو آف پاکستان» یا قهرمان ملی پاکستان را کمایی نمود[2]!.
این شخصیت کم نظیر هزاره پاکستان، در نخستین روزهای بازنشستگی از ارتش، به صحنه سیاسی گام گذاشت و در سپتامبر1966میلادی، به فرمانداری کل پاکستان غربی(تمام پاکستان کنونی) منصوب شد. در 30 دسامبر سال 1985 میلادی، به حیث «گورنر» یا فراماندار ایالتی بلوچستان منصوب گردید، که تا پایان عمرش در سال 1991 میلادی، در همین سمت انجام وظیفه میکرد. در مراسم تشیع و تدفین این شخصیت بی نظیر هزاره، تمام مقامات عالی رتبه ملکی و نظامی پاکستان به شمول غلام اسحق خان رئیس جمهور وقت پاکستان، شرکت نموده و مراسم تودیع رسمی و نظامی برای شان اجرا گردید و در هزاره قبرستان کویته به خاک سپرده شد[3].
فوت جنرال موسی خان هزاره، بی شک ضایعه ای اسف انگیز و جبران ناپذیری بود که اقلیت هزاره در پاکستان با تلخی تمام آن را تجربه نمودند. در واقع هزاره های پاکستان با مرگ جنرال؛ پرافتخارترین فرد در تاریخ پاکستان، مهمترین فرد سیاسی- نظامی در تاریخ هزاره های این کشور، بزرگترین حامی و پشتیبان، دلسوزترین خدمتگذار، صادق ترین رهبر، فدارکارترین یاور و مهربان ترین پدر خویش را از دست دادند! حامی و پدر پیر و دلسوزی که اگر در جریان شورش احمقانه 6 جولایی 1985 نبود؛ آبرو، عزّت و حیثت ملی و افتخار نظامی خویش را سپر فرزندان نادان و قوم خامش نمیکرد؛ معلوم نبود بر سر این اقلیت آسیب پذیر چه بیاید؟
در نهایت میتوان گفت: که با مرگ جنرال ضربه ای مرگبار دیگری، بر رابطه سنتی هزاره ها و صاحبان پاکستان (ارتش) خورده و بیش از پیش متزلزش کرد! این درست که مرگ جنرال را نمیتوان در چوکات موضوع مورد بحث (اشتباهات تاریخی هزاره...) گنجاند؛ اما، فوت وی بدترین اشتباه جبران ناپذیر در تاریخ هزاره های پاکستان را بدنبال داشت که اوضاع تلخ و گزنده ای کنونی، به یقین ریشه در آن اشتباه تاریخی نیز، دارد:
در یمنی، پیش منی*** پیش منی، در یمنی!؟
گویند: مصداق واقعی این شعر، اویس قرنی صحابی گرامی، محبوب و پیامبرنادیده ای رسولخدا(ص) بوده است. وی که برای زیارت رسول خدا(ص) به مدینه آمده بود؛ اما، چون مادر پیرش تنها نیم روز به وی اجازه توقف نزد پیامبر را داده بود، از قضا در آن نیم روز رسولخدا(ص) در مدینه حضور نداشت! با پایان یافتن وقت تعیین شده، اویس ناچار بدون اینکه به آرزویش برسد و پیامبر را ملاقات کند، به یمن نزد مادرش بازگشت. رسولخدا(ص) وقتی به مدینه بازگشت فرمود:«بوی بهشت را از سمت یمن استشمام میکنم!» حضرت اویس قرنی را از بهترین اصحابش خواند! در حالیکه در باور عمومی «صحابی» تنها شامل کسی میشد، که حداقل برای یکبار حضرت را ملاقات کرده باشد، اما اویس بدون اینکه پیامبر را بیبیند، این لقب و بزرگترین افتخار را کمایی نموده بود. به تصریح آیات و روایات، آنچه که برای آخرت انسان کارساز است، همانا اعمال نیک و کردار پسندیده ای آدمی هنگام حیات است، مهم این است که روحت خدایی باشد مهم این نیست که جسمت کجا خاک گردد!
ای کاش همین باور در ذهن و افکار جنرال موسی فخر مردم هزاره پاکستان و بازماندگان شان، بیش از همه ریشه می دوانید!؟ چندی از فوت جنرال موسی خان، با آن تشیع جنازه و خاکسپاری رسمی، تاریخی و بی نظیر ایشان در هزاره قبرستان شهر کویته نگذشته بود، که خوانش این خبر مردم منطقه، سران سیاسی و نظامی پاکستان و آگاهان قوم هزاره را تکان داد:
«طبق وصیت مرحوم جنرال موسی خان هزاره، جسد ایشان به مشهد مقدس انتقال یافته و در جوار امام هشتم(ع) برای همیش به خاک سپرده شد!!!؟»
شاید شنیدن این خبر در آنروزها، برای برخی تلخ و تکان دهنده و برای جماعتی عادی و برای مذهبی ها خوشآیند بوده باشد! اما، بی گمان پرسش های سوزنده و دشوار بسیاری، همچون پتکی بر ذهن هر هزاره دردمند، فرود آمد: چرا جنرال صاحب با آن همه لیاقت، درایت و شایستگی چنان وصیت خام، ناشیانه و نابود کننده نموده است؟ چگونه ممکن است آدمی مثل جنرال که زاد وولدش در کشورش(پاکستان) بوده و تمام عمر و زندگی اش را وقف حفاظت و امنیت وطنش نموده و بارها در این مسیر عاشقانه و با افتخار با مرگ همآغوش شده است؛ بعد مردن جسدش را، از خاک کشورش دریغ کند؟
به راستی جنرال نمیدانست که این تنها اعمال اوست که بدرد آخرت میخورد! نه خاک شدن جسدش در کنار مزار امام غریب؟ مگر طبق همان باور قُح و خدشه ناپذیر مذهبی، بارها از ملاها نشنیده بود که ملائیک نقاله، وظیفه دارند، جسد محبان اهلبیت(ع) را به کنار حرم آنها انتقال دهند؟ مگر نمیدانست که قبر وی علاوه بر اینکه بزرگترین سند افتخار پاکستان و مردم هزاره میتوانست باشد، به زیارتگاه خاص و عام نیز مبدل میشد! بگونه ای که تمام مردم کشورش و نسل اندر نسل هزاره ها، مزارش را زیارتگاه قرار داده و هنگام ورود به کویته بر خود فرض میدانستند، که سر قبر جنرال حاضر گردیده و دعا و فاتحه نثار روح اش بکنند!؟
به راستی او و بازماندگانش نمیدانستند که انتقال جسد از پاکستان به کشور دیگر، نوعی توهین سخت و سوزان به هویت و حیثیت کشور پاکستان بوده، که ممکن است عواقب بس ویرانگر و نابودکننده برای قوم جنرال داشته باشد!؟ مگر نمیدانستند که انتقال جسد به کشور دیگر، میتواند آینده تمام قوم هزاره را به تاریکی فرو برد؟ براستی اگر امروز جسد جنرال، همچنان زینت بخش هزاره قبرستان کویته بود، آیا هیچ گروه و دسته ای به خود جرأت میداد که به سوی هزاره ها نظر چپ داشته باشد!؟ با وجود مزار قهرمان ملی پاکستان(جنرال موسی هزاره)، آیا فوج به خود اجازه میداد که از حمایت هزاره ها دست برداشته و تنها نقش تماشاچی در وقایع خونین سالهای اخیر را، داشته باشد؟
انتقال جسد جنرال، چنان پیآمدهای نابودگری را، برای هزاره های پاکستان بدنبال داشت که اثرات ناگوار، سخت و سوزنده ای آن تا کنون همچنان ادامه دارد! این عمل، همچون زلزله ای ویرانگری حیات سیاسی- اجتماعی هزاره ها را، لرزانده، به شدت متأثر ساخت! به گونه ای که تمام افتخارات خود وی و نیز جانفشانی های هزاره ها در مسیر دفاع از پاکستان، کم اثر نموده و آینده تنگ و تاریکی را برای ایشان رقم زد!؟ زلزله ای ویرانگری که، پس لرزه های خونین و تکان دهنده ای آن تا کنون ادامه دارد!؟
پس از شش جولای 1985 انتقال جسد جنرال از پاکستان، بدترین ضربه ای بود که بر رابطه سنتی فوج و هزاره ها، فرود آمد! سران فوج و سردمداران سیاسی پاکستان، از مردم هزاره کاملاً ناامید شدند و تقریباً بر «ایجنت[4]» بودن هزاره ها که میان عوام شایع بود، صحه گذاشتند!؟ از این پس رابطه سنتی هزاره ها با فوج پاکستان تقریباً از هم گسست! استخدام هزاره ها در فوج محدود شد! راه ترقی و کمال به مقامات بالای نظامی برای فرزندان هزاره مسدود گردید! دعوا های حقوقی از طرف اقوام دیگر، برای تصاحب بخش های مهمی از علمدار رود همچون: عیدگاه، زمین جامعه امام صادق(ع)، جای تنظیم و تمام منطقه مهرآباد(مری آباد سابق) به راه انداخته شد، که تا «های کورت» بالاترین مرجع قضایی پاکستان نیز کشیده شد و مخارج هنگفتی بر مردم هزاره تحمیل گردید! از آن پس روزگار ضعف و ناتوانی هزاره های پاکستان اندک اندک فرا رسید!؟
گرچه چنین وصیتی از جانب جنرال موسی خان، حاکی از همان باورهای سنتی افراطی مذهبی و حق ایشان بوده و نهایت اخلاص جنرال، به اهلبیت(ع) را نشان میداد؛ اما، این عمکرد، پیآمدهای منفی، ویرانگر و جبران ناپذیری را، برای گذشته پرافتخار وی و مردم هزاره پاکستان در پی داشت. بدون شک، روزگار سخت و دشوار امروزی هزاره های پاکستان؛ مبنی بر ترور، کشتار، اختطاف، انفجار، انتحار و نسل کشی ها خونین و غیرانسانی؛ علاوه بر اعمال تعصب کور مذهبی وهابیت افراطی و تروریستان انسان کُش؛ ریشه در اشتباهات تاریخی این قوم نیز دارد. در نهایت اینکه؛ انتقال جنازه جنرال موسی خان از هزاره قبرستان کویته را، باید یکی از مهمترین اشتباهات تاریخی و جبران ناپذیر ایشان، در تاریخ هزاره های پاکستان، بشمار آورد!؟. ادامه دارد... .
[1] - در طی این شورش، تنها هفتاد و پنج نفر از پلیس کشته شد!؟ این طغیان گری تا جای ادامه یافت که فوج مجبور به مداخله گردیده و بدین ترتیب برای نخستین بار حامی سنتی هزاره ها در برابر هزاره ها قرار گرفت و ناچار برای مهار این غائله به استفاده از زور شد. در نهایت این شورش کاملاً به ضرر هزاره ها پایان یافت و تمام سلاح های قانونی و غیر قانونی مردم هزاره از خانه های شان توسط فوج ثبت و ضبط گردید. در این شورش آسیب پذیری مردم هزاره بخوبی هویدا گشت؛ زیرا، تنها با قطع یک شبانه روز برق مردم به زانو درآمدند! زیرا در محله هزاره های کویته، اگر برق نباشد دیگر آبی هم در کار نخواهد بود!؟ بگذریم از اینکه حصار طبیعی دامنه کوه مردار، آسیب پذیری ایشان را کامل کرده اگر دو روز ارتباط این مردم با مرکز شهر قطع شود، دیگر چیزی برای خوردن هم نخواهند داشت !؟ و... .
[2] - ارزگانی، همان، ص 15 – 24؛ چنگیزی، غلامرضا، هزاره قوم شخصیات ...،(به زبان اردو)، ص11 تا 16.
[3] - با وجود شهرت کم نظیر این شخصیت بزرگ و نیز گذر زمان اندک از فوت ایشان، متأسفانه در فضائی مجازی و حقیقی، چهار قول در مورد تاریخ مرگ ایشان مشهود است: سال1988، سال 1999، سال 1991 و سال 1992 میلادی!؟. اما، با مراجعه به آرشیو روزنامه های و مجلات مشهور پاکستان همچون: روزنامه جنگ و ... به راحتی میتوان زمان وفات این جنرال مشهور و تاریخی هزاره را بدست آورد.
[4] - شراکت مذهبی هزاره ها با ایران، همیشه برای این قوم محروم درد سرساز و خطر آفرین بوده و همواره از سوی دیگر هموطنان شان در هردو طرف خط دیورند، مورد اتهام قرار گرفته اند که از ایشان به «ایجنت» یا «جاسوس» ایران تعبیر نموده اند. در حالیکه همین قوم ستمکش در داخل ایران بدبختانه به نماد افغانی تبدیل شده و مورد بدترین و سخت ترین توهین ها و تحقیر ها قرار گرفته اند!؟ سوگمندانه انتقال جنازه جنرال موسی خان هزاره از خاک پاکستان، همین اتهام غلط و ناشایست را در اذهان هموطنان پاکستانی اش تقویت نمود و بدبختانه اشتباهات بعدی هزاره ها، همچنان ایشان را در دایره ای همان اتهام نگهداشته است.