کاستیهای نظام تعلیم و تریبیت کشور
ضمن تسلیت به مناسبت اربعین شهدای کربلا به تمامی انسان های آزاده و عدالت طلب .
در بخشهای قبلی به کاستیهای موجود در درون نظام تعلیم و تربیت کشور اشاره نمودیم.در این مقاله به دو علت موجود در خارج از نظام تعلیم و تربیت می پردازیم.
البته بايد خاطرنشان نمود كه برسي عوامل و علل ناكارآمدي نظام تربيوي را نمي توان از زمينه هاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، خانوادگي، جغرافيايي جدا و بي ارتباط دانست بلكه شناخت مشكلات و عوامل بيروني و نقش هريك از آنها بر ميزان امورآموزشي امري است پيچيده و در هم طنيده اما براي روشن ترشدن سير مباحث اين عوامل را جداگانه مورد بحث قرار ميدهيم :
بخش اول علل و عوامل داخلي نظام تعليم و تربيت كشوركه سبب ناكارآمدي آن شده است مورد بررسي قرار گرفت. در اين بخش به عوامل بروني سيستیم آموزشي به طور اجمال اشار مي شود البته بايد خاطرنشان نمود كه برسي عوامل و علل ناكارآمدي نظام تربيوي را نمي توان از زمينه هاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، خانوادگي، جغرافيايي جدا و بي ارتباط دانست بلكه شناخت مشكلات و عوامل بيروني و نقش هريك از آنها بر ميزان امورآموزشي امري است پيچيده و در هم طنيده اما براي روشن ترشدن سير مباحث اين عوامل را جداگانه مورد بحث قرار ميدهيم :
1/ فقرمادي و اقتصادي
عدم برخورداري ازامكانات مادي و محروميت ازآن همانگونه كه شرايط و كيفيت زندگي را دركليه قلمروها تحت تأثير قرار مي دهد نظام آموزشي جامعه را نيز از روند روبه رشد و توسعه باز مي دارد اين پديده يكي از عوامل عمده ترك تحصيل و مردودي دانش آموزان مي باشد كه در دو شكل فقر مطلق و فقر نسبي قابل بررسي است. فقرنسبي بصورت اختلاف طبقاتي و بر خور داري طبقه محدودي از جامعه از امكانات مالي و بهره مندي از مزاياي مادي و محروميت تعدادي ديگر سبب تفاوت فرهنگي، رفتاري و تغيير نگرش نسبت به كار و استراحت و تفريح ميگردد و انگيزه هاي افراد را تحت تأثيرقرار مي دهد كه در پيشرفت تحصيلي و ارتقاء كيفي تحصيلاتي دانش آموزان اثر مي كند اما فقر مطلق باخود سختي معيشتي بي غذايي ويا بد غذايي، مسكن نا مناسب، كاركودكان را بههمراه دارد كه همين امر سبب ترك تحصيل مي گردد و چه بسا دانش آموزان مستعد با استعداد درخشان و ضريب هوشي بالا از رفتن به مدرسه باز ماند در چنين جامعه اي كه از نظر اقتصادي در سطح پايين قرار دارد وكار براي افراد جهت تامين امكانات اوليه زندگي فقط براي بقا و زنده ماندن ونه براي زندگي وجود دارد وحد اقلهاي زندگي به سختي فراهم مي شود نتيجه طبيعي شان سختي معيشتي، گرسنگي، بيماري، خستگي، افسردگي، بي نشاطي و عدم تفريح و استراحت ديده مي شود كه هر كدام سبب مي شود فرزندان نتوانند در نظام آموزشي كشور، راه يابند .
باتوجه به مطالب ياد شده وضعيت كشورما درشق دوم جا مي گيرد و فقر مطلق در زندگي مردم ما حاكم است زندگي بسيار نا مطلوب، كم غذايي و سوءتغذيه واز همه بد تر كار نمودن فرزندان كم سن وسال است كه در شهر ها بشكل دست فروشي، شاگردي ، جمع آوري مواد زاييد ازسطح شهر، قالي بافي و غيره ظاهر ميگردد و در روستا همراه پدر در مزرعه كار نمودن آنهم در فصل تابستان كه زمان و ايام تحصيل و آموزش رسمي كشور است از عواملي خارجي سيستم تعليمي كشوراست كه سبب افت تحصيل و ترك تحصيل و پايين آمدن سطح كيفي دانش فراگيران مي گردد .
اين واقعيت جاري در امروز افغانستان نيست بلكه درتاريخ اين كشور فلك زده ريشه دارد. نويسنده افغانستان درپنج قرن اخير شرايط و وضعيت تعليم و تربيه در زمان اميردوست محمد خان رابرسي كرده دراين خصوص مي نويسد :
طبيعي است كه درچنين شرايطي امكان انكشاف دانش و فرهنگ عملا مفقود بود. علاوه بر مساعد نبودن اوضاع سياسي واقتصادي ، بي علاقه گي بنيان گزاران دولت در جلوگيري از رشد فرهنگ و ادب مؤثر بود. اميردوست محمد خان سواد درستي نداشت بنا بر اين با شعر و ادب و اموذوقي و علمي اساسا بي علاقه بود . (افغانستان درپنج قرن اخير ج1ص 351.)
آقاي فرهنگ در بررسي وضعيت فرهنگي بعد از اميردوست محمد خان و حاكميت اميرعبدالرحمن خان چنين ادامه مي هد :
در مدت چهل سال كه از مرگ اميردوست محمد خان تا مرگ اميرعبدالرحمن خان سپري مي شد افغانستان باز هم از نظر فرهنگ و ادب در سطح پايين باقي ماند، بي علاقه گي دربار، فقرعامه و خرابي اوضاع اقتصادي، هيچ گونه حركت و جنبش قابل ملاحظه در اين بخش رخ نداد (همان ص 480 ). در كشوري كه قرن ها مي گذرد و هيچ تحول و توسعه در امور فكري و فرهنگي و علمي اتفاق نمي افتد انتظار بهبود كشور و گشايش اقتصادي و رفاه و آسايش بدون شك رويايي بيش نيست آقاي "غبار" نيز به اين واقعيت تلخ و نا گوار اشاره كرده مي نويسد :
معه هذا سطح تعليم و تربيت عمومي پايين و فقر اقتصادي عمومي بافقدان معلم كافي و لوازم تعليمي كافي مانع انكشاف سريع معارف ملي است چنانچه از بيست في صد نفوس كشور سه مليون نفرآن بين سنين 7-13 مستعد تعليم و تحصيل اند در حاليكه ده في صد از اين جمله تحت تعليم و تربيت قرار دارند و مابقي از معارف عمومي محروم اند پس عقب ماندگي معارف عمومي افغانستان ازمعارف عمومي ممالك شرقي هم جوار امر حتمي است (افغانستان درمسير تاريخ ج 1ص 79 ،).
اين وضعيت، وضعيت تلخ گذشته تعليم وتربيت كشور نيست كه واقعيت امروزي وكنوني كشورنيز هست و پس ازقرنها سياه روزي و تلخ كامي اكنون نيز شرايط بهتر ازگذشته نيست . نبودن مدرسه درمناطق روستايي و يا دوربودن آن ازمحل زندگي دانش آموزان عاملي ديگري است كه سبب بازماندن از تحصيل و يا پايين آمدن كيفيت دانش و آموزش مي گردد. دوري مدارس براي سنين پايين گاهي مجبورمي شوند بيش از يك ساعت پياده روي نمايند تا به مدرسه برسند ازسوي، شرايط اقليمي و صعب العبور بودن راه و غيره سبب خستگي، بي ميلي، بي نشاطي، دلزدگي مي گردد كه بدون شك در چنين شرايطي نمي توانند شاگرد فعال ،علاقه مند، و آماده براي فراگيري باشند و با حضور ذهن تاپايان كلاس ارتباط خودرا با معلم حفظ نمايد، در نهايت اهداف آموزشي محقق نگرديده و از داشتن يك نظام تعليمي مناسب و كارآمد محروم خواهيم بود .
2/ متزلزل بودن كانون خا نواده ها :
خانواده جامعه اي كوچكي است. زوجين، فرزندان و در جامعه سنتي، پدر و مادر همسر، اعضای آن را تشكيل مي دهند. در منطق قرآن و فرهنگ اسلامي ازدواج و تشكيل خانواده بر اساس محبت و دوستي بنامي شود كه شالوده اصلي شان عشق و دلداده گي مهرورزی و محبت و مسولیت است.
واين دوستي واستحكام بناي خانواد وقتي بيشتر مي شود كه هريك از اعضاء نقش خود را به خوبي ايفاء نمايد و تنها در اين صورت است كه هدف آن يعني آسايش و آرامش و تسكين روحي بر آورده مي شود و با غيبت هريك از اعضاء از جمع خانواده و يا عدم ايفا نقش اين مجموعه متزلزل مي گردد بويژه اگر پدر خانواده از حضور در نقش خود غايب باشد واين عدم حضور ممكن است فزيكي باشد و ممكن است حضورنقشي باشد از قبيل كهولت سني ، نقص عضو و اعتياد و عواملي ازاین گونه كه پدرنتواند كاكرد لازم راداشته باشد در نتيجه فرزندان بي سرپرست و يا بد سرپرست گرديده و در حيراني و سرگرداني گرفتار مي شوند. اين كودكان در جامعه دچارسركفتگي ، ياس، نا اميدي و دلمردگي گردیده آينده خود را تاريك و مبهم مي بينند و بزهكاري در آينده آنها به كمين خواهد بود .
درافغانستان بدليل سالها جنگ وآدم كشي خانواده هاي زيادي ازهم متلاشي شده است وبچههای زيادي درمعرض آسيب جدي قرارگرفته اند. بيش ازسي سال نا امني و نسل كشي و بي ثباتي سياسي در هر دهه به شكل وگونهاي خانواده هارا گرفتار مصيبت و سياه روزي نموده است. در طول سه سال جنگ از هم پاشیده گی در شکل های مختلف به وقوق پیوسته است. دوری پدر خانواده برای کار در کشورهای خارج و دوری او از بدو تولد تا کودکی و نوجوانی و حتی جوانی یکی از مشکلات رایج خانواده های ما است که سبب شده است سایه پدر در خانه ها نمی افتد. دو دهه شصت و هفتاد جنگهاي سنگين وكشتار زياد تعدادي قابل توجهي افراد كشته و معلول گرديده اند. در برخي موارد ستون اصلي زندگي يعني پدر خانه قرباني گرديده است و در بعضي مورد مادر اين كانون گرمابخش خانواده از دست رفته است و در هر دو صورت فشارهاي روحي واقتصادي، عاطفي و احساسی زيادي بر اعضای باقي مانده به ويژه كودكان بر جاگذاشته است و در دهه اخير هم پديده شوم و خطرناك اعتياد و موادمخدر، خانواده ها را در معرض نابودني و از هم پاشيدگي قرار داده است. كاشت و برداشت و تهيه اين مواد، مستقيم و غير مستقيم افراد را ناخواسته به دام اعتياد گرفتار مي سازد؛ زيرا كاركردن در محيط و قرار گرفتن در معرض گردۀ آن و تنفس در فضای مملو از مواد، سبب اعتياد ناخواسته ميگردد و قضيه به اين جا ختم نمي شود. بايد پذيرفت كه در جامعه افراد زيادي در اين دهه با اراده واز روي ميل، معتاد گرديده اند و حتي در مواردي اعتياد دسته جمعي و خانوادگي اتفاق افتاده است. در چين خانواده ها پدر و مادر حضور فزيكي دارند اما نه تنها وجود آنها آرامش و محبت را براي فرزندان هديه نمي كنند كه موجب سرشكستگي، شكست روحي و عاطفي آنان مي گردند. والدين معتاد نه تنها قادر به فراهم نمودن امكانات رفاهي وتحصيلي نمي توانند باشند كه در صورت نبود مواد ؛ اندك لوازم خانه را هم كه دارند در معرض فروش قرارمي دهند. در چنين خانواده و شرايطي، وضعيت تحصيلي فرزندان آنها چگونه خواهد بود، روشن است. آيا شادي، نشاط، طراوت، علاقه به تحصيل و موفقيت مفهوم خواهد داشت ؟اين است عامل دوم و مانع جدي نظام تعليمي كشور كه در آن تعدادي زيادي از فرزندان واجب التعليم و مستعد، از حضور روحی و چه بسا فیزیکی از نظام آموزشی، غايب اند و كشور از نعمت استعدادهاي نهفته آنان محروم است.