فرصت های سوخته دولت کرزی
بنام خدا
افغانستان نیازمند، دولت کرزی و فرصتهای سوخته
حکایت کردهاند که کبوتر بخت روی بام یکی از اصحاب حضرت موسی نشست و خبر داد که حضرت باری تعالی با نگاه لطف و رحمت به تو نگاه نموده و سه دعای مستجاب برای شما در نظر گرفته است و تمامی این سه خواسته شما مقبول درگاه حق خواهد بود و بر شماست که در باره آن فکر کرده سه خواستهات را از خداوند بخواه تا به تو داده شود.
این شخص زنی داشت که زیبایی بهرهای نداشت اما در عوض اخلاق بسیار نیکو و سیرت خوب و خوش اخلاق داشت. مرد با خود فکر کرد و به این نتیجه رسید که از خدا بخواهد که صورت زن او را زیبا و خوش قیافه سازد. این خواستهاش را با خدا در میان گذاشت و خداوند صورت زنش را بسیار زیبا و قشنگ نمود آنچنان زیبارو که مانندش را در زمین کسی ندیده بود این خبر در میان مردم پیچید و آوازهاش در کوچه و بازار دهان به دهان نقل میشد. همه در آرزوی دیدار این زن بود. زنها و دختران از دور و نزدیک برای دیدن او میآمدند، آهسته آهسته کارش به جای رسید که برای دیدنش باید وقت تعیین میکردی و روزها به انتظار مینشستی. زن که خود را چنین دید کم کم غرور او را گرفت و این رفت و آ مدها و برو بیا در اخلاقش تأثیر گذاشت و روز به روز بد اخلاق میشد و سر انجام شروع کرد به ناز و کرشمه و بدخُلقی با همسرش. زن که اکنون خود را زیباترین زن دنیا احساس میکرد، شأن و منزلت خود را خیلی از همسرش که مرد عادی بود بالا میدید و همین امر سبب شد که هر روز تُند خویی و بد اخلاقیاش بیشتر گردد. سرانجام کار به جای رسید که تحمل این زن زیبا رو و ماه جبین اما زشت اخلاق برای همسرش غیر قابل تحمل شد. مرد هرچه فکر کرد و هر راهی سنجید و به هر دری کوبید نتیجه نداد درمانده و مستهلک و بیچاره شد تا مجبور شد که خواسته دومش را خرج کند و از این شانس استفاده کند از خداوند خواست که زنش را به دلیل بد اخلاقیاش تبدیل کند به حیوانی که با دستهایش را ه برود و با دهانش بردارد و بخورد تا کفت دلش بنشیند سرانجام دست به آسمان بلند کرد و از خداوند خواسته دومش را طلب نمود و دعایش مقبول افتاد و همین زن زیباروی ماه پیکر به موجودی تبدیل شد که دستهایش را میرفت و با دهان غذا میخورد. این خبر در شهر پیچید و نقل هر مجلس و محفل شد این بار باز مردم خیلی متمایل بودند که او را ببینند. مرد که پسرانی هم داشت از دیدن چنین وضعیت بسیار ناراحت شد و علی رغم بی مهری مادر و ناسپاسی او واسطه شدند پیش پدر و از او خواستند که از سر تقصیرات همسر یعنی مادر آنها بگذرد و از خدا بخواهد که مادرش را به همان حال اولیهاش برگرداند. یعنی زن بد قیافه و نا زیبا اما اخلاق خوب. مرد ابتدا زیر بار نمیرفت زیرا از دست زنش بسیار عصبانی بود اما بچهها خود را روی پای پدر انداختند و التماسها کردند و زاریها نمودند. مهر پدری به جوش آمد و تن به خواسته فرزندانش داد و برای بار سوم رو به آسمان نمود و سومین شانس خود را نیز خرج کرد و از خدا خواست که زنش را به همان حالت اولیه برگرداند. آخرین شانس زندگیاش را نیز خرج نمود حال این مرد بد بخت با داشتن سه شانس که میتوانست زندگی مادی و معنویاش را دگرگون و متحول سازد از بی تدبیری همه این فرصتهای طلای را از دست و در برابر آن هیچ چیزی به دست نیاورد.
مَثَل این مرد مَثَل دولت کرزی میباشد زیرا کرزی نیز سه شانس و سه فرصت بسیار طلای را به دلیل بی مدیریتی از دست داد و بعد از یک ده هه و داشتن شانسهای زیاد بدون استفاده سرجای اولش قرارگیرد. به طور کلی این سه فرصت قرار ذیل بود:
1. حمایت سیاسی جهانی.
در زمان طالبانیسم کشور ما از جرگه کشورها خارج شده بود زیرا این قبیله برآمده از دل بیابان و غیژدیها میخواستند با اندیشه قرون وسطایی کشور را اداره نمایند که این مسئله برای دنیا قابل قبول نبود لذا امارت به اصطلاح اسلامی کشور را به هزار سال قبل برگردانده بود و از نظر سیاسی کشور در انزوا بود به غیر از چند کشور، جهان نمیتوانست خود را قانع سازد که با این تفکر و جریان همسو گردد از اینرو اطراف کشور گویا سیم خاردار کشیده شده است که کسی نمیتواند در داخل آن رفت و آمد نماید. افغانستان تبدیل شده بود به شهر ارواح. از فرهنگ و پیشرفت و ترقی خبری نبود همه چیز متوقف شده بود ولی حادثه یازده سپتامبر سبب شد افغانستان یکبار دیگر بر سر زبانها بیفتد و توجه جهان به سوی این منطقه معطوف گردد و با انتخابات، دولت رسمی شکل گرفت و جامعه جهانی که آن را دولت رسمی و قانونی افغانستان میدانستند مورد حمایت خود قرار دادند و کشوری در جهان وجود نداشت که دولت کرزی را مورد حمایت قرار ندهد و این یک فرصت بسیار خوب برای کشور و دولت افغانستان محسوب میشد زیرا تا کنون چنین حمایت گسترده از سوی کشورها در پرونده دولتهای افغانستان وجود نداشت برای مشروعیت جهانی و حمایت سیاسی این شانس از بزرگترین شانسهای بود که دولت کرزی از آن برخوردار بود.
2. حمایتهای اقتصادی با تأمین امنیت.
دومین شانس که دولت کرزی داشت حمایتهای اقتصادی و نظامی بود. کشور در طول دهها سال جنگ و بی نظمی از یکسو و توسعهنیافتگی در همه عرصهها از سوی دیگر کشور را از فقیرترین کشورها قرار داده است برای توسعه زیرساختها نیازمند حمایتهای اقتصادی بیرون مرزی بود که باز تعهد کشورهای کمک کننده این شانس را برای دولت کرزی به وجود آورده بود و از سوی، هزاران نیروی خارجی که به هدف تأمین امنیت آمده بودند می تو انیست برای کشور مهم و سودمند باشند. هم در بعد ترمیم زیر بناهای ویران شده کشور توسط این کمکهای اقتصادی و هم در بعد تأمین امنیت کشور را به سوی بهبودی در عرصه بازسازی و امنیت سوق دهد.
3. حمایت مردمی.
در طول تاریخ افغانستان که به همین نام شهرت یافته است حکومتی که با پایه های وسیع و با حمایت مردمی تشکیل یافته باشد وجود نداشته است. زیرا عدهای همواره با قُلدری و گردن کشی بر اریکه قدرت تکیه زدهاند و دیگر اقوام را با فشار و زور به اطاعت و فرمانبرداری مجبور کردهاند این قصه قرنهای متمادی تکرار شده است اما دولت کرزی با انتخاب و رای گیری از سوی مردم افغانستان روی کار آمد که مقبولیت نسبتاً خوبی داشت از نظر قانونی و روانی اقوام ساکن در کشور این امر را پذیرفته بودند که ریس جمهور قانونی است و از طریق انتخابات آزاد در صحنه آمده است و باید همگی از این دولت حمایت کنند و کسی حق ندارد برای تخریب دولت مشروع اقدامی نماید و این یکی از شانسهای بزرگ و مهمی بود برای دولت کرزی.
اما آیا دولت کرزی توانست از این سه فرصت طلایی به خوبی استفاده نماید؟ آیا بعد از یک ده هه قصه دولت کرزی قصه همان مردی نیست که با بی مدیریتی سه خواسته و سه دعای مقبول از سوی خدا را از دست داد. آیا دولت کرزی توانست حمایت جامعه جهانی را حفظ کند؟ آیا دولت کرزی توانست اعتماد سازی نماید و توجه و حمایتهای سیاسی را بیش از پیش به وجود آورد؟ آیا موضع گیری و تدبیر اقتصادی دولت کرزی از شانسهای اقتصادی خوب بهره برداری نماید؟ آیا با گذشت بیش از ده سال عمر دولت کرزی مردم افغانستان از عمل کرد این دولت راضی هستند؟ درصد خوشبینی اقوام کشور از دولت کرزی چند درصد است ؟
بدون شک فساد در عرصه های مختلف و ناتوانی در اداره کشور سبب شد افغانستان فرصتهای زیادی را از دست بدهد فرصتهای که بعد از سالها به دست آورده بود بسیار زود و بدون بهره برداری از دست رفت. حمایتهای جهانی کم کم رنگ می بازد بی اعتمادی نسبت به دولت کرزی شدت می یابد.
حال سؤال این است که ریشه این ناکامیها و فرصت از دست دادنها چیست؟
برمی گردیم به تبیین وضعیت آن مردی که در آغاز سخنی از آن رفت مردی که دارای شانسهای سهگانه بود چرا نتوانست از آنها استفاده نماید آیا آن مرد عقل نداشت؟ نداشتن عقل فرضیه دوری است پس عقل داشت اما چرا علی رغم داشتن عقل وخرد انسانی چه چیز سبب شد که نتو انیست از این فرصتها استفاده نماید ؟ به نظر میرسد که ریشه این ریشه این مشکل در گرایشها و میلهای درونی مردم افغانستان باشد که هنوز نتوانستهاند تعدیل و جهت گیری امیال متضاد خود را مدیریت نماید. بحثی در روان شناسی مطرح است بنام وجود میلها و گرایشها متعارض در وجود انسان و این که کدام یکی از امیال خود را در صورت تعارض به دیگری ترجیح دهد از مهارتهای انسان است که با مدیریت و مهارت خود بتواند با میلهای متعارض اهم و مهم نموده میلها و گرایشهای انسانیتر و عالیتر خود را بر دیگر امیال ترجیح دهد. اما اگرنتواند چنین تعادلی برقرار سازد و میلهای متعارض خود را مدیریت نماید گرفتار و اسیر شهوتهای فرودست میگردد درست مثل مرد قصه ما که به دلیل ناتوانی در مدیریت میلهای پایین دست از رسیدن به اهداف عالیتر بازماند.
کرزی و مجموعه ای ایشان نتوانستند گرایشهای قومی و نژادی و قبیله ای خویش را فدای میلهای انسان دوستی و وطن پرستی وطن دوستی نماید کرزی نتوانست از چنگ نژادخواهی و طایفه پرستی به سطح بالاتر خود را بکشاند و دایره دید و نگاه خود را توسعه بخشد به جای گرایشهای قومی به فراقومی بیندیشد مصالح کلانتر را هدف قرار دهد. نتوانست از کشته شدن چند طالب بگذرد و به امنیت کلان کشوری فکر نماید نتوانست از پشتون سالاری عبور کرده به انسان سالاری برسد. کرزی همانند بسیاری از این طایفه حاضر نشد از منافع عدهای چشم پوشی نماید و به آبادانی و توسعه و ترقی کل کشور فکر نماید.
حال سؤال این است که ریشه این گونه اندیشیدن در چیست؟ چرا اقوام تنها به قوم خود فکر میکنند و نمیتوانند از دایره تنگ این حصار خود را خارج سازد؟
برای رسیدن به پاسخ این سؤال باید گفت با چشم پوشی از بقیه عوامل و یا خلأهای دیگر؛ نبود یک نظام تعلیم و تربیت کارآ و مؤثر، بیش از عناصر دیگر احساس میشود. روانشناسان معتقدند شخصیت و گرایشهای انسان در همان دوران کودکی و نوجوانی شکل میگیرد نظام تعلیم و تربیت مطلوب و مفید بیش از عوامل دیگر میتواند در جهت دهی افکار و گرایشها و میلها و نظام ارزشی انسان اثر گذار باشد. نظامی که در آن به جای تاکید بر زبان و نژاد خاص بر هویت ملی، مصالح کشور و حتی وسیعتر به انسان در مقیاس جهانی فکر نماید. به جای نهادینه کردن ارزشهای خاص قومی در محصلین و دانش آموزان، ارزشهای الهی، انسانی، ملی و میهنی را در نهاد و شخصیت آنها نهادینه نمایند. از فردی که فقط به مذهب و نژاد خاص میاندیشد انسانی بسازد که به ارزشهای متعالی و برتر انسانی و الهی فکر نماید. انسانی بسازد که میتواند برایش انسان شمال و جنوب و شرق و غرب کشور نه که جهان ارزش داشته باشد. درست همان چیزی که در نظامهای کشورهای مترقی اتفاق میافتد. در غیر این صورت همان آش وهمان کاسه خواهد بود. برعاقلان و خردمندان کشور است که جایگاه نظام تعلیم و تربیت را مهم بدانند برای تربیت انسان مترقی ارج بگذارند و هزینه نمایند. برای مقام معلم و مدرسه ارزش قائل شوند اما باید سوگمندانه نالید که در نحوه جذب معلم در دارالمعلمین کشور نیز یک توهین دیگری به مقام و شأن معلمی صورت میگیرد و آن اینکه از میان دانشآموزانی که پایینترین نمره را کسب نمایند و انسانهای ضعیفی که برای رسیدن به رشته های دیگر به آب و آتش زده است ولی نتوانسته است امتیاز لازم را بدست آورد باید وارد کادر و رشته معلمی گردد کسانی که نه صلاحیت معلمی را دارند و نه اندک میل و انگیزهای برای این شغل انسان ساز دارد و از سوی انسانهای که دوست دارند وارد این رشته شود به دلیل عدم حمایت مالی و هزینه لازم نمیتوانند. آیا در جامعه که یک معلم به اندازه یک کفاش درآمد نداشته باشد انگیزه ای برای معلم خواهند ماند؟
نکته دیگری که به آن توجه نمی شود موضع گیری رسانه ها برای سال دوهزار و چارده است رسانه ها بجای روحیه دادن اردوی ملی و تقویت نمودن روحیه مقاومت در برابر پدیده تروریسم چنان تبلیغ می کنند که رفتن دولت در بعد از دوهزارو چارده قطعی است این گونه برخورد با قضیه روحیه اردوی ملی را تضعیف کرده از نظر روانی مردم را دچار تشویش نموده و مخالفین را جسور ترو مصمم تر میکند. با این حال معلوم نیست در صورت برگشتن ورق تکلیف این رسانه چه می شود؟ آیا مدیران و سیاست گذاران این رسانه ها دوران طالبانیسم را فراموش کرده اند؟ آیا به همین زودی یادمان رفته است که در این دوره نه تنها از تلویزیون و آنتنهای که از بس زیاد است در تپه ها جای برای نصب نیست خبری نبود که حتی مغازه های تلویزیون فروشی نیز تخته شده بود با چنین موضع گیری معلوم نیست که جایگاه همین برادرانی کاراواتیسم که دم از رسانه می زنند در نظام طالبانیسم در کجا خواهد بود و معلوم نیست که آیا سرنوشت کرزی همانند برادرش نجیب گاو نخواهد بود؟
نتیجه:
انسان مترقی و فرهیخته و سالم با میلها و گرایشها متعالی در نظام تعلیم و تربیت کارآ و مفید و سالم تربیت میگردد. در صورت غفلت از یک چنین نظام و عدم هزینه کردن و ارزش قائل شدن به آن، بیماری حکومت ادامه خواهد یافت؛ زیرا انسان تربیت نیافته که وارد ساختار حکومت گردد هیچ گاه نمیتواند ساختار سالم بسازد حکومت بدون انسانهای شایسته امکان ندارد و صحبت از توسعه و خدمت و آبادانی و یا اصلاح، آب به آونگ کفتن است. از اینرو برای کشور آباد آزاد و مستقل، انسان آزاد اندیش و مستقل لازم است. و تربیت انسان فرهیخته در درون نظام تعلیم و تربیت سالم ممکن است و ابزار چنین نظام دانش مرتبط می خواهد. این رسالت را علوم تعلیم و تربیت و روانشناسی به عهده دارد. دانشی که در جامعه ما از آن خبری چندانی نیست. و باید سوگمندانه عرض نماییم که جای علوم تربیتی و روانشناسی بسیار خالی است و کسی این خلأ را احساس هم نمینمایند.