متن سخنرانی شوکتعلی محمدی در گرامیداشت روز پناهنده در اصفهان
تبریک عرض میکنم روز نکوداشت پناهنده را محضر همه دوستان و تشکر میکنم از برگزارکنندگان این همایش بزرگ، مخصوصا سازمان بشر دوستانه سازمان ملل متحد، اداره اتباع، نهادهای فرهنگی مهاجران به ویژه انجمن دانشجویی هدا و فعالان فرهنگی و هنرمندان عزیز!
من در مورد مبانی حقوق پناهندگی صحبت میکنم و بر سه مبنای الزام آوری که در مورد پناهندگی تاثیر گذار است اشاره می کنم .
الف. مبانی اسلامی، ب. مبانی حقوق بشر و ج. مبانی فرهنگی و تمدنی ایران باستان و فرهنگ وتمدن فارسی. ما به عنوان مجموعه انسانهای مسلمان که در کشور جمهوری اسلامی ایران پناهنده شدهایم، از نظر اسلامی، اسلام، حقوق و الزاماتی برای مهاجران تعیین کرده است و همچنین کنوانسیون پناهندگی نیز حقوقی برای پناهندگان حقوقی در نظر گرفته است که نماینده محترم کمیساریا به بخشی از این موارد اشاره کردند و من بخشی را بیان خواهم کرد و در اخیر به عنوان پیوند دو ملت پناهجو و پناهندهپذیر یعنی ایران وافغانستان بر مبانی مشترک فرهنگی و تمدن ایران باستان و تمدن فارسی تاکید میکنم. اسلام فاخرترین حقوق بشر را ترسیم کرده و همین طور حقوق و مزایایی برای انسان مهاجر در نظر گرفته است.
مبانی اسلامی
وقتی میگوییم «مبنا» یعنی حقیقتی که اگر ما میپذیریم الزاماتی برای ما به وجود خواهد آورد. اسلام انسان را از نفخه الهی میداند. منظور از نفخه الهی همین تواناییهایی است که در وجود انسان نهفته شده است. این نفخه الهی بودن، هیچ گونه محدودیتی ندارد، زن و مرد و کوچک و بزرگ همه از آن بهرهمند هستند.
اسلام به «کرامت ذاتی» انسان اشاره میکند و انسان را برآمده از سایر تعلقات گرامی داشته است.
انسان علاوه بر کرامتهای اکتسابی، کرامت ذاتی نیز دارد که در این کرامات همه مشترک هستند. انسان باید خدا گونه باشد و در این دنیا خدایی زندگی کند. این، الزامات اجتماعی برای ما به وجود می آورد. ما وقتی در تعامل انسانی در مقیاس جهانی و روابط بین الملل پناهجو و پناهنده پذیر باید این معیارها را در نظر بگیرند.
یکی از مبانی اسلامی درباره انسان شناسی «مسئولیت» است. انسان در برابر سایر انسانها و مسلمانان مسئول است. پس مسئولیت اسلامی وانسانی ایجاب میکند که از پناهندهها حمایت کنیم. یکی از مبانی که اسلام معرفی می کند «حفظ ایمان» است که باز هم در این جا جغرافیای غیر مادی و فکری والهی مورد نظر است. فراتر از جغرافیا، انسانها مسئولیت دارند که برای حفظ ایمان خود و همنوعان خود تلاش کنند. اسلام زمانی فرمان مهاجرت را صادر میکند که ایمان انسان مورد خطر قرار میگیرد و آن را واجب میکند. مهمترین و کاملترین مهاجرت، مهاجرت و خارج شدن از زشتیها و بدیها به سوی مرتبه الهی و انسانی بوده است.
بنابراین که ما هجرت را یک امر دینی میدانیم، پذیرش مهاجر نیز، وظیفه دینی و الهی است. ما ناگزیر به مهاجرت شدیم! جالب است که در تعریف پناهندگی، از نظر کنوانسیون پناهندگی ملل متحد و مبانی اسلام با مهاجرت کاملا یکسان است، وقتی کنوانسیون پناهنده را معرفی میکند، «پناهجو به کسی میگویدکه به دلیل عقیده سیاسی، نژادی، زبانی و... مورد آزار قرار گرفته شده واز حمایت دولت خویش نمیتواند یا نمیخواهد برخوردار باشد.
از نظر سازمان ملل مهاجر و پناهنده با هم تفاوت دارند، مهاجر کسی است که به دلیل امرار معاش وبلای طبیعی ممکن است مهاجرت کند. اما پناهنده کسی است جانش در خطر باشد.
بر همین اساس است که خداوند، چون انسان را الهی میخواهد تربیت کند، محور حقوق بشری و وظایف و تکالیف انسان را ایمان قرار داده است و بر اساس همان مسئولیتی که عرض کردم، کشور پناهنده پذیر مسئولیت دارد از این پناهجویان حمایت کند.
طبیعی است که در فرایند 30 سال پذیرایی از مهاجران- با توجه به اختلافهای اندک فرهنگی که ممکن است وجود داشه باشد، پذیرایی از مهاجران، کار مرارت بخشی باشد، اما وقتی به عنوان مسئولیت دینی توجه کنیم این مرارتها شیرین خواهد شد.
اگر ما به اهداف بلند اسلامی در سطح جهان توجه کنیم، پذیرایی از مهاجرانی که از سر ناچاری خانه و کاشانه شان را ترک کردهاند، یک تکلیف الهی و شیرین خواهد شد.
مبانی حقوقبشری
کشور ایران کنوانسیون 1951 را پذیرفته است که به چند مورد از مواد این کنوانسیون اشاره میکنم:
1- اجازه اقامت؛
2- آزادی رفت و آمد در داخل کشور پناهنده پذیر؛
3- حق مالکیت منقول و غیر منقول؛
4-حق مراجعه به دادگاه؛
5- حق بیمه اجتماعی؛
6- آزادی مذهب.
مبانی تمددنی و فرهنگی مشترک
مبانی تمدنی و فرهنگ ایران باستان و تمدن فارسی، افزون به اینکه دوملت ایران و افغانستان در مبانی اسلامی و حقوق بشری با هم مشترکاند، ما اگر این تمدن این سرزمین پهناور که روزگاری وحدت سرزمینی داشته است را به عنوان یک واحد فرهنگی و تمدنی به حساب آوریم و هویت انسانی را به عنوان فصل امتیاز انسانها از همدیگر در سطوح مختلف در نظر بگیریم و همین طور هویت فصل مشترک انسانها در دایرههای مختلف هست، دو کشور ایران وافغانستان از مؤلفههای هویتی، بیش ترین مولفههای هویتی مشترک را دارند. ما اگر به هویت ملی با تعریف جدید توجه کنیم دو ملت بزرگ افغانستان و ایران، به جزحاکمیت سیاسی در سایر مولفهها با هم مشترک هستند و سرزمینشان هم روزگاری در یک قلمرو سرزمینی و حاکمیت سیاسی وجود داشته است.
اگر ما بپذیریم، که اکنون حاکمیت سیاسی و سرزمینی و مرزهای مشخص داریم، نمیتوانیم ازپیشینه این مشترک دست برداریم.
یکی از مولفهها فرهنگ مشترک است. فرهنگ به عنوان سبک زندگی انسانهاست و در دایرههای جغرافیایی بر اثر سالها زندگی شکل میگیرد. ما فرهنگ مشترک داریم، من در40 مورد فرهنگ وآداب ورسوم ایران باستان را در تطبیق فرهنگ وآداب و رسوم و رفتار امروزی ما بررسی کردهام که همان آدا کهن باستانی در رفتار امروز ما حضور برجسته دارد که این 40مورد اهم فرهنگ ایران باستان است که در کتاب «وندیداد» که بخشی از اوستا است و1600 سال قبل از میلاد در حدود 3500سال پیش سند مکتوب فرهنگی این تمدن است، شامل است. ما اگر دقت کنیم در خیلی از آداب و رسومی که دو ملت داریم شبیه هم هستیم.
در جشن نوروز پارسال که نمایشگاهی توانمندیهای افغانستان را برگزار کردیم، ایرانیان شرکت کننده اذعان میکردند که در99 درصد آداب و فرهنگ مشترک داریم.
تمدن را اگر بخش سخت افزاری یک فرهنگ تعریف کنیم، بناهای باستانی دوره مختلف سایر آثار باستانی تمدنهای سنگی که در دو کشور شکل گرفته است هویت واحد دارد.
تمدن سنگی بامیان و سمنگان که تخت رستم در آن واقع است به همان اندازه که برای ما اهمیت دارد، برای ملت ایران هم اهمیت دارد. به همان اندازه که ما به شاعرانی چون حافظ وسعدی عشق می ورزیم، ملت ایرا ن و دانشمندان وفرهیختگان هم به مولوی، سنایی، ابوعلی، فاراربی، عنصری و.... عشق می ورزند! به همان اندازه که ما صائب را دوست داریم به همان اندازه ایران با دانشنامه علایی ابوعلی، مثنوی، ناصرخسور بلخی، رابعه بلخی و... پیشینه تاریخی وفرهنگی خویش را عیان میکند.
یکی از مؤلفههای هویتی زبان مشترک است. زبان از مهمترین عنصرهای فرهنگ است که از پیشینه و گذشتهها سخن میگوید. مانند یک مجسمه سنگی ساکت نیست بلکه گویا است. همانگونه که در افغانستان زبان فارسی، زبان واسطه همه ملیتهاست، و زبان علمی دانشگاههاست، به همان اندازه در ایران به این زبان دلبستهاند واین را نمیشود که از نظر دور داشت. مهاجر و پناهنده افغانستانی در ایران به واسطه همین زبان مشترک احساس غرابت نمیکند.
ما گذشته و پیشینه مشترک بسیار داریم، اگر «ریگویدا» یا «ریگبید» که در سرچشمه هیرمند سروده شده و اکنون کتاب مقدس هندوان است، سند افتخار این مرز وبوم است به همان اندازه برای دانشمندان امروز ایران مهم است. به همان اندازه که اوستا در 1600سال قبل از میلاد در حدود 3500 سال قبل سروده شده، سند مکتوب هویت ماست سند مکتوب هویت ایران نیز هست.
کیست که دل در گرو فردوسی نداده باشد، کیست که با روح حماسی فردوسی آماده دفاع از دیار وآب و خاکش نشده باشد.
فردوسی که در محافل شاهنامه خوانی سنتی افغانستان حضور برجسته داشته است، بخش بزرگی از جغرافیای فرهنگی و تاریخی ملت ما را بیان می کند. اگر ما بپذیریم که مسلمان هستیم و مسئولیت اسلامی داریم که از فرهنگ ایمانی همدیگر حمایت کنیم، کار ما عبادت است. کار مهاجر پذیران نیز عبادت است.
آغاز تمدن اسلامی، هجرت پیامبر بزرگ اسلام است که همان هجرت، پایهساز فرهنگ وتمدن و تمدن گسترده جهانی است. پس نتیجه میگیریم که اگر ما مهاجر شدهایم و مشکلات این مهاجرت را پذیرفتهایم، اگر از فرصتها درست استفاده نکنیم مغبون خواهیم شد و بدین طریق نه تنها که پایهگذار تمدن جدید نخواهیم شد، بلکه هویت تاریخی وفرهنگی خویش را نیز فراموش خواهیم کرد. پس نگذارید این اتفاق در فرهنگ و تاریخ بیفتد! اگر برای اساتید، دانشجویان و فرهنگیان و علما زمینه کار در داخل باشد- که هست- باید این فرصت را غنیمت شماریم. ما هر ثانیهای که اینجا بمانیم دیر است و هر روز فرصتهای شغلی کمتر خواهد شد و ظرفیتها تکمیل خواهند شد، پس باید از این فرصتها استفاده کنیم.
ما اگر دلمان به حال تمدن و فرهنگ اسلامی می سوزد! واگر دلمان به حال چراغی روشن شده در دل مسلمانها می سوزد، فکری به حال پناهجویانی کنیم که کشتی کشتی در دریاها غرق میشوند و جوانانی که به کشورهای غیر اسلامی پناهنده میشوند، ممکن است نسل، نسل از این فرهنگ و دین سالام بیگانه شوند و شعله فرهنگ و تمدن اسلامی که ممکن است در نسلهای آینده به خاموشی گراید.
اگر کشورهای اسلامی دل شان به حال چراغ ایمان روشنگشته در دل پناهجویان فلسطینی وافغانستانی و…سوخه است، با صبوری بیشتر یاری کند تا این چراغ در دل نسلهای آینده زنده بماند و جوانان ما مجبور نباشند راه کشورهایی چون استرالیا و امریکا و … را در پیش بگیرند.
ما اگر دلمان به حال فرهنگ و تمدن فارسی میسوزد- که می سوزد و باید سوزد- و اگر ا ز پیشینه و شکوهمندی این فرهنگ آگاهی داشته باشم؛ واگر بدانیم که ام البلاد بلخ مرکز تولید و ترویج علم در جهان بوده؛ واگر بدانیم که هرات خواستگاه مکتبهای مهم عرفانی وتصوف وهنرهای متعالی انسانی واسلامی است؛ و اگر بدانیم که روزگاری غزنی عروس البلاد بوده است؛ وظیفه بیش از پیش احساس میکنیم که این ویرانه را آباد کنیم.
نوجوانان وجوانان عزیز! بدانید که شما از یک تمدن فاخر برخاستهاید، هویتتان را در دل کورهها وسنگبریها جستجو نکنید، هویت ما بلخ است، هویت ما بامیان باستان است…. هویت ما ورجمکر و ورنه است… هویت ما راگا و گندهارا و غزنه است…. هویت ما جلال آباد است و…
ما اگر گشت وگزار اندکی در تاریخ تمدن این سرزمین انجام دهیم دیگر حاضر نخواهیم بود به خاطر منافع کوچک زودگذر و سرابهایی که برای ما ترسیم کرده اند دل هموطنان خود را بشکنیم و با کمربند انتحاری خود را از هستی ساقط کنیم وپایههای عزت و شرف وافتخار این آب و خاک واین مردان بزرگ که روزگاری فاخرترین تمدن بزرگ را ساختهاند را ویران کنیم.
ما از دل قرنها افتخار و قرنها تولید علم آمدهایم؛ وقتی فرهنگ اسلامی در شرق گسترش یافت نخستین پایههای علوم اسلامی در خراسان و ایران شکل گرفت از شش کتاب معتبر اهل سنت، چهار کتاب شیعی در این سرزمین شکل گرفت.
اولین تاریخ اسلام در این تمدن نگاشته شده است. خیال نکنید که شما بدون هویت هستید هویت شما فاخر و ریشه دار است.
والسلام
تنظیم و پیاده نمودن سخنرانی: معصومه غلامی
گزارش کامل را در سایت هدا بخوانید http://a-hoda.org/?p=372
به نقل از سایت هدا؛ انجمن دانشجویان افغانستان در اصفهان