دفاع پایان نامه(تعیُّنات اجتماعی اندیشههای شهید مزاری)
بنام خدا
امروز ساعت ۵عصر پایان نامه با عنوان (تعیُّنات اجتماعی اندیشههای شهید مزاری) در مقطع ارشد دفاع شد.دراین پایان نامه به دست آورد های اندیشه های اجتماعی شهید مزاری پرداخته شده و این که رابطه ی دو سویه میان معرفت اجتماعی و ساخت اجتماعی چگونه است ؟ در خاتمه نیز خلاصه و نتیجه گیری شده و پیشنهاد گردیده که نخبگان جامعه افغانی به بحث جامعه شناسی معرفت بذل توجه بیشتر نموده و با رویکرد فوق امکان تبیین تغییرات اجتماعی میسّر خواهد شد.در ادامه خلاصه ای از این پایان نامه را مرور می نماییم.
عنوان پایان نامه ارشد(تعیُّنات اجتماعی اندیشههای شهید مزاری)
محقق: محمد محمدی مدیر لیسه سنگجوی لومان
رشته: جامعه شناسی مقطع ماستری
خلاصه ونتیجه گیری پایان نامه
خلاصه فصل اول:
1-در این فصل ، اول مقدمه ذکر گردیده است که به عنوان پیش در آمد به این فصل به حساب می آید و بحث در مورد جامعه شناسی معرفت صورت گرفته است و در ادامه به علت انتخاب موضوع اندیشه های اجتماعی شهید مزاری و تعنیات آن پرداخته شده است
2-به سوال اصلی و سوالات فرعی پرداخته شده است و توضیحاتی پیرامون آن سوالات داده شد ه است
3-به ضرورت بحث از اندیشه های اجتماعی شهید مزاری اشاره شده است و این که چه لزومی داشت که به اندیشه های اجتماعی ایشان با رویکرد جامعه شناسی معرفت پرداخته می شود.
4-به امتیاز این تحقیق اشاره شده است و این که تحقیق حاضر در قالب یک پایان نامه و بارویکرد جامعه شناسی معرفت و با رعایت اصل بی طرفی صورت گرفته است و به خصوص که هم از شرایط موثر بر اندیشه های اجتماعی شهید مزاری بحث می شود و هم دستاورد های اجتماعی اندیشه های ایشان گونه شناسی می شود.
5-سابقه تحقیق نیز مورد توجه قرار گرفته است و آثار مکتوبی که حاوی مجموعه سخرانیها، مصاحبه ها و پیامهای شهید مزاری است بیان گردیده است و در عین حال به مقالات و ویژه نامه های که به مناسبت سالگرد ایشان و مناسبت های دیگر منتشر شده است ذکر گردیده است.
6-به مفاهم تحقیق از قبیل عدالت اجتماعی، تعین، معرفت، تعین اجتماعی معرفت، جامعه شناسی معرفت، معرفت شناسی، نابرابری قومی، هویت ملی، فدرالیسم و دموکراسی چند قومی ، پرداخته شده است
7-در مورد عدالت به معنای، لغوی، اصطلاحی، به خصوص به نظریه های عدالت اجتماعی اشاره شده است .
8-در مورد تعیّن نیز به معانی تعین در قالب پارادایم های، اشتارک، مرتن و دکتر محمد توکل اشاره شده است
9-به تعیّن اجتماعی معرفت و این که مراد و مقصود از تعین اجتماعی معرفت چیست؟
اشاره گردیده است و این که بحث اساسی در جامعه شناسی معرفت همین تعین اجتماعی معرفت است.
10-به تاریخچه جامعه شناسی معرفت عطف توجه شده است و این که این علم در سال 1929 در آلمان توسط ماکس شلر پا بر عرصه وجود گذاشت و به عنوان شاخه ای از جامعه شناسی مطرح گردید
11-به تفاوت میان معرفت از دیدگاه جامعه شناسی و معرفت از دیدگاه فلسفی پرداخته شده است و در توضیح مطلب آمده است که: جامعه شناسی معرفت، معرفت های بشری را تابع شرایط و مقتضیّات اجتماعی میداند در حالکه معرفت فلسفی چنین نیست و معرفت فلسفی مدعی است که شرایط اجتماعی بر او بی تاثیر است البته در این مورد تفاوت دیدگاه وجود دارد.
خلاصه فصل دوم
ویژگیهای ایدئولوژی :
1-آگاهی کاذب : درحالیکه شخص فکر می کند دارای آگاهی راستین است در واقع آنچه را به عنوان آگاهی قلمداد می کند ایدئولوژی و آگاهی کاذب و دروغین است از نظر مارکس علم یعنی آگاهی صادق و ایدئولوژی یعنی آگاهی کاذب ؛و از خاصیت اصلی ایدئولوژی همین وارونه سازی حقیقت است .
2-مشروعیت بخشی : دومین ویژگی ایدئولوژی مشروعیت بخشی است به این صورت که ایدئولوژوی های سیاسی و دینی وارد صحنه گردیده و به قدرت ،قدرت مندان افزوده و به حکومت رنگ و لعاب مشروعیت بخش ارائه می کنند در واقع توجهات سیاسی و مذهبی همان ایدئولوژی است .
3-تعارض زدایی . انسان ها در مواجهه با تعارض واقعیت های خارجی با ذهن به جای این که جهان خارج را عوض کنند اندیشه ها و ذهنیت های خود را عوض می کند تا از تعارض میان آن دو کاسته شود در حالی که باید جهان خارج را به نفع ذهن تغییر داد، نقش که ایدئولوژی بازی می کند این است که دست به توجیهات مختلف می زند تا از این طریق تعارض میان آن دو را مرتفع سازد و واقعیت ها را وارونه جلوه دهد و...
4-طبقاتی بودن ایدئولوژی . مارکس عقیده دارد که طبقات حاکم برای ادامه سلطه و استثمار طبقات دیگر دست به ایدئولوژی سازی می زنند و برای ازمیان برداشتن ایدئولوژی باید به طبقات اجتماعی و زمینه های بوجود آورنده طبقات اجتماعی پایان داد و علم راستین حقیقی را جایگزین علم کاذب نمود و...
ز) از خود بیگانگی .مارکس انسان را به لحاظ اجتماعی متغییر می داند بدین صورت که همان گونه که انسان در فرایند کار بر طبییعت تاثیر می گذارد در ماهیت انسان نیز تغییرات پدیدار می گردد بدین صورت که انسان وقتی یک محصول مادی را تولید می کند در واقع چیزی را تولید کرده که در ذهن خود آن را قبلا تصور کرده و بدین طریق آنچه در خارج از ذهن به صورت یک محصول درآورده بخشی از وجود انسان است و این محصول برای خودش حیات مستقل پیدا می کند و انسان از ابزار وجودی خودش فاصله می گیرد و به صورت یک کالا تبارز می کند و این یعنی از خود بیگانگی
ح) مولّفه های تعیّن از دیدگاه مارکس.
1-درباره عمق تعیّن از دیدگاه مارکس؛ ایشان عقیده دارد که عین واقعیت اجتماعی بر ذهن مقدم است و خاستگاه اندیشه جامعه است، اندیشه جزء تولیدات جامعه به حساب می آید.
2-درجه تعیّن. درباره این که ارتباط بین اندیشه و واقعیت های اجتماعی به چه صورت است؟ مارکس به انواع ارتباط پرداخته است و با اصطلاحاتی چون؛ تعین، توافق، بازتاب و وابستگی؛ به تعریف این ارتباط پرداخته است.
3-سطح تعیّن. به عقیده مارکس بنیان های وجودی اندیشه را باید در ساخت های اجتماعی جستجو کرد و تاثیر گزار ترین عامل در این باره طبقه اجتماعی است، البته این واقعیّت را نباید از نظر دور داشت که طبقه علت تامه برای شکل گیری اندیشه نیست، چون انسان در معرض اندیشه های خارج از طبقه اجتماعی نیز قرار دارد و از این طریق به اندیشه های خارج از طبقه اجتماعی خود دست رسی دارند.
4-عامل مسلّط در تعیّن. در این باره به عوامل زیر می توان اشاره کرد : عوامل اقتصادی؛ عوامل فن آورانه؛ عوامل جغرافیایی و عوامل مناسبات تولیدی
5-هدف تعیّن: انگلس به عنوان مفسر نظریات مارکس عقیده داشت که بعضی ازحوزه ها،از دسترس تعیّن اجتماعی معرفت به دور است؛ عواملی چون حقوق، فلسفه، مذهب، ادبیات، هنرو...
خلاصه دیدگاه شلر درباره شرایط ظهور علم جدید :
1- ازبین رفتن کنترل ها به ویژه برروی تفکر به د نبال ازهم پاشیدگی قدرت وسلسله مراتب به سبب اصلاح دینی
2- کانال زدن همه ی ظرفیت های روانی توسط تعبیر مذهبی به کار
دراین جهان ودر ظرف پیشه و شغل وفرد.
3- آزادی علم از طریق جدای دولت و کلیسا و تشکیل دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی تحت نظر حکومت مطلقه
4- ظهور علم جدید ،با یک عشق جدید، یک احساس طبیعی جدید و یک ارج گذاری جدید و احساس پرشور برای شکل گیری معرفت جدید که برای رشد اولیه علم بسیار مفید بود.
5- علم جدید از طفولیت تا بلوغ همواره مبتنی بر کنترل اراده افراد بوده است که نباید با انگیزه ها یا نیات ذهنی افراد که به کار تحقیق پرداخته اند اشتباه گرفت
6- دست در دست تغییرات در سیستم های منطقی و مقولات ما شاهد تقسیم فزاینده و جدائی عملکرد های فکری از عملکرد های عاطفی و ارادی ذهن انسانی و بلاخره جدایی بیشتر و افزون تر مسایل ارزشی از مسایل وجود حسی هستیم و.. گونه شناسی علم از دیدگاه شلر : یک: انگیزش میل به کنترل طبیعت جامعه و روان. دو: پویش ذهنی ؛ آزمایش، مشاهده ،اندازه گیری ،قیاس و استقراء. سه : هدفش ادامه پراگماتیکی رابطه پدیده ای چهار: نمونه راهبرش: دانشمند پنج: شکل اجتماعی اش جمهوری علم یا سازمانهای متفاوت. شش: حرکت تاریخی اش غیر شخصی پیشرو،و از ارزش اندازنده سیستمهای قبلی .
تعیّن اجتماعی معرفت از دیدگاه ماکس شلر
1-عمق تعیّن: شلر عقیده دارد که فقط صورت های معرفت تحت تاثیر عوامل و شرایط اجتماعی است اما محتوای معرفت از چنین تاثیراتی بدور است .
2- درجه تعیّن: از نظر شلر جامعه علت تامه و اساسی معرفت نیست زیرا ایشان برای نخبگان در بوجود آمدن معرفت نقش قایل است و نخبگان را بوجود آورنده فرهنگ می داند و...
3- سطح تعین:به نظر می رسد که ماکس شلر تعیّن اجتماعی معرفت را هم در سطح گروه و فرد و طبقه و... اعتقاد دارد چنانچه در طول بحث از جامعه شناسی معرفت ماکس شلر به صورت تقریبی این مطلب بدست آمد که ماکس شلر سطح تعیّن معرفت را تا کجا امتداد می دهد .
4- عامل مسلط در تعیّن: ماکس شلر عقیده دارد که عامل مسلط در فرایند زمان دچار تغییرات می شود و در هر دوره ای یک عامل به عنوان عامل مسلط در تعین اجتماعی معرفت پدیدار می گردد .
5- موضوع تعیّن اجتماعی معرفت : ماکس شلر همه ی معرفت ها را به لحاظ اجتماعی متعین نمی داند بلکه فقط صورت معرفت های اجتاعی را متاثر و متعین ازشرایط اجتاعی می داند .
خلاصه دیدگاه ماکس شلر در باب جامعه شناسی معرفت :
1- تاکید شلر برنخبگان این نکته اساسی را گوش زدمی کند که افق تاریخ آدمیان بسته نیست و انسان می تواند به کمک کار اجتماعی و توان عقلانی خویش از قلمرو شرایط اجتماعی خویش گذر کند.
2- ماکس شلر کوشیده است تا بین فرایند رشد و توسعه ی کیفی و عام تمام فرهنگ ها و جریان پیشرفت و ترقی بیشتر کمی و خاص، بخش های از فرهنگ ها فرق گذارد و از جانب دیگر شلر عقیده دارد که ممکن است ما آدمیان در جریان پیشرفت بیشتر مادی تمدنی، عالم تر و متخصص تر ومرفه تر شده باشیم ولی احتمالا به لحاظ رشد و توسعه فرهنگ بیشتر معنوی انسان تر نشده ایم و...
3- این موضوع مهم که وقتی نظام حکومتی مخروطی شکل قرون وسطایی درهم می شکند و جای خود را به نظام های نسبتا دمومکراتیک می دهد به موازات این تغییرات در سطوح سیاسی جزمیت گرایی و مطلق گرایی اعتقادی نیز فرو می ریزد و جای خود را به پلورالیسم فکری می دهد نباید از نظر دور داشته شود و مورد توجه و دقت علمی قرار گیرد.
4- شلر آن چنان در دام اندیشه اثبات چیره دستی سائق ها مانده است که حتی جهش بسوی قلمرو آزادی را که مار کس آن را به مثابه رهاشدن حیات آدمی از بند جبر زندگانی سرمایه داری و ورود به حیات آزاد و انسانی دانسته بود ،با تحقیر و تخفیف روی می نماید و ناممکن می داند .وابستگی شلر به نظریه سائق ها به حدی است که نمی تواند تصور کند که اگر تعالیم و نظریه های علیه نقش تعیین کننده سایق ها مطرح گردیده اند شاید روزی بتواند عقل را بر سائق ها پیروز گرداند.
5- شلر در بسیاری آثار خود فرا انسان شناسی را بنیان گذاری می کند که اساس فلسفی معرفت شناسی و جامعه شناسی او را تشکیل می دهد که بنیاد وجود انسان در این انسان شناسی بر دو پایه سائق..وعشق مستقراست که اولی زیر بنای جامعه شناسی واقعی و دومی مبنای جامعه شناسی فرهنگ را تشکیل می دهد هر چند هدف جامعه شناسی فرهنگ شناخت آرمان های مبتنی برحالت ذهن است و هدف جامعه شناسی واقعی درک واقعیت های متکی بر پذیرش اصالت سائق ولی هدف کلی جامعه شناسی معرفت شلر را کشف قانون مندی های تعامل میان عوامل آرمانی و واقعی تشکیل می دهد.
6- نظریات شلر درباره جامعه شناسی هنر به این صورت است: روح و ماهیت هنر نه از ارزش ها پیروی می کند و نه از مناسبات اقتصادی، زیرا عوامل واقعیت بخش اجتماعی تنها اهمیت محققیت دارند و نشان دهنده آن اند که در قلمرو هنر و تاریخ شاید چنین یا شاید چنان شود، نهایت آن که تاریخ نزد شلر تبدیل به نوعی تولید هنری می شود که ترجمان اوتو پیای تحقق نیافته است .
7- موضوع دیگری که نزد شلر اهمیت دارد مسئله نخبگان ( elite) است که در جامعه شناسی آلمان نقش اساسی بازی کرده است تصور عمومی براین است که همواره و در همه ی جوامع از یک سو قشر اجتماعی قدرت مند و حاکمی وجود دارد که نخبگان کاذب هستند و تنها بر تمدن بیشتر مادی حکومت می کنند و اما از سوی دیگر نیز یک قشر نخبه ای اصیل و غیر حکومت گری هستند که باطنا و عمیقا فرهنگ بیشتر معنوی جامعه را اداره می کنند و این دومی است که به عقیده شلر دانش ها و معنویات را از رأس جامعه به پایین سرازیر می سازند و تکامل علوم و معارف را عملی می کنند.
خلاصه جامعه شناسی معرفت کارل مانهایم:
1-کارل ما نهایم خود را یک مارکسیست نمی داند و سعی دارد که خود را از بر چسب خوردن بعنوان یک، مارکسیست به دور نگهدارد، هر چند که در بعضی از مواد مثل تعاریف و ویژگی های که برای ایدئولوژی بر می شمارد انسان فکر می کند که گویا مارکس در حال سخن گفتن است.
2-به نظر مانهایم عوامل و شرایط اجتماعی در پیدایش علوم، معرفت و اندیشه ها، تاثیر فوق العاده مهم و تاثیر گذار دارد به نحوی که حتی فیزیک و شیمی تحت شرایط اجتماعی خاصی تعیین یافته اند.
3- ایدئولوژی نقش بسیار منفی در معرفت های بشری دارد به نحوی که وجود ایدئولوژی های گوناگون سبب بی اعتباری و عدم اعتماد به علوم و جامعه علمی می شود و افراد و در تمایز بین علوم و ایدئولوژی دچار تشابهات ، و گاهی سر گیجه می شوند.
4-وجود جامعه علمی برای پاسداشت از علم و این که همه چیز ایدئولوژی نیستند و این که خیلی از اندیشه های بشری حالت واقع نمایی و صادق را دارند، ضروری و قابل اهمیت هستند. 5- اتو پیا که در واقع همزادو نقیض ایدئولوژی می باشد نیز بر عوامل روان شناختی تاکید کرده و پایه های خود را بر ویژگیهای روانشناسی استوار کرده است.
6-از نظر مانهایم بین نسبت گرایی و نسبی اندشی تفاوت است، آنچه را جامعه شناسی معرفت ادعا می کند نسبت گرایی است و آنچه حقیقت را قربانی می کند نسبی اندیشی است.
و) خلاصه دیدگاه دورکیم درباره جامعه شناسی معرفت.
دورکیم پس از بحث و بررسی توتم پرستی، نظریه را درباره جامعه شناسی معرفت استخراج می کند که بصورت خلاصه به شرح زیر بیان می شود:
1-صور ابتدایی طبقه بندی با تصویر های مذهبی جهان که، از تصوری جوامع نسبت به خودشان و نسبت به دوگانگی جهان ناسوتی و لاهوتی، استنتاج می شود، مربوطند. دورکیم برای اثبات نظریه شان مثالهای را می آورد مثل این مورد: همه از ظواهر حاکی از آن است که اگر مثال جوامع بشری در برابر دیدگاه ما نبود ،و اگر ما خودمان شروع نکرده بودیم که چیزهای را عضو جامعه کنیم و... هرگز نمی توانستیم به این اندیشه برسیم که موجودات جهان را به صورت گروههای همسان در آوریم و نام آن را اجناس بگزاریم و...
2-دورکیم می گوید: فکر از جامعه سرچشمه می گیرد،تجربه زندگی جمعی و زیستن در گروههای اجتماعی، فکر و نیرو را ایجاد می کند؛ جامعه است که تصور نیروی ماورای افراد را به وجود می آورد و...
3-دورکیم اعتقاد دارد که با نظریه جامعه شناسی شناخت و البته با طرحی که خود او آن را مطرح می کند می شود بر تضاد تجربه گرایی و اعتقاد به تصورات پیشبینی ما قبل تجربی، غلبه کرد و این امر به ظاهر متناقض را رفع و رجوع کرد.
به نظر دورکیم تجربه گرایی غلط است زیرا قادر به تبیین این مطلب نیست که چگونه مفاهیم و مقولات می توانند از داده های محسوس برخیزند و از جانب دیگر اعتقاد به تصورات ما قبل تجربی هم غلط است زیرا هیچ چیز را تبیین نمی کند.
خلاصه دیدگاه وبر در باب جامعه شناسی معرفت.
1-رابطه ای که و بر میان اندیشه ها و منافع برقرار می سازد یک رابطه ای تا حدودی پیچیده است، به نظر و بر اندیشه ها هیچ وقت موثر نخواهد بود مگر در صورت که با منافع یک گروه مهم اجتماعی سازگاری داشته باشد، بدین معنا که اندیشه ها، برخی فرض های بنیادین را متبلور می سازند که تا اندازه ای زیادی متعین از شرایط خاص و موقعیت آن گروه است و با منافع آن گروه درترابط است.
2-ماکس وبر به جای تاکید بر رابطه یک جانبه واقعیت های اجتماعی و اندیشه های اجتماعی بر رابطه دو سویه اصرار دارد و این امر را می توان در بحث اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری مشاهده کرد، بدین صورت که ماکس وبر ادعا می کند اولاً اندیشه و معرفت دینی کالونسیتی سبب پیدایش اندیشه سرمایه داری گردید و از جانب دیگر همین پذیرش سرمایه داری تغییرات را در ساخت اجتماعی پدید آورد و در نهایت تغییرات ساختاری با گذشت زمان تغییرات را در اندیشه ها پدید می آورد.
3-ماکس وبر، به خصوص در بحث از انواع مشروعیّت انواع سیادت و انواع رفتار به صورت بسیار ظریف و هوشمندانه به تعیّن اجتماعی معرفت اشاره می کند، و این که چگونه منافع گروه ها شرایط اجتماعی خاص و بالاخره عوامل بیرون ذهنی و درون ذهنی به تولید معرفت اجتماعی خاص کمک می کند.
خلاصه فصل سوم
1- اندیشه ها ی اجتماعی شهید مزاری متعیّن از شرایط اجتماعی افغانستان است و این اصل مورد ادعای جامعه شناسی معرفت که اندیشه های اجتماعی ازشرایط و عوامل اجتماعی تعیّن می پذیرد مورد تاکید و تدقیق قرارگرفته است.
2- دراین فصل اندیشه های اجتماعی شهید مزاری مورد بازخوانی قرارگرفته و شرایط اجتماعی تاثیرگذار برآنها را مورد بحث و بررسی قرار داده ام و متناسب با هر اندیشه اجتماعی شهیدمزاری نمونه های از شرایط اجتماعی – تاریخی افغانستان را ذکر کرده ام . 3- اندیشه های اجتماعی شهیدمزاری تحت عناوین ذیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته است : الف: عدالت اجتماعی ب : برابری قومی ج : تقویت هویّت ملّی د : فدرالیسم ه: دموکراسی چند قومی
4-عدالت اجتماعی: محوری ترین اندیشه اجتماعی شهیدمزاری عدالت اجتماعی است که در این مقوله اول مباحث نظری عدالت ذکر گردیده است سپس زمینه های اجتماعی شکل گیری اندیشه عدالت خواهانه شهید مزاری بیان شده است و در اخیر عدالت اجتماعی را از دیدگاه ایشان بیان کرده ام.
5- دومین اندیشه اجتماعی شهیدمزاری برابری قومی است که در این مقوله نیز اول مباحث نظری مثل الگوهای روابط قومی اقلّیت و اکثریت و... ذکر شده سپس به زمینه های اجتماعی برابری خواهانه ایشان اشاره شده و بالاخره اندیشه اجتماعی برابری قومی از دیدگاه شهید مزاری مورد بحث و بررسی قرارگرفته است .
6-هویّت ملّی: سومین اندیشه اجتماعی شهید مزاری هویّت ملّی است که در مورد اندیشه فوق اول به مباحث تئوریک هویّت پرداخته شده سپس زمینه های اجتماعی شکل گیری اندیشه فوق مورد تجزیه وتحلیل قرارگرفته و آنگاه هویّت ملّی از دیدگاه شهیدمزاری مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است .
7-فدرالیسم :چهارمین اندیشه اجتماعی شهیدمزاری فدرالیسم است که در مورد آن نیز همان روش قبل پیروی شده است اول مباحث تئوریک در این باب مرور شده بعد زمینه های شکل گیری آن در اخیر مباحث فدرالیسم از دیدگاه ایشان بررسی شده است .
8-دموکراسی چند قومی:پنجمین وآخرین اندیشه اجتماعی شهیدمزاری همین دموکراسی چند قومی – انجمنی است که در این باره نیز روال قبل طی شده است .
خلاصه فصل چهارم :
دراین فصل درباره دستاوردهاوبازتابهای اجتماعی اندیشه های شهید مزاری ، بحث و بررسی صورت گرفته است که به صورت اختصار بیان می گردد :
1- احیاء هویّت هزاره ها . اولین دستاورد اندیشه های اجتماعی شهید مزاری ،احیا هویّت مردم هزاره است مردمی که در اثر سالهای متمادی ظلم واستبداد ،پیشداوری و تبعیض والگوهای ناسالم روابط اقوام در افغانستان ، سعی در کتمان هویت شان داشتند روش هایی چون ادغام و جذب در فرهنگ گروه اکثریت و... را در پیش گرفته بودند ، دراثر مقاومت جانانه رزمندگان حزب وحدت در غرب کابل به رهبری شهید مزاری ،به یک باره احساس ، غرور واعتماد به نفس را در وجودشان احساس کردند وبا افتخار تمام خود را هزاره معرفی کردند وگروه اکثریت را وا داشتند که به این واقعیت اجتماعی تن در دهند که افغانستان یک کشور ی است با تنوع فرهنگی وقومی و... این ادعای بدون دلیل نیست وهرکس به محض ورود به افغانستان پساطالبان مشاهده میکنند که مردم هزاره در افغانستان مغرور وسربلند به حیات اجتماعی شان پویا و فعال وتاثیر گذار ، ادامه می دهند .
2.- ترویج وتقویت روحیه حق خواهی ومقاومت . دومین دستاورد اندیشه اجتماعی شهیدمزاری ، روحیه ی مقاومت وحق خواهی است ،ایشان به مردم هزاره آموخت که حق گرفتنی است وبرای بدست آوردن آن باید بهای گزافی پرداخت ، خون دلها خورد وآماده هرگونه جان فشانی بود،خود شهیدمزاری درکانون مقاومت قرار داشت ودر میان مردم غرب کابل به صورت عملی مقاومت را معنا می کرد وبه همین لحاظ بود که با وجود که در طول دوسال ونه ماه ، 27 جنگ علیه حزب وحدت تحمیل گردید ولی مردم باتمام وجود به دفاع برخاستند ودراین راه قربانیهای تقدیم نمودند که ازجمله انها ، با به مزاری ویاران باوفایشان ،شهید ابوذر غزنوی ،اخلاصی جاغوری، حاجی جان محمد ترکمنی ،سید علوی وعباس لومانی بودند، با وجود تمامی مشکلات بعد از شهادت شهیدمزاری ،مردم تربیت یافته دردامان مزاری ، به سازماندهی وبازسازی حزب پرداختند ومقاوت غرب کابل این بار، ازبامیان سر بلند نموده وجبهه مقاومت ضد طالبان استحکام بیشتری یافت ، تا چهره ی واقعی طالبان اشکارگردد، ومردم به ماهیت واقعی انها که همان ترور وخشونت کور بود پی ببرند وسرانجام ، همین مقاومت بر خواسته از جانب فرزندان مزاری بودکه تحجرو ارتجاع ، وبنیادگرایی ،رانه تنها درافغانستان که در کل دنیا رسوانمود.
3-تعریف الگوی جدید رهبری : سومین دستاورد اندیشه های اجتماعی شهیدمزاری، تعریف الگوی جدید رهبری در جامعه هزاره است ، ایشان بخصوص در طول مقاومت غرب کابل ، به صورت عملی تفسیر و تعریف از رهبری ارائه دادند که تا آن زمان در جامعه هزاره چنین تعریف ناشناخته بود ، ویژگی های مثل همدرد بودن رهبر و رهرو ، صداقت و شفافیت ، فعالیت در چار چوب قانون و مقررات تشکیلاتی ، تصمیمات قاطع همراه با صلابت و اعتماد به نفس و ... را ایشان برای رهبر مردم هزاره لازم و ضروری می دانستند و خود به دلیل داشتن ویژگی های فوق محبوب القلوب مردم هزاره گردید چنانچه لقب بابه را مردم پاک نهاد هزاره به ایشان دادند و جنازه ایشان را از غزنین باستان تا مزار شریف بر دوش شان حمل نمودند ، مزاری برای مردم هزاره آموخت که رهبر نمی تواند خودش در کاخ های عاج زندگی کند و از درد کوخ نشینان هیچ اطلاعی نداشته باشد و از آنان فقط استفاده ابزاری کند و... چنانچه مدعیان رهبری در جامعه هزاره تا قبل از شهید مزاری تا حدود زیاد گرفتار همین صفات بودند که بین خود و دیگران ، اقوام خود و دیگران فرق می گذاشتند و شاید هم به پست بودن طبیعی و ذاتی بعضی از اقوام اعتقاد داشتند .
4- ترویج فرهنگ تحمّل و دیگر پذیری :
آخرین دستاورد اندیشه های اجتماعی شهید مزاری ؛ که دراین رساله موردبحث قرار گرفته است رواج فرهنگ تحمّل و دیگر پذیری است که شهید مزاری اصرار در قبولانیدن این فرهنگ به همه ی اقوام افغانستان چه اقلیّت و چه اکثریّت ، بودند و بعد از مقاومت مردم هزاره در غرب کابل و به خصوص بعد از شکست طالبان توسط نیروهای چند ملیتی و روی کار آمدن حکومت پسا طالبان ، در کشور ، این روحیه به وضوح دیده می شود و البته هستند افرادی که هنوز ساختار ذهن شان در زمان عبدالرحمن سیر می کنند و در خواب غفلت دوران گذشته اند واحتمالا چنین افرادی چندان به تغییرات اجتماعی اعتقاد ندارند و مرغ شان یک پا دارد و مثل ملا نصرالدین اعتقاد داند که حرف مرد یکی است و شرایط اجتماعی بر اندیشه انها تاثیر ندارد و ... به احتمال زیاد چنین افرادی چندان طرفدار ندارد و می توان به جرات ادعا کرد که گفتمان تحمل و دیگر پذیری گفتمان غالب افغانستان جدید به شمار می رود ، چنانچه گفتمان دموکراسی خواهی و برابری خواهی نیز چنین است ؛ کسانیکه تا دیروز با به دست آوردن یک وزارت خانه با ذوق زدگی تمام اعلان می کرد که ما بحق خود رسیده ایم امروزه از رسمی شدن مذهب جعفری داد سخن می زند و کسانیکه زن را جز انسان به حساب نمی آوردند امروزه از برابری جنسیتی دفاع می کنند و ...البته در طول حیات بشری هستند کسانیکه نان به نرخ امروزی می خورند گاهی نقاب زر ، گاهی زور و گاهی تذویر بر چهره دارند ، یک روز خود را رهبر هزاره های افغانستان معرفی می کنند و فردا حامد کرزی را پسر عموی خویش خطاب می کنند و پس فردا شاید ... فاعتبروا یا اولی الابصار .
نتیجه گیری:
نتیجه بدست آمده از تحقیق حاضر به شرح ذیل می باشد:
1- شکی وجود ندارد که بین عین و ذهن ترابط برقرار است ولی در نحوه آن میان اندیشمندان جامعه شناسی معرفت تفاوت نظر وجود دارد بدین معنا که درباره تعیّن اجتماعی معرفت نظرات مختلف است .
2- در این باره رادیکالی ترین نظر را مارکس ارائه داده و ذهن را کاملا تابع عین می داند و شرایط اجتماعی را به شدت بر ذهن تاثیر گذار می داند.
3- درباره تعیّن اجتماعی معرفت نظر ماکس شلر و ماکس وبر معتدل تر و واقع بینانه تر به نظر می رسد به این علت که شلر بعضی از ساحت های معرفت را از تعیّن اجتماعی بر حذر می داند و ماکس وبر بیشتر بر ارزش های دینی تاکید دارد .
4- شرایط اجتماعی گذشته افغانستان در شکل گیری و تعیّن اندیشه های اجتماعی شهید مزاری موثر بوده است و بین معرفت های اجتماعی ایشان و ساخت جامعه افغانستان رابطه وثیق برقرار است.
5- اندیشه های اجتماعی شهید مزاری دست آورد ها و بازتاب هایی نیز داشته است که از جمله آنها توافق نامه بن است که از دل آن قانون اساسی جدید افغانستان برآمده که در بر دارنده ی دموکراسی، فرهنگ تحمل، کثرت گرایی فرهنگی و بالاخره عدالت اجتماعی می باشد .« با تصمیم به ختم جنگ و تراژیدی در افغانستان و ايجاد آشتی ملی ، صلح و ثبات پایدار و احترام به حقوق بشر در کشور، تحکيم مجدد استقلال ، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی افغانستان، با شناسایی حقوق مردم افغانستان در جهت انتخاب آینده سیاسی شان مطابق اساسات اسلام، دموکراسی ،
حضور احزاب و گروههای مختلف و عدالت اجتماعی»[1].
6- پیشنهاد : برای فهم و تبیین تغییرات اجتماعی فزاینده در افغانستان نیازمند استفاده از رویکرد جامعه شناسی معرفت هستیم و جامعه شناسی معرفت این علم بین رشته ای یعنی جامعه شناسی و فلسفه ، به فهم و درک دقیق و موشکافانه ی ما از وضعیّت اجتماعی کمک خواهد کرد و از بخشی از مسائل اجتماعی جامعه افغانستان افسون زدایی خواهد کرد و از جانب دیگر در افغانستان پسا طالبان به نفع همه خواهد بود که نگاه عالمانه به پدیده های نو ظهور داشته باشند و راه حل آنها را در بهره گیری از علم جستجو کنند و السلام .