کاستیهای نظام تعلیم و تربیت افغانستان
بنام خداوندمهربان
کاستیهای نظام تعليم و تربيت در افغانستان
مقدمه
يكي از اهداف اوليه و ضرورتهای اجتناب ناپذیر دولتها توسعه اقتصادي، فرهنگي، سياسي و رفاه اجتماعي كشورها ميباشد اين امر ممکن نيست مگر به توسعه منابع انساني و توسعه علم و دانش، ظهور استعدادهاي نهفته انسان در قلمروهاي مختلف و ابعاد وجودي او.
سيستم تعليم و تربیت وقتي بروز، کارآمد پويا و مؤثر است كه طراحان و كارشناسان برنامه هاي آموزشي، دولت مردان و سیاست گذاران با نگاهی بر گذشته و کارکرد سابقه نظام تعليمي توجه نموده، مشكلات، تنگناها، عوامل بازدارنده رویا سرعت بخش را شناسایی نموده براي رفع و اصلاح موانع و تا مین عوامل موثر تلاش نمايند همه دستاندرکاران باور عمیق به همبستگي توسعه كشور با توسعه منابع انساني داشته باشند. تا زمانی که مسايل و مشکلات آن شناسايي و برای رفع و حل آن گامهای جدي و فعال برداشته نشود توقع کشورم ترقی و آسایش و رفاه اجتماعي امر ناممکن است.
تاريخ تحولات آموزش كشورها در همه جا و در میان ملتها باهر نظام سياسي، اجتماعي، اين موضوع را روشن میسازد، اينكه شناخت مسايل و مشکلات، و نارسای های تعليم و تربیت جزء اساسي هر کوششی است و این مسئله جايگاه شناخته شده در تنظیم سیاستهای ملي و بینالمللی كشورها دارد مسولان كشورها باور عمیق دارند كه بالندگي اقتصادي و توسعه كشور، وابسته به نظامهای تربيتي توسعه يافته است. رفاه، آسايش و بهبود وضعيت زندگي جامعه بدون پيشرفت علمي و دست آورد فكري بشر امر نام مکن میباشد ازای نرو نوشته حاضر سعی دارد کاستیهای نظام تعليم و تربیت کشور را مورد برسي قرار داده علل توسعهنیافتگی اين نظام حياتي و مهم را مورد اشاره قرار دهد كه در دو بخش اين موضع را پي خواهد گرفت.
الف :علل داخلي نظام تعليم و تربیت
ب : علل خارجي نظام تعليم و تربیت.
ابتدا میپردازم به برسي علل دورني کاستیهای موجود در داخل نظام تعليمي كشور.
1/الف: نا متناسب بودن هدفهای آموزشي با علايق دانش آموزان و نگرش خانوادهها
نظام جاري در كشور برگرفته از نظام مرسوم در کشورهای توسعه يافته است كه در آغاز اين نظام براي تربيت افراد در مدیریتهای اداري و اجتماعي در خدمات دولتي شروع بكار نمود و در این نظام «نخبه پروری» هدف اصلي نظام آموزشي بود تا تربیت همگاني بدين ترتيب برنامه هاي آموزشي همسو با هدف از پیش تعيين شده جريان مییافت و این روند نتيجه طبیعیشان افت تحصيلي درصد زيادي از فراگيران بود و محتوای برنامه هاي درسي بر اساس نگرشي شكل میگرفت كه ذهن كودك را زمين بكر و خالي میدانست و میبایست انواع مختلف رفتار بزرگسالان را در آن كشت نمود و هدف آموزش نيز شكل دادن بر اساس خواسته هاي بزرگسالان بوده و فراگیر موظف به حفظ اطلاعات و معلوماتی است كه برایشان تعيين میشود ولز و ما روش فراگيري هم روش حفظي خواهد بود كه در دنیای امروز روش نامناسب و ناكارآمد تلقي میگردد.
در این رويكرد فرايند تحصيل توجه به نيازها و سلیقهها و تفاوتهای فردي و گرایشهای فراگيران نمیگردد. توجه به نقش فعال دانش آموز و استعداد و ذوق و سليقه آنها نمیشود. ويل دورانت در کتاب لذات فلسفه نگراني خود را از اين موضوع بهطور صریح ابراز نموده مینویسد :
ما ملتی هستيم كه صدها هزار مدرسه داريم اما به سختي میتوانیم عده انگشت شماري از مردان تربيت يافته پیدا نماییم ضرر و خسران متوجه مدارس و دانشگاه هاي ما بیشتر به دليل آرای تربيتي كساني است كه تربيت را سازگار کردن با محیط خود تعريف كرده است كه هر ذهن و روح خلاقي از آن تنفر دارد و نتيجه چنين تفكري پر شدن مدارس ما از علوم نظري و مكانيكي و خالی ماندن از موضوعات ادبيات و تاريخ و فلسفه و هنر است بدين ترتيب ما جوانانی تربيت میکنیم كه اهل اداره و دفتر و تكنيك هستند و پس از پايان كار روزانه به سراغ هفته نامه هاي مصور و رنگي میروند يا به سينما هاي هجوم میبرند كه صحنه هاي عشقي يكنواخت بدنهای عريان نشان میدهند (درآمدي بر تعلیم و تربيت اسلامي جلد 1 ص 220)
اين موضوع وقتي در جامعه الگو پذير وارد میشود بار منفي بيشتري به خود میگیرد زيرا به علاوه ناديده گرفتن ذوق و سليقه هاي فراگيران در جامعه مقصد، از آداب و فرهنگ و ادبيات آن جامعه نيز غفلت میشود شايد يكي از دلايل مقاومت در برابر مدارس به سبكي غربي از سوي جامعه ما در گذشته عدم توجه به فرهنگ و عقايد مردم بوده است كه در آينده به اين موضوع تحت عنوان نگرش خانواده و نحله هاي فكري به عنوان يكي از موانع تعليم و تربيت نوين مطالبي را متذكر خواهيم شد از اینرو بر مسئولان و دستاندرکاران تعليم و تربيت كشور است كه با مطالعه دقيق در محتوا و اهداف نظام مبدأ از منتقدان و فيلسوفان تعليم و تربيت كشورهاي غربي غافل نگرديده پيامد هاي سو و تنگناهاي نظامهای الگو را نيز مد نظر داشته باشند تا پس از سالها تلاش و هزينه كردن و اتلاف نمودن سرمايه هاي انساني و اقتصادي به نتيجه ناگواري برسيم كه خود آنها اكنون از آن نگران و فراریاند طبيعي است كه نوع نگاه فرد مسلمان و جامعه اسلامي به انسان و ابعاد وجودي او و نیاز هاي طبيعي و عالی و گرایشها و هدفهای او در زندگي متفاوت است و دغدغه مسئولان آموزشي كشور تربيت انسان عالم و فرهيخته و آگاه و كامل است؛ شايسته است، مربيان و مصلحان جامعه سازوکاری ارايه نمايند كه نظام تربيتي آن بتواند همه قواي انسان را شكوفا سازد هم مهارتهای لازم زندگي را در او ايجاد نمايد وهم او را شهروند سازگار با جامعه و هنجارهاي آن بسازد. هم بعد عقلاني شناختي او را توسعه ببخشد و هم افقهای جديد و تازه براي زندگي عالم آخرت و زندگي جاودانه بگشاید هم به ذوق و سليقه هاي فردي او توجه شود و هم رضایتمندی خانوادهها را از نظام تعلیمي برآورده سازد، برنامه هاي درسي و محتوا و روشهای تعلیمي به گونه نباشد كه دانش آموزان تنها به ذخيره كردن معلومات و حفظ الفاظ مجبور باشند و از ذوق و علاقه و سليقه هاي آنان و نگرشهای والدين و نظرات آنها در فرآيند آموزش استقبال نگردد و يا از عقايد و فرهنگ خاص جانب داري گردد و به فرهنگ و باورهاي اقشار موجود جامعه بي توجهي گردد. كه خود سبب میشود نظام تربيتي نتواند رسالت ملي و علمي و فرهنگي خود را به انجام برساند. بي توجهي به فرهنگهاي جامعه چند فرهنگي و چند زباني و ناديده گرفتن باورها و نگرشهای افراد جامعه و عدم عنايت به ذوق و سليقه هاي فراگيران، بي رغبتي و بي ميلي براي والدين و خود دانش آموزان ايجاد مي نماي كه خود از کاستیها و علل ناكارآمدي نظام رسمي آموزش كشور میباشد. ادامه دارد...