افتخاریدر میان خارجی ها و آمریکایی ها کمتر کسی را میتوان سراغ کرفت که دغدغه اتحاد و انسجام هزاره ها را داشته باشند. اما یکی از همکاران آمریکایی الاصل که مدتی است با هم دوست شده ایم، در مواردی بنحوی از بی تفاوتی و بی خاصیتی هزاره ها در برابر سرنوشت سیاسی شان بخصوص بعد از سال 2014 اظهاراتی بزبان میراند.

 بگفته وی، هزاره ها مردم فعال و با استعداد هستند و قبل از آنکه خیلی دیر شود باید برای همبستگی شان و ایجاد یک جنبش نیرومند ضد طالبانی کار کنند تا چانس حیات را بعد از سال 2014 داشته باشند. وی در صحبت هایش تاکید می کرد که هزاره ها برای شکل دادن قدرت سیاسی که بتواند در امور ملی و بین الملی مطرح باشند و نقش ایفا کنند، باید گروههای متعدد زیر زمینی ایجاد کنند. وی با اینکه در یک نمایندگی رسمی کشورش کار می کند، در صحبت های خصوصی اش معتقد است که هزاره ها باید روابط شانرا با کشور ایران ادامه دهند و از آنجا که هزاره ها هیچ کشور حامی در میان کشورهای منطقه و جهان ندارند تا آنها را در شرایط دشوار حمایت و یاری کنند، لازم است با کشور ایران با تمام بدیهایش روابط خود را حفظ کنند. وی ادامه داده و گفت که اکثر آمریکایی ها در برابر جریانات افغانستان و وضعیت هزاره ها بعنوان یکی از اقوام ساکن در آن کشور عاری از هرگونه احساس اند و هیچ علاقه ای ندارند در این مورد حتی فکر کنند. از طرفی، هزاره ها نیز نتوانسته اند نمایندگی فعال در برخی کشورهای غربی ایجاد نمایند. همچنین مهاجرین هزاره نتوانسته اند توجه آنها را بخود معطوف دارند و پشتیبانی کشورهای خارجی را نسبت بخود جلب نمایند. صحبت ها و نقل و قول های آنشخص را در همینجا خاتمه میدهم و حالا میخواهم موضوع را یک زاویه دیگر مورد بحث قرار دهم.

سالهایی که در بامیان بودم یکی از دوستان و رفقا همواره از صداقت و بی آلایش بودنم بخوبی یاد میکرد و این امر ظاهرا عامل تداوم دوستی ما گردیده بود که همچنان ادامه دارد. بگفته وی در عصر کنونی که صداقت و راستی اغلبا جای شانرا به تزویر و سیاست دو پهلو داده، هرکی اگر صداقت بورزد و راست گویی و سادگی را پیشه کند، در روزگارش دچار خسران میگردد. زیرا تمام معادلات زندگی امروز اغلب بر اساس تزویر و رفتارها و گفتارهای دو پهلو رقم میخورد. صداقت معادل ساده لوحی و زودباوری دانسته میشود و انسانهای صادق در عصر پریشان رفتاریها که ایجاب میکند تا انسانها در رفتار و گفتارهایشان چند لایه و رازآلود باشند، به انسانهای ساده لوح و احمق تعبیر میشوند. تصور میکنم عین این قاعده بر یک گروه، قوم و جامعه نیز صدق میکند. دید و سیاست های متصلبانه و مطلق گرایانه امروز تدریجا جای شانرا به رویکردهای چند بعدی و کثرت گرایانه داده است و اگر جامعه یا گروه قومی همه چیز را سیاه و سفید ببیند و موضع گیریهای شانرا برهمان شیوه تنظیم کند، احتمال زیاد وجود دارد که با سرخوردگی و شکست مواجه گردد.

تصور میکنم یکی از عوامل عمده شکست هزاره ها اینست که شعار شان با شعور شان در اغلب رویکردها و معادلات سیاسی و اجتماعی یکی است، هنوز که هنوز است سیاست مداران و روشنفکران ما بر یگانگی ایندو تاکید میکنند و تلاش میورزند با همان شیوه به امور بپردازند. اما از آنجاییکه همه چیز من جمله پدیده ها و جریانهای سیاسی و اجتماعی حالت پیچیده بخود گرفته و رویکرد کلاسیک «همه چیز را سیاه یا سفید دیدن» در این آشفته بازار کاربرد چندان ندارد، لازم است جامعه هزاره بمقتضی شعری فلک را سقف بشکافیم و طرح نو در اندازیم، با تاکتیک ها و اسلوب های جدید خود را عیار سازد. برای اینکه عینا متوجه پیامدهای این رویکردهای سنتی گردیم، یکی دو مثال را بعنوان نمونه ذیلا بیان میکنم:   

با آمدن نیروهای خارجی و جامعه جهانی در افغانستان به تعقیب شکست طالبان، هزاره ها دچار خوشبینی مفرط شدند و تمام سلاحها و ابزار محاربوی شانرا بنا بر طینت ساده لوحانه و خوشباورانه شان به پروسه های دی. دی. آر و دایاگ تسلیم نمودند و ولسوالیهای شان بدون کدام امتیاز خاص یکی پس از دیگری بعنوان ولسوالیها و ولایات صلح اعلان گردید. آنزمان همه دچار خوشبینی مفرط شده بودند و تمام سلاحهای شانرا بدون هیچگونه اکراه تحویل دادند. در حالیکه پشتونها و تاجیکها چنین نکردند و برای جمع آوری سلاحها در مناطق شان علیه همدیگر به جاسوسی نپرداختند. اکنون که خطر و احتمال برگشت طالبان و القاعده هر روز تقویت می یابد و اگر روزی دوباره برگردند، مسلما اولین قربانی آنها هزاره ها خواهد بود، همه نگرانیم که چگونه با دست خالی از هستی و موجودیت خویش در برابر آنها دفاع کنیم. مثال دوم را از جریانها اخیر جامعه مان ذکر میکنیم. همین چند روز قبل مصادف بود با سالروز درگذشت آیت الله خمینی، رهبر فقید ایران که سنتا و بنابر بعضی ملحوظات برخی افراد و حلقات سالروز رحلت وی را از سالهای قبل بدینسو بزرگداشت میکنند. یکعده قلم بدستان و موج سواران بتصور اینکه جامعه جهانی و آمریکا از افغانستان و هزاره ها کمک های بی شایبه میکنند و دیگر نیازی به ایران و حتی تداوم رابطه با این کشور احساس نمیکنند، هرگونه توهین و افترا را در نوشته ها، شعارها و گفته های شان نصیب آنمرحوم نمودند. جدا از اینکه اینگونه حرکتهای احساساتی و بدور از خرد ورزی ما چی پیامدهای منفی برای وضعیت و زندگی چند میلیون مهاجر افغانی که اکثریت آنها هزاره ها می باشند ببار می آورد، بندرت در این مورد با خود تعقل نموده ایم که تا بحال این همه شعارها و حرکت های دموکراسی خواهانه ما خیلی کم مورد توجه جامعه جهانی و آمریکا قرار گرفته است. مهم تر از آن، در شرایطیکه جامعه جهانی عزم جدی برای خارج شدن از افغانستان دارد که طی یکی دو سال دیگر تحقق خواهد یافت و همزمان خطر بازگشت طالبان متحجر تقویت می یابد و هزاره ها بازهم مجبورند بدامن ایران پناه ببرند، شخصا تصور میکنم اینگونه حرکتهای افراطی و احساساتی ما علیه این کشور جز تاوان هیچ فایده ای بحال ما ندارد. یکعده افراد که خود را بنحوی در کشورهای غربی رسانده و ضمن مجذوب شدن در تمدن فرنگ، خطر بازگشت طالبان و انارشی بر زندگی آنها چندان تاثیر ندارد و از این ناحیه نگرانی خاص هم ندارند، فضای مجازی را آزاد یافته و هرچه دل شان خواست بدون در نظر داشت شرایط آسیب پذیر جامعه شان مینویسند و به نشر میرسانند و یکعده قلم بدستان داخلی نیز برای مطرح شدن و موج سواری کردن حرفهای آنها را در نهایت با الفاظ و عبارات دیگر نشخوار میکنند. نمیخواهم از اصل موضوع که همواره نگرانی و دغدغه فکری ام را تشکیل میدهد دور شوم و در این قسمت صرف میخواهم این نکته را یاد آوری کنم که آمریکا و جامعه جهانی رفتنی است و همسایه های ما همچنان در همسایگی مان خواهند ماند و بفرض اینکه آمریکا برای سالهای بعدی نیز حضورش را در کشور ما حفظ کند، به کمک های آن خیلی امیدوار نباید بود و هزاره ها بنا بر دلایل متعدد من جمله در اقلیت بودن از لحاظ قومی و مذهبی، آسیب پذیری سیاسی و جغرافیایی و غیره احتمالا هیچگاه مشمول حمایت های موثر و همه جانبه آمریکا نخواهند شد. ولی نیازمندی ما به کشورهای همسایه منجمله ایران همچنان باقی خواهد ماند. بنابر این در چنین شرایطی مناسب نیست اینگونه به ایران و مخصوصا به رهبرانش تاخت و توهین کردن بویژه به شخصیت آیت الله خمینی بنظرم به هیچ وجه قابل قبول نیست.

بر خلاف یکعده دوستان، تصور میکنم اشتراک حاجی محمد محقق در سالگرد آیت الله خمینی در کابل تا حدی بنفع هزاره ها تمام شد. زیرا احتمالا این باعث گردید که از شدت خشم و حس انتقام جویی ایرانیها در برابر مهاجرین افغانی که در نتیجه تظاهرات یکعده مخالفان برگذاری سالگرد خمینی در کابل بوجود آمده بود، کاسته شود. مخصوصا اگر آقای محقق بهدف گیج و متحیر ساختن دیگران و اینکه از یکطرف هزاره ها با نفوذ رو به گسترش ایران در کشورشان مخالفند و سودای ایرادتمندی برای ایران را دیگر در سر ندارند، و از سوی دیگر برخی آنها در سالگرد رهبر فقید ایران اشتراک میکنند (نظمی اندر بی نظمی و نشانه های از تمایز قایل شدن بین شعار و شعور که مورد تاکید این قلم است) در این مراسم اشتراک نمودند، قابل تحسین است. بیاد داشته باشیم که اگر حرکت های سیاسی ما و تاکید بر کنار گذاشتن رویکردهای سنتی (همه چیز را سیاه یا سفید دیدن) با محوریت و در نظرداشت «نظمی اندر بی نظمی» باشد، بجرئت میتوان گفت که تلاشها و خط مشی ما در این صورت مقرون به موفقیت خواهد بود. بنابر این اگر مقوله نظمی اندر بی نظمی را مورد غفلت قرار دهیم و یکسره تاکید بر تمایز قایل شدن بین شعور و شعار بورزیم که بطور اجتناب نا پذیر منتهی به یکنوع آشفتگی و هرج و مرج میگردد، وضعیت و جایگاه سیاسی و اجتماعی ما نه تنها بهتر نخواهد شد بلکه بیشتر تضعیف خواهد گردید.

بر میگردیم به اصل موضوع: شرایط پیچیده و راز آلود سیاست حد اقل در کشورمان اقتصا میکند که هزاره ها رویکرد مبتنی بر یگانگی شعار با شعور را مورد تجدید نظر قرار دهند. در نتیجه همین رویکردهای صادقانه بوده است که هزاره ها نسبت به سایر اقوام طی ده سال گذشته از مقدار ناچیز کمکهای سرسام آور جهانی مستفید شده اند. آنها بگفته خارجی ها و آمریکایی ها که بارها خود اعتراف نموده، قربانی امنیت در ولایات و ولسوالیهای شان شده اند. همان شعارهای آتشین دموکراسی و صلح طلبی را که هزاره ها سر میدهند سایر اقوام نیز سر میدهند. صرف با این تفاوت که دیگران در پس شعارهای صلح و عدالت خواهی نیت ها و عملهای متفاوت در نظر دارند و توانسته منافع شانرا در آشفته بازار کنونی با دو رنگی و دوگانگی تامین نمایند. اما هزاره ها سعی نموده این منافع و امتیازات را با یکسان سازی شعار و شعور بدست آورند که متاسفانه تا بحال کمتر موثربوده است. زیرا همانطوریکه در فوق ذکر گردید، صداقت تمام عیار در رفتار و گفتار زمانی در یک جامعه از ارزش و کارکرد واقعی برخوردار است که همه چیز بر مبنای عدالت و صداقت و بدور از هرگونه تزویر و ریاکاری تنظیم گردد. همانطوریکه در نظام بین الملل حالت انارشی حاکم است و قوه فایقه مشخص وجود ندارد تا روابط کشورها بر مبنای آن تنظیم گردد و علیه کشورهای سرکش و متجاوز اقدامات موثر صورت گیرد، در سطح ملی عمدتا کشورهای جهان سوم نیز تا حدی زیاد این مسئله صادق است. عقل سلیم حکم میکند که عدالت ورزی و تاکید در عمل و گفتار به عدالت محوری در کشوریکه زمامداران آن در طول تاریخ با سر نیزه و در خوشبینانه ترین حالت با پشتوانه قومی حکمرانی کرده و از هیچگونه جرم و جنایت - پدیده شوم و شرم آور کوچی گری و طالب سازی بعضی نمونه های آنست – علیه سایر اقوام اباه نورزیده و حتی به توحش و بربریت شان افتخار میکنند، کاملا مضحک و بی معنی می باشد. در سر زمینکه کوچی گری و توحش افتخار شمرده میشود، باورهای کاذب و گمراه کننده عین مسلمانی دانسته میشود و حملات انتحاری و کشتن افراد بیگناه را عین مسلمانی قلمداد میکنند، بر طبل دموکراسی کوبیدن و برای صلح و عدالت گلو پاره کردن بی معنی است. و بالاخره نباید فراموش کرد که در جامعه ای که مردم صادق و صلحدوست همه ساله محکوم به قتل عام توسط پروژه های کوچی و طالبان سازی شوند و دار و ندار شان بتاراج برده شود و زمین های شان مورد تاخت و تاز این گروه وحشی با تبانی دولت قبیله گرا و حلقات فاشیستی قرار گیرد، همواره ضرورت به مزاری و مزاری ها احساس میشود تا اگر متجاوزان با زبان ملایم نمی فهمند، آماده نبرد شوند.

تصور میکنم فضا همواره برای فعالیت در راستای انسجام و هماهنگی هزاره ها مناسب بوده است و نیاز است که یک گروه افراد دلسوز و آگاه ابتکار بخرج داده و برای تقویت و تسریع اتحاد هزاره ها کار را از یک جای نه یک جایی شروع کنند. بطور مثال شبکه اجتماعی فیس بوک را اگر بررسی کنیم دهها کاربر تحت نام انجمن و شورا بنام اتحاد هزاره ها، انجمن زنان هزاره، مقاومت هزاره، شورای هزاره های خارج از افغانستان، مردم هزاره، فیس بوک هزاره ها و غیره در فیس بوک و ویبلاگها فعالیت دارند که نشان میدهد اراده عمومی بنحوی برای وحدت هزاره ها وجود دارد. برای اتحاد و انسجام هزاره ها لازم نیست ابتدا با پلانها و برنامه های وسیع و پر هزینه کار را شروع کرد. زیرا ایجاد تشکیلات منظم و رسمی مستلزم هزینه فراوان است و در صورتیکه منابع قابل اعتماد برای تمویل آن تشکیلات و برنامه ها وجود نداشته باشد، هرگونه تلاش در این زمینه با شکست مواجه خواهد شد. تا آنجا که میدانم قلم بدستان و دردمندان زیاد هزاره از قبیل انجنیر محسن زردادی، کاظم وحیدی، علی تقوایی و غیره پیرامون میکانیزمها و راههای تقویت انسجام هزاره ها مقاله های نوشتند و راهکارهای متعدد را برای اقدامات عملی را در این راستا پیشنهاد کردند و متاسفانه کمتر مورد توجه قرار گرفت. تصور میکنم یکی از دلایل عمده که به پیشنهادات و راهکارهای این دردمندان در عمل اهتمام ورزیده نشده اینست که طرحهای آنها در شرایط کنونی چندان عملی بنظر نمیرسد. مثلا انجنیر زردادی در نوشته اش خواهان ایجاد یک تشکل سرتا سری هزاره ها در سطح ولایات و ولسوالیها با هزینه هنگفت و در عین حال پایدار بود، بدون اینکه مشخص سازد کدام منابع آنرا تمویل خواهد نمود. بهرحال تصور میکنم باید راهکارهای را جستجو کرد که عملی و کم هزینه باشد. از طرف دیگر، باید تلاش ورزید در زمینه انسجام هزاره ها چهره های سیاسی  جامعه مانرا نیز دخیل ساخت و به نقش آفرینی آنها اهتمام ورزید. نویسندگان و افراد اکادمیک در نهایت میتوانند راهکارهایی پیشنهاد کنند و اقدامات عملی و چگونگی بررسی گزینه های متعدد بعهده نخبه گان سیاسی یک جامعه است. با توجه به اینکه هزاره ها از لحاظ جغرافیایی خیلی پراکنده اند و این پراکندگی و آسیب پذیری های سیاسی و اجتماعی بر تضعیف هویت قومی آنها افزوده است و هم اکنون تعداد زیاد هزاره ها به تعقیب گرویدن به مذهب سنی بنا به هر دلیلی هویت قومی کاذب را پذیرفته، اگر در راستای انسجام هزاره ها کارهای جدی صورت نگیرد یقینا به آسیب پذیری تمام عیار ما افزوده خواهد شد و در معادلات سیاسی افغانستان نیز بعنوان یک بدنه قدرت قابل توجه شناخته نخواهیم شد. این موضوع روایت طولانی دارد و در فرصت های مناسب به آن خواهم پرداخت.

سخن آخر اینکه انسجام هزاره ها و تشکیل هسته های مقاومت پسا 1214 در برابر نیروهای ارتجاعی و افراطی باید بعنوان اولویت درجه یک آنها در نظر گرفته و به آن پرداخته شود. تجدید نظر هزاره ها پیرامون رویکردهای سنتی شان که بنحوی همان مطلق گرایی است میتواند تمهیدی باشد برای خط مشی جدید آنها در معادلات سیاسی و سرنوشت جمعی.  

 لیاقت علی افتخاری

9 جون 1212