ازکـــدام اصل ونسب:؟

من با مطالعــه نظرات بسیاری ازمحققان وپژوهشگران به یک نتیجه ای روشن ومشخص نرسیدم که مردم هزاره «اولاده ای» کدام یک ازمردم واقوام موجود برروی زمین میباشد.؟
گذشــته از این چه طور شد که این قوم مســمی با«هـــزاره» گردید!
اگراز واقعیت خارج نشویم، جمله هزار، نشاندهــنده عــددی ازمحاسبات میباشد، وکاربرد آن نیزهمان معنا ومفهوم اصلی آن را میرساند که با قرار دادن«ه» تصغیر درآخــرآن هــزاره، خوانده میشود.
معــرفی این جماعت به نام هــزاره، بیشتردلالت برعــدم تصمیم گریها ازسوی این«قوم» را دارد که درهیچ زمانی نتوانسته است به صورت یکدست درجهت رسیدن به اهــداف سیاسی واجتماعی خویش نقش موثروتــعین کننده را داشته باشد.
ازطرف دیگر طبیعت ذاتی مردم هزاره، آمیخـــته به خود خواهیهای کاذب وجهت گیریهای سلیقه ای میباشد. ازاینرو دربرخورد ها ورابطه های فردی واجتماعی خود نسبت به همــدیگر ومشترکات موجود فیمابین بسیار بی اعتنا هــستند.
بدین ترتیب وقتی علل ها، نواقصات ومتقابلا خوبیها مورد بحث وبررسی قرارمیگرد نشان میــدهــد که هزاره ها درواقع فقط بدلیل عــدم همبستگی وپذیرش همــدیگرنتوانسته اند درهیچ یک از معادلات سیاسی واجتماعی بین الافغانی مورد پزیرش واعتماد جوانب خویش واقع شود، زیرا به صورت اتوماتیک درمقابل جوانب خود درحاشــیه ای ازتصمیم گیریها قرارمیگیرند.
تا آنجایکه این قلم به یاد دارد، هزاره ها درهیچ زمانی به عنوان یک«وزنه» اجتماعی درساختارجامــعه وقــدرت حاکم درافغانستان سهیم وفعال نبوده است. به طورمثال نقش مردم هزاره درحکومت ده ساله کنونی فقط به عنوان(ســـیاهی لشکر) ویا مواد سوختی برای فعال نگهداشتن چرخش ماشین سیاسی ونظامی قدرت حاکم درداخل وخارج ازکشور میباشد..
وهمچنین شما شاهــد اینهم هســـتید که عــدم حضورومشارکت هزاره ها دراجلاس های مهم، درداخل وخارج از کشور وخصوصا دراجلاس اســـتانبول 12/11 عقرب 1390 خورشیدی نشان دهــنده عــدم هــویت ملی مردم هزاره درافغانستان بود.
ازطرف دیگر حضور ومشارکت غیر منتظره آقای محقق درجمعی ازاعضای اپوزسیون دولت، در19/18 ماه جــدی 1390درنشستی با نمایندگان کنگرس آمریکا که به گونه نشاندهـــنده هــویت ویا مشارکت (هزاره ها) درمعادلات سیاسی بود، نشان داد که هزاره ها با این هم راضی نستند وبه آن باورندارند.
زیرا بدون اینکه برای اقوام دیگر ویا طرفهای مقابل حساسیت برانگیز باشد، بیشتر برای هزاره ها حساسیت برانگیز وغیر قابل قبول واقع شد. و پیش ازآنیکه آقای فهیم با توجه به اختلاف نظرها وخصومتهای که بین او وداکترعبدالله واطرافیانش وجود دارد، به عنوان معاون اول موضع آقای کرزی ودولت وی را درقبال جلسه آلمان اعلام نمایند، آقای خلیلی دریک سخنرانی غیررسمی خود، محقق وهمکارانش را مورد سرزنش قرارداده اعلام نمــود که:(اینگونه حرکتها بجای نخواهــد رسید ودولت درموضع خود ثابت است.)
اینها همه موارد بسیارنا خوشایند هســتند که بیشترنبود تفاهم وتقابل مردم هزاره را نسبت به همــدیگر نشان میدهــند.
البته هــدف از مطرح کردن این موضوع دراینجا بیان یک واقعیت موجود درمیان جامــعه «هـــزاره» ویا فتن راه علاج برای برون رفت ازاین معضل بزرگ است که متأسفانه به
صورت یک فر هنگ درمیان مردم هزاره جا بازکرده وتشــدید شده است.
اینست که هزاره ها برای همیشه ودرهرزمانی دچارمشکل بوده وتا به امروزتاریخ این قوم بیانگر منازعات داخلی آنها هـــستند وبهترازآن را به یاد ندارد.
همچنانیکه درابتدا گفته شد،یکی ازعمــده مسئله ای مبهم وبحث برانگیزکه درتاریخ این مردم نهــفته است، نبود یک اصل ونسب مشخصی که مردم هزاره « اولاده»ای آن محسوب شـــود، میباشد!
براساس اسناد ومدارک موجود که ازسوی محققان وپژوهشگران داخلی وخارجی درمورد هزاره ها به نشر رسیده است تماما گویای اینست که نتوانسته اند«نسب» اصلی مردم هزاره را مشخص نمایند، یعنی درواقع مردم هزاره به هیچ یک ازاقوام ونژادهای موجود درجهان مربوط نمیشوند، که این مسئله خود هــویت اصلی این مردم را زیرسوال قرارداده است.
البته این قلم خود به این باور است که مردم هزاره ازنظر اصل ونسب(مغول) هــستند که تمورخان لنگ از سرداران آن به شمار میرود ودرجای دورتربا ترکمن،ازبک، قزاق و منگولای ازیک نژاد مشترک هستند. چراکه ازنظرعلمی وعقلی تمام(رنگ، قیافه، حرکات، عادات، بافتهای عضلاتی وداشته های فرهنگی نشــاندهــنده این ادعا ومصداق براین گفتاراست.
اما آنچه که تا بحال ازسوی محققان دراین مورد ارائه شده است بیشتردلالت برابهام بودن اصل ونسب مردم هزاره دارد که درزیر میخوانید:
1ـ در کتابی به نام (هزاره های افغانستان) نویسنده سید عسکرموسوی، مترجم اسدالله شفایی صفحات 49 تا 58. نوشته است:
«آرمینوس ومبری»«مونت استوارات الفنستون» و«الکساندربورنس» درمیان اولین طرفداران این نظریه قرار دارند که(هزاره ها بازماندگان مغولهایند) براساس این نظریه، هزاره ها بازماندگان سربازان مغول هســتند که با ارتش چنگیزخان به افغانستان آمدند. این سربازان پس ازاسکان به تدریج زبان، مذهب وفرهنگ ساکنان تاجیک این سرزمین را پزیرفته ومنشأ مردمانی شدند که امروزه به هزاره موسوم هــستند الی آخر...
2ـ ( مردم هزاره وخراسان بزرگ) نویسنده محمد تقی خاوری، صفحات 97 تا 163، نوشته است:
درکتاب مختصرالعقول محمد افضل بن وطن داد زابلی آمده است، اقوام هزاره دوقسم اند، قسم اول ترک ومغول وقسم دوم مردم سی قــدارکه زابلی الاصلند. درآن زمان که اسکندر فلیقوس رومی آمـد، تاآنکه مردم(سی قدار) موجود بودند وبا اسکندر مقابله ومقاتله نمودند. ازاینرو نظریه ای کورتیوس که قبلا ذکرش رفت، با نظریه وطن داد همخوانی است که نوعی مردم سرکش ویاغی را درسلسله جبال افغانستان مشاهـده کرده است. وی درمورد ترک میگوید هــزاره ها ترک نستند، ترک، اول پادشاهی است که درترکستان نشست و الی آخر..
3ـ (هزاره درجریان تاریخ )نویسنده محمد اسحاق اخلاقی، صفحات 23 تا 39،
نوشته است:
آنچه دربین مردم هــزاره «شـــایع» است وآنان به آن تکیه دارند این است که خود را از تبار مغــول که بخشی از زرد پوستان است میدانند. چرا که مردم هزاره تاریخ مـــدون وروشنــی نداشته اند تا بیان کننده سوابق شان باشد.
احتمال زیاد براین است که این نظر ازاسلافـــشان به اخـــلاف شان سینه به سینه انتقال پیدا کرده وبرای نسلهای بعد رسیده باشــد....... درهمین کتاب آمده است،(فرزرتسلر) درکتاب افغانستان صفحه65، نوشته است:(کلمه منیگ) به معنای(رژیمان) هــزارهای چنگیزخان بوده به لفظ فارسی به(هـزاره) تبدیل ونام این طائفه هــزاره گردیده است عــده ای آنها را(550) هــزار می نویســند که یکصد وده هـزار مرد جنگی دارد.
بازهم نوشته نوشه است: هزاره ها دراصل اقوام مغـول تباری هــستند که درفاصله قرنهای سیزده تا پانزده میلادی ازحدود کاشمروختن روی به دامنه های جنوبی رشته کوههای هـندوکش ودربخشهای شمالی وغــربی رودهای هلمند وترنک یعنی از دامنه هندوکش وکوه بابا گرفته تا هرات واطراف هریرود سکنی گزیدند. نام هــزاره نشان از واحــدهای نظامی مغول که هزار سوار را دربر میگیرد دارد، غـوریها که ساکنان اصلی این خطه بودند گذشته از پاره خصوصیات فرهنگی خود، زبان پارسی را نیز به هــزاره ها ارزانی داشــتند والی آخر...
4ـ ( سیری درهزاره جات)، نویسنده انجنیر علــیداد لعلی، صفحات 28 و29،
نوشته است:
نظریه های مغولی بودن یا ترک مغولی بودن یا مغولی نبودن هزاره ها از سوی تاریخ نگاران، زبان شناسان، سیاحان، جامعه شناسان واتنوگرافرها ارائه شده است. اما ما نمیــتوانیم نظرات خارجی ها ویا توریستهای را که به طور گذرا ازمحلات هزاره نشین عبورنمــوده اند، کاملا مورد تأیید قرار بدهیم ویا از سایرین را، ولی بایستی بیشتر به قرینه ها و شباهت های: اتنیکی، قومی، نژادی، زبانی، جغرافیایی وتاریخی مــتوسل شد.
اصل اختلاط ترک، مغولها اساس پیدایش ملیت هزاره بوده وملیت هزاره منشــأ مغـولی ویا دقیق تر منــشأ ترک مغــولی دارد والی آخر...
5ـ (پژوهشی درتاریخ هزاره ها)، نویسنده حاج کاظم یزدانی، صفحات 143 تا 184،
نوشته است:
درباره این که مردم هزاره ازکجا آمده اند وبا کدام یک ازنژاد عمـــده ای بشــری پـیوند میخورند آیا ازقدیم درافغانستان بوده ویا بعدا آمده اند؟ ســخنان واحتمالات گوناگون ابراز شده است. من تردیدی ندارم که هزاره ها ازنژاد زرد وشاخـــه مغول میباشـــند ونیز تردیدی ندارم که اغلب شان حتی قبل از«اسلام» درافغانستان بوده اند..
پس آنچه که در«افــــواه» مشهور است که اینان از بقایایی سپاه چنگیز خان اند، حقیقت ندارد؟
بـــلی، درجواب باید گفت:( رب مشهور لا اصل له). هزاره ها یقینا از بقایای سپاه شخص چنگیز خان نیســتند ودرهیچ تاریخی هم نیامـده که«خان مغول» دسته ای از سپاهــیان خودرا دراین سرزمین سرد وکوهــــستانی وبی حاصل، بدون کدام هـدف استراتژیکی جا گذاشته باشـد....
خاورشناسان فرانسوی این نظریه را که هزاره ها از بقایایی سپاهیان مـغول میباشند، عموما رد کرده اند. اما خاورشناسان انگلیسی برعکس آن را تأیید نموده اند. ...ژ. فیریه فرانسوی هزاره ها را ساکنین اصلی افغانستان میداند ومیگویند آنها درزمان حملات«اسکــندرمقدونی» درهمان محلی زندگی میکردند که فعلا بودوباش دارند ....
واما ژ. هارلان گوید: هزاره از تزویج متقابل باخــتریهای قدیم وتاتاریهای که درمناطق شمالی ایران زندگی میکردند به وجود آمده وظاهرا توسط اسماعیل سامانی به مناطق مرکزی افغانستان رانده شده اند.
درهمین کتاب، شیرمحمد خان ابراهیم زی میگوید: این سخن که هزاره ها از سپاه مــغول اند، اصلیت ندارد. چراکه قبل ازعــهد چنگیز خان این قوم، الوس کلان وخلقی بسیاربودن. والی آخر...
آری با همــه این نقل وقولها ونظرات مختلف پژوهشگران ومحققان نتیجه چنین میشود که اصلیت مردم هزاره به هیچ یک ازاقوام که از قرنها پیش تا بحال درسرزمین آسیا زندگی میکنند پیوند نمی خورند وبلکه بنا به نظرات فوق بیشترفاصله دارد. مثلا با نژاد چنینی، ژاپنی، کره ای، کوشانی، ترکمن، قزاق، منگولای وغیره هستند که هزاره ها اولا خود را ازآنها نمــیداند واگرهم فرضا یکی را میپــذیرند، نمیتواند به صورت واضح وروشــن اصلیت شان را به آنان پیوند بدهـــد ومیگوید شاید اصل ونســب مابه« کوشانیها» پــیوند بخورد که همــه اینها بیشترجنبه گمان را دارد ونه وقعیت!!
هــدف اصلی اینست که با توجه به اینکه هیچ گونه پیوند ویا مشخصه ای اصلی دراین زمینه وجود ندارد، پس هزاره ها ازکجا شده اند، آیا یک مرتبه از(آسمان به پایین آمــده اند؟) که نه این طورهم نیست! پس چرا یک«مجموعه قومی» بسیار کلان دارای گذشـــته تاریخی مشخص وروشن نیست!؟
چنـدی قبل نظرات ازآقای«میراحمد لومانی) درهمین مورد درسایت جمهوری سکوت به نشررسید که آقای لومانی با نفیی تمام نظرات موجود دراین زمینه، هزاره ها را، آریایی تبار خوانده بود ومتذکر شده بود که تحقیق دراین مورد جریان دارد که درآینده منتشر خواهــد شد.
حال شما بگوئید که هــزاره ها ازکدام اصل ونسب هــستند، مغــول یا نژاد دیگر؟
که درصورت مشخص شدن دیگر نباید به این قوم هــزاره گفت بلکه همان چیزی را گفت که اصلیت این قوم را پیوند داده و بیان می سازد.
نویســـنده ح محــمد دانـــش 28.1.2012م
بسم ا لله الرحمن الرحیم