بسم الله الرحمن الرحیم

حجه الاسلام والمسلمین حاج آقای اخلاقی

کل من علیها فان ویبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام  

اینجانب در ایام وحیات زندگانی خویش کم زیادی با شخصیت ها وافراد شناخته شده محیط خویش ، در ارتباط ونشست برخواست بوده ، خاطرات و یاداشت های از آنان در خاطره و ذهنم مشاهده می نمودم . از آنجاییکه حیات و زندگی انسان وناپایدار وکوتا است بر خلاف انتظار ، خود را ناگهان در چنگال مرگ می بیند ومشاهده می کند که بعد از آن نه خود اوست نه خواطرات او  و نه یاداشت هایش  همه  همراه او در زیر خاک قرار می گیرد وپنهان می گردد .

موجه دیدم که پاره ی آن خواطرات را روی کا غذ آورده برای دیگران خصوصا باز ماندگان وعلاقه مندان بیاد گار گزارم  تا در صورت میل وعلاقه به آن بنگرند یادی از گذشته گان به طلب مغفرت وآموزش ، روح آنان را شاد وگرامی دارند واز زندگی وگذشته شان از غفلت بدر آمده عبرت واعتبار گیرند و زندگی چند روزه را بیهوده وبیجا سپری نکند واز گذشته گان عبرت گیرند .

اشخاص وافراد موثر وبا شخصیت در جاغوری زیاد بودند وهستند که شاید من آنها را ندیده وخدمت شان نرسیده باشم  واگر رسیده ام خاطره ویاد گار از آنان در نزدم نبوده است . بنا براین آنهایی که در این جا ذکر شان آمده وخاطره های از آنها ذکر شده به این معنی و مفهوم نیست که شخصیت های جاغوری فقط اینها بوده دیگر در آن جا افراد با شخصیت نبوده شخصیت های منطقه به آنها انحصار داشته است .

اینجانب از برادران که دارای شخصیت سیاسی ، اجتماعی ، ودینی بوده خدمت شان نرسیدم درک صحبت شان را نکردم معذرت وپوزش خواسته احترام شان را برای خود لازم می دانم .

امید وارم جامعه ما جامعه با شخصیت وآگاه از رمز راز سیاسی واجتماعی وعلمی بوده ودر پر تو احکام الهی ودین مقدس اسلام زندگی خود را سپری نمایند .

علت وسبب یاد آوری خاطرات بزرگان این بود که با کمال تاسف وتاثر ، در طول تاریخ ، جامعه ما هزاره ها از همه جوامع بیشتر در مدار ومورد حوادث بوده اند وروز گار بسیار تلخی را گزرانده اند والبته شخصیت های هم داشته اند ( با این حال )  نه از حوادث ونه از شخصیت شان ذکری برای نسل های آینده روی کاغذ نیامده است . به این دلیل  ما وقتی که به  گذشته خود  مینگریم جز تاریکی وابهام چیزی را نمی بینیم .

  اگردر گذشته هر کس که قلم بدست بوده  وقایع وحوادث را ولو به قلم شکسته در روی کاغذ می اورد  امروز ما در تاریکی وابهام قرار نداشتیم  وگذشته را روشن می دیدیم .

برگید اسحاق خان

 نمیدانم در باره ای شخصیت اسطوره ای مردم جاغوری هم  چیزی بویسم یا نه چون او را دیده ام خاطره ای از او دارم  باید آنچه را دیده ام دراینجا آورده باشم وچون اگاهی کامل از او ندارم نمی توانم واقعیت شخصیت اورا بیاورم طبعا باید دست ازنوشتن بردارم.

ولی هر قوم و ملت اسطوره ای دارد اسطوره مردم جاغوری برگید اسحاق خان داودی بود.  نقل شب های دراز در محافل و مجالس در بین جوان و پیر ما دلاوریها و شجاعتها و جوان مردیهای مردی بود بنام برگید اسحاق خان .

پدرم برای من می گفت نام تورا اسحاق گذاشتم به علت اینکه مردم ما اسحاق را دوست دارند و با او عشق می ورزند و ازاو حکایت ها دارند شجاعت و دلاورها و مردی و مردانگی اونقل مجلس ما شده. به این نسبت در جاغوری ما فرزندان که تولد یافته اند اکثرا نامشان اسحاق گذاشته شد.

من چندین بار این مرد افسانه ای جاغوری را دیدم  وبا او صحبت کردم و به او اظهار علاقه و اخلاص

کردم ،اما متاسفم که نشد از کارها و سرگذشت های او - که او را افسانه وار قهرمان حکایتهای شب های

دراز و قصه های شب های زمستانی ساخته و هر کس از جوان پیر مرد و زن حتی بچه سخن می گفتند

و او را رستم زمان خود می پنداشتند - چیزی پرسیده باشم و از زبان و بیان خودش چیزی را در حافظه ام ذخیره کرده باشم .

 من امید داشتم که زمان فارغ تر، شاید  بدست  اورم تا از قهرمانی ها وجوان مردی هایی او جویا شوم وبرای او بگویم که این حکایت ها وقصه ها - که امروز افسانه وار در محافل ومجالس مردمت دور می زند  وحتی مسافرین که پیاده راه می پیمایند برای آنکه احساس خستگی نکند وراه شان کوتا شده باشند آنرا به میان می اورند وسرگرم می شوند  - چگونه است ؟  ایا راست و واقعیت دار است ؟ یا آنکه مخلوق و پندار خیالات است .

روز گار آن زمان فراغت نیاورد . اما خبر بد مرگ او را برای ما زود اورد. علاقه مندان او را به سوگ نشاند . آری روز گار چنین است . برای ما دشوار بود که باور کنم آن مرد شجاع وقهرمان در زیر خاک آرمیده دیگر چهره ای جذاب و گیرنده اش بدید نمی اید .

طوریکه گفته شد مردم از او حکایتها و قصه ها دارند که ان حکایتها و قصه ها روی کاغذ نیامده وبصورت دفترچه و یا کتاب جلوه گیری نداشته است . اما در کتاب دلها مانند ((کا نقش فی الحجر)) ثبت شده از این دل به دل دیگر واز این سینه به دیگر سینه مانند شرینی عسل ویا آب زندگانی راه یافته است .

من تصور داشتم که قصه ها وحکایت های او تنها در محیط زندگی اش (جاغوری) مورد گفتگو و سرگرمی شب های دراز و سرد زمستان است اما زمانیکه در هرات آمدم و گاهی با  اقوام آنجا هم صحبت و هم کلام می شدم ، متوجه  شدم  که در بین انان بیشتر از وی سخن و کلام است و از شجاعت و دلاوری های او حرفها گفته میشود.

البته طبیعی است هر گاه کسی شکل اسطوره ای بخود گرفت هر چه بعد مکانی و زمانی پدید آید  بیشتر در اطراف او سخن گفته می شود تا در مرحله افسانه ای رسد. مثلا رستم داستان امروز با رستم داستان عصر خودش بسیار فرق داشته باشد.

من  از حکایتها و قصه های او چیزی را در اینجا نمی آورم تنها حکایتی را که در زمان خودم گفته شده بطورنمونه می آورم بعد از آن دیدنی  ومشاهدات خود را می نویسم.

در سالهای که من در سن دوازده و یا سیزده سالگی بودم در مقارن سالهای 1323و1324 راهها نا امن بود ، مسافرین در زحمت بودند . در حالیکه مال و اموال شان برده می شد خودشان هم کشته می شدند از جمله ((کوتل میدو)) که واقع دربین ناهور وسراب است . این کوتل که محل تردد مردم ناهور مالستان و بعضا جاغوری از آنجا به غزنی بود ، خبر های زیادی از کشتن و گرفتن و لخت کردن می رسید . شخصی بنام حسین - آسیابان  که این آسیا در سرراه ناهور قرارداشت ونوعا اسیاب ها در تابستان شبها فعال است وباید اسیابان بیدار باشد - حکایت کرد . که شبی من بیرون اسیاب آمدم دیدم که نفر تفنگ بدوش از جلوی اسیاب گذشتند وبطرف ناهور رفتند نمی دانم آنها چه کسانی بودند پدرم گفت ممکین است مسافرین باشد  چون راها امنیت ندارد اسلحه با خود گرفته باشد .

بعد از آن کوتل میدو امنیت پیدا کرد دیگر دزدی در آنجا دیده نشد . بعد ها گفته شد که برگید اسحاق خان با یارانش رفته کوتل میدو را پاکسازی کرده دیگر بعد ازآن کسی جرائت نکرد سر راه مسافرین را در آنجا بگیرند موجب اذیت وآزار مردم شوند .

همسایه گان خصوصا کوچی ها که او را سد راه خود می دیدند که دیگر نمی تواند به مردم دست برد بزند ، به مقامات دولتی حرفها گفتند . تا آنکه حکومت او را خواسته رتبه وعنوان غند مشری (برگید) برای او داد  و در کابل او را محصور کرد . تا اخر تقاعد وباز نشستگی نداشت بطور همیشگی در کابل بود ، گاهگاهی در جاغوری می امد . در سالهای که چشن استقلال در جاغوری برگزار می شد او در جاغوری می امد کارش در ایام جشن نشانه زدن با تفنگ بود .

 جوانان را به نشانه زدن تشویق می کرد  دیگرکارش اسپ دوانی ونیزه زنی با اسپ بود . محفل جوانان با این مرد سالخورده  که قلبا جوان بود گرم گرم بود . یکی از عوامل دلخوشی جوانان این بود که با برگید اسحق خوان همبازی هستند ایشان در قلب مردم به ویژه جوانان جای داشت . تعظیم واحترام مردم وجوانان از ایشان بالاتر از حدی معمول وعادی بود چون او اسطوره ای مردم  بود .

وی غیر از عنوان برگید (غند مشر ) عنوان دیگر ولقب دیگر در نزد مردم نیز داشت مردم او را اسحاق دهلی (دولی ) می گفتند . آیا واقعا او دهلی بود ؟ وکارش دهل زدن بود ؟ نمی دانم .

باید تذکر داد که در جامعه هزاره  به ا ثر سخت گیری مذهبی که از طرف ملا ها وارباب مذهب اعمال شده ، خبری از موسیقی وخوانندگی تارو تنبور نیست  شعر وشاعری و نوازندگی بانحاء مختلف در این جامعه  آن روز دیده نمی شود بکار بردن آن گناهی بزرگ است دهل زدن هم گناه است و دربین مردم پایگاه ندارد .

زمانی که من در جاغوری بودم از طرف اطلاعات کلتورهیئت آمد که آثار تاریخی وعنعنات این مردم را ضبط کند.  بنا شد خواننده ای پیدا شود چند بیت هزارگی بخواند تا در نوار ضبط شود وبعدا از رادیو کابل پخش شود درسنگ ماشه جاغوری که مرکز بود ما نتوانستیم یک نفر خواننده پیدا کنیم چون آن هیئت عازم مالستان بود در مالستان تلفن نمودیم که شما کدام خواننده پیدا کنید که چند شعر به لهجه ای هزارگی بخواند تا در نوار ضبط شود. درمالستان نیز چنین کسی پیدا نشده بود  در نتیجه این هیئت با دست خالی به کابل برگشتند .

درعروسی ها که بعضی ها می خواهند محفل خود را گرم ترو با نام و آوازه سازند ازمردم افغان(پشتون) دهلی و بازیگرمی آورند و پول زیاد باید به انها بدهند و غذای خوب و فوق العاده برای شان تهیه کنند و منت انها را بکشند . حتی در دوره 20 ساله انقلاب که خون ریختن و آدم کشتن مباح و گناه خود را از دست داده  بود ، باز روزگار موسیقی و خوانندگی مانند سابق بود . نه دوتار و نه تنبوری بود و نه دهل و نه خوانندگی .

 اما غند مشر اسحاق نان دهل داشت او دهلی نبود اما درموقع ضرورت در جنگ های که دردوره ای سقوی بین پشتون و هزاره پیش آمد که نباید پیش می آمد  پشتونها در ناهور و مالستان بر هزاره ها حمله آوردند  مال و اموالشان را بغارت بردند  قهرمان و امیر میدان جنگ ایشان بوده و او با دلاوری که داشته سوار براسب در حال دهل زدن رو به دشمن می رفته و تاخت و تاز نموده دشمن را مغلوب ساخته مواجه به شکست می نمود . به همین سبب در بین مردم شهرت پیدا کرده بود که او تیر بندی دارد وهیچ تیری در او اثر نمی گزارد . به این سبب دشمن از او ترسیده راه فرار را در پیش می گرفتند .

 شهرت ونام آوری ایشان در دوره سقوی در بین مردم پیدا شد وهمه مردم جاغوری از جوان پیر مرد و زن با او آشنایی پیدا کردند واو امیر ارسلان عصر خود شد ،  به هر طرف که رو آورد دشمن را شکست داد وفاتح برگشت ونام او اسحاق دهلی شد .

بدون مبالغه است که بگویم مردم جاغوری در سایه فعالیت وقهرمانی های او ویارانش که بیش از ده نفر نبودند در نزد همسایه گان خود شجاع و دلاور معرفی وشناخته شدند و همه از این مردم چشم می زدند .

از قهرمان افسانه ای مردم ما  فرزندان برومند و رشید بوجود آمد که یکی از آنان ، قهرمان شهید علی دریاب خان است . وی شجاعت و دلاوری را از پدر به ارث گرفته بود و در انقلاب بزرگ ملت افغانستان علیه حکومت  مارکسیستی وارتش سرخ شوروی مانند شیرغران در صحنه جهاد و پیکار می خرامید واز هیچ نیروی بیم وترس نداشت . در سال 1359 که نیروی جهنمی از راه غیر عادی که راه لرگه گفته می شد در جاغوری حمله اوردند او چون کوه جلوی آنها را گرفت وتا آخرین فشنگ خود جنگید تا بالاخره چهره ای زیبا وقد قامت قهرمانانه اش را بخون رنگین نموده جام شهادت را نوشید وبه لقاء پروردگارش پیوست .

او ثابت کرد که فرزند همان قهرمان اسطوره ای است که از جنگ ومرگ نمی ترسید بلکه مرک را افتخارانه در دفاع از وطن وجایگاهش در آغوش می گیرد و ترنم این مقال است  :

مرگ اگر مرد است نزد من آی                           تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

قهرمان اسطوره ای مردم ما وفرزتدش علی دریاب خان تا ابد زنده ودر دلهای مردم ما جا دارند وهیچ زمانی فراموش تخواهند شد . جوانان با غیرت وشجاع ما دفاع از حیثیت وشان مردم خود را ، از آنان درس خواهند گرفت .

تذکر :

۱- در ضمن از آنجای که این اطلاعات نوشته ها در باره شخصیت های جاغوری برای اولین بار در سایت منتشر می شود  و قرار است بعد از تکمیل آن چاپ و نشر گردد . لذا چاب  آن به هرنحوی با ذکر منبع و یا بدون ذکر منبع بدون هماهنگی با مدیریت سایت مجاز نیست  ولی نقل قول مخصوصا در دنیایی مجازی با ذکر منبع مانع ندارد . در غیر این صورت سرقت ادبی محسوب شده پیگرد قانونی دارد . 

۲- متاسفانه عکس از شخصیت های جاغوری در اختیار نداریم  دوستان مخصوصا اقاریب آن اگر عکس در اختیار دارند آن به جناب آقای مومن زاده تحویل دهند ایشان بعد از اسکن اصل عکس را برمی گردانند  ویا ان را به ایمیل ادرس سایت ms_r46@yahoo.com ارسال نماید . گرچند ممکین است فقط عکس های در تذکیره بکار رفته در دست رس باشد در عین حال مشکل نیست عکس ولو در نتذکیره باشد آن را از همان طریق که گفته شد ارسال نماید با تشکر

والسلام - مدیریت سایت جاغوری یک .