حکومت مستقل افغانستان از ابتدای شکل گیری در سال1747  میلادی توسط احمد شاه ابدالی تا سال 1357ش، یک حکومت قبیله ای بود که عناصر قوم افغان ( پشتون ) با تاکید بر منافع قومی در کلیه ارکان دولت در مرکز وولایات تسلط داشتند. در این دوره طولانی حکومت ملی متشکل از اقوام مختلف به صورت عادلانه شکل نگرفت واگر افرادی از خارج دایره تعریف شده قبیله ای وارد چرخه دولت می شد بر اساس منافعی بود که نصیب تبار حاکم می گردید. سیاست به معنی دست رسی به قدرت وتاثیر گزاری در سازمانها، نهاد ها، وعرصه‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، علمی وفرهنگی برای شیعیان میسور نبوده است. حکومت‌های افغانستان همواره نسبت به شیعیان نگاه بد بینانه داشته است. این تلقی ناموزون متاثر از فضای سیاسی، اجتماعی حاکم بر کشور وادبیات وگفتمان رائیج بود. بر اساس رویکرد نانوشته اما توافق شده سیاسی، قوم، مذهب وزبان اضلاغ سه گانه یک مثلث است که معیار ارزش گزاری در تعاملات سیاسی واجتماعی قرار می گیرد. به موازات بر خورداری از این سه فاکتور، موقعیت وجایگاه اجتماعی افراد وگروه ها ارتقا پیدا می کند.هزاره ها که فاقد این سه ویژگی می باشند از نظر گروه حاکم به قعر جدول هرم اجتماعی سقوط کردند وبه آنان به صفت شهروندان درجه دوم نگاه می شد، واز راه یابی آنان به مناصب حساس مانند وزارت، استانداری، وفرمانداری، قضا، نمایندگی‌های سیاسی خارج از کشور ورسیدن به رتبه‌های بالای نظامی ومدارج علمی جلو گیری می شد.عزم جدی واراده قوی وجود داشت که از تحصیل فرزندان شیعه در رشته‌های حقوق وعلوم سیاسی جلوگیری شود واز پذیرش آنان در دانشکده‌های افسری به شدت ممانعت گردد. این نگره در مدت طولانی جایگاه ویژه در سیاست کشور داشت وتا دهه پایانی حکومت ظاهر شاه هیچ گونه تغییری در آن داده نشد اما بعد از سال 1343ش که ظاهر شاه تصمیم گرفت سیاست باز تری را در پیش گیرد و آزادی‌های نسبی را در کشور به وجود آورد، قانون اساسی جدید را به تصویب رساند، بر اساس یکی از مواد آن دخالت افراد از خاندان سلطنتی در امور کشور وسیاست ممنوع شد وبرای اولین بار پست صدر اعظم به فردی خارج از خانواده سلطنتی داده شد، هزاره ها نیز تا حدودی وضعیت متفاوت را تجربه کردند. از این زمان است که پای هزاره ها در سیاست باز شد وافراد از آنها در راس وزارت خانه‌های گرچند کم اهمیت قرار گرفتند و آزادی های نسبی در اجرای مراسم ومناسک مذهبی شیعیان که تا این زمان ممنوع بود ودر واقع شیعه بودن جرم محسوب می شد،به وجود آمد. باآزادی نسبی که در سطح کشور به وجود آمد شیعیان توانستند،مساجد وحسینیه‌های زیادی را،خصوصا در کابل بسازد وبرای اولین بار در این دوره اذان به طریقه شیعه از مساجد پخش شد،مراسم عزاداری امام حسین وشهدای کربلا بر گزار می گردید که در آن علاوه بر افرادی عادی که حتی بزرگان اهل سنت وشخص شاه، خاندان وکابینه دولت شرکت می کردند.  بنا براین مشارکت نیروهای شیعی در دولت وسهم آنان در سمت‌های دولتی در حد اقل ممکن قرار داشت که به صورت ذیل به آن اشاره می گردد:

الف - مشارکت شیعیان قزلباش در دولت‌های افغانستان

این گروه قومی از شیعیان که شمار شان بیش از 5% کل شیعیان نیست، در متن حکومت‌های افغان سنی مذهب به سر می بردند که زندگی شان با سیاست ونظامی گری در آمیخته بودند. قزلباشان از اقوام مختلف ایرانی همچون: ترک، ترکمن، کرد، لر تشکیل شده اند که برخی آنان را احمد شاه درانی در سال 1747 م وقت که از سپاه نادر شاه جدا شده بود با خود به افغانستان آورد واز آنان در اردوی شاهی استفاده کرد [1]وبعض از آنها جزء قوای بزرگ ارتش نادری بودند که جواهرات وغنایم هند را به ایران می بردند، احمد شاه درانی از آنها خواست که به دولت جدید وی پیوسته وبه آن خدمت کنند که مورد پذیرش قرار گرفت وبعد ها اخلاف آنها بخش عمده غلام خانه یا عساکر دربار را تشکیل دادند [2]. بدیترتیب وضعیت زندگی قزلباشان به زودی بهتر شد، تعداد شان زیاد گردید به گونه که با نفوس ترین گروه را در شهر کابل که نصف آن را در اختیار دارند تشکیل می دهند [3]. قزلباشان در ساختار‌های مختلف حکومت افغان بویژه در بخش‌های نظامی ودیوانی حضور داشتند ولی هیچگاه نتوانستند نقش فعالی را به نفع وضعیت سیاسی، اجتماعی واقتصادی شیعیان ایفا کنند به دلیل این که آنان در کشورکه قدرت بر اساس پشتوانه قومی بدست آمده بود و حفظ می شد قرار داشتند در حال که آنها از پشتوانه قوی قومی برخور دار نبودند. فلسفه حضور در دستگاه حکومت آن بود که در خدمت دستگاه شاهی باشند و در دوره طولانی قزلباشان به دلیل نفوذ که در دربار پیدا کرده بودند عامل مهم وتاثیر گذار در انقال قدرت از یک خانواده افغان به خانواده دیگر بودند وافغان ها از آنها استفاده ابزاری می کردند.با این وجود قزلباشان در بسیاری از موارد نقش میانجی را میان حکومت افغان وهزاره‌های شیعه داشتند چون از لحاظ کارکرد با افغانها نزدیک بودند واز لحاظ مذهب با هزاره ها ارتباط داشتند. یکی از موارد که قزلباشان میان دولت افغان وهزاره ها میانجی کرد، پا درمیانی در موضوع مخاصمه دولت دوست محمد خان ومیر یزدان بخش رهبر هزاره ها بود.قزلباشان در این موضوع که هدف خدمت به همکیشان مذهبی شان را داشتند، متاسفانه ناخواسته مجری طرحهای خصمانه دولت واقع شدند که نتایج آن اسارت یزدان بخش در اثر اعتماد به کاکر خان نماینده دولت بود که به صورت بی رحمانه با عده ای از یاران نزدیکش به قتل رسیدند [4].

در مجموع قزلباشان بشتر از هر گروه شیعه در بدنه دولت‌های مختلف حضور داشتند وبیش از همه فرصت استفاده از تحصلات عالی را به دست آوردند ودر دوره طولانی ظاهر شاه بیشترین گروه پزشکان را آنان تشکیل می دادند.

ب - مشارکت شیعیان هزاره در حکومت‌های افغانستان

هزاره ها به رغم استقلال وخود مختاری نتوانستند یک حکومت مستقل در مرکز افغانستان تشکیل دهند در حال که آنان بسیاری از مولفه های تشکیل یک حکومت مقتدر را داشتند، مثل سرزمین وجغرافیای مستقل، ترکیب قومی یک دست، مذهب واحساس مشترک وپشتوانه محکم جهت تاسیس یک واحد سیاسی مستقل.علاوه بر این موارد، محاصره وفشار بیش از حد اقوام همسایه نیز سبب انسجام وهمگرای بیشترآنان می شد، اما هیچگاه چنین حکومتی شکل نگرفت وعوامل یاد شده در این راه کافی نبود. مهمترین عوامل بازدارنده در تشکیل حکومت توسط شیعیان به قرار ذیل بود:

1– حکومت‌های ملوک الطوایفی: در هزاره جات مدیریت یک دست وجود نداشت، طوایف مختلف هر کدام دارای مدیریت مستقل بودند که به میر، بیگ، ملِک وسلطان معروف بودند. نظام ملوک الطوایفی هزاره جات به گونه ای بود که هیچ یک از میرها قدرت برتر نداشتند وبه ندرت اتفاق می افتاد که میر یک طایفه، طوایف دیگر ا شکست دهد واز طرف دیگر سنت‌های طایفه ای حکم می کرد که مردم به رغم ستم‌های فراوان بیگ ها، در زمان تهدید بیرون طایفه ای از فرمانروایان خود حمایت کنند وچون این گونه حکومت ها از پشتوانه مردمی بر خوردار بودند، احساس ملی واحد وناسیونالیسم هزاره گی هیچ وقت شکل نگرفت واتحاد ویک پارچگی در مقابل تهدیدات خارجی به وجود نیامد.

2– روابط بسته: یکی از معایب بزرگ سیاسی اجتماعی هزاره ها ضعف در تعاملات خارجی بود. در طول تاریخ هزاره ها به روابط درون گروهی بسنده کرده ودر فکر ارتباطات بیرونی با سایر اقوام که باعث بسط وتوسعه درک سیاسی و تجربیات مدنی می گردد بر نیامدند وزندگی بسته با حد اقل ارتباطات را سپری می کردند. بدون شک روابط با دیگران ومشاهده حکومت ها ودستگاهای دیوانی واداری از نزدیک ومشارکت در رده‌های بالای این قدرت ها، عامل مهم در ظهور حکومت‌های قدرتمند به شمار می آیند. هزاره ها هیچگاه یک حکومت مقتدر را رهبری نکردند واز سوی دیگر به دلایل گوناگون بریده از اقوام دیگر به صورت مستقل زندگی سیاسی، فرهنگی واقتصادی خود را اداره می کردند وشمار اندک از آنها در حکومت‌های همسایه مدیریت سیاسی را تجربه کردند.

 اگر احمد شاه دُرانی موفق شد قبایل مختلف افغان را زیر یک پرچم جمع کند ودر نهایت موفق به تشکیل حکومت قومی شد، در اثر مشارکت در سپاه نادر شاه افشار وکسب تجربیات سیاسی، مملکت داری وآشنایی با شیوه‌های اداره ای کشور بود. او از همان ابتدا مشکلات امر را پیش بینی کرد وزیرکانه در فکر تدبیر امور برآمد و در این راستا تعداد زیاد از کارداران ایرانی را که تجربه ای زیاد در امور دیوانی ولشکری داشتند با خود همراه آورد. آنها در اداره امور وتقسیمات کاری ورتق وفق مسایل سیاسی واجتماعی کمک شایان در تحکیم حکومت تازه بنیادش کرد. استخدام افراد ماهر وکاردان واستفاده از افراد کار آزموده خارجی در دوره‌های بعد از وی در میان اخلاف وجانشینانش دنبال شد، اما هزاره ها فاقد چنین درایتی بودند وهیچگاه اهمیت نگاه استراتیژیک بیرونی وشکستن فضای بسته در روابط خود را درک نکردند.

3 – سرکوب شدید توسط حکومت‌های همسایه: شیعیان هزاره از شرق وغرب وشمال وجنوب در محاصرع واحاطه حکومت‌های متعصب سنی مذهب بودند. حملات وفشار‌های مداوم، هزاره ها را به سطوح آورده بود. بخش‌های از مناطق مرزی هزاره جات پیوسته در حال دادن مالیات وحواله جات حکومت‌های همسایه بودند، آنها که به شدت از تشکیل یک حکومت مقتدر توسط هزاره ها هراس داشتند، از هر تلاش در جهت ایجاد موانع در این راه ابا نکردند، فشار مدوام و حملات پی درپی آنها نه تنها فرصت ایجاد حکومت مستقل را از شیعیان هزاره گرفت بلکه هویت قومی وتبار نژادی مانع عمده گزینش آنهادر بدنه دولت های اقوام رقیب در حوزه جغرافیای افغانستان گردید.

با تمام این حرف ها افراد اندکی از شیعیان هزاره از زمان حکومت صفوی تا دوره‌های بعد به مناسب حکومتی رسیدند ودر پست‌های دولتی به خدمت پرداختند واز میان آنها به ندرت افرادی به چشم می خورد که به مناصب‌های حساس رسیده باشند ومشاغل کلیدی داشتند.در دوره نادر شاه افشار « درویش علی خان هزاره » ( 1160 – 1185 ق ) تا آخرین روزهای احمد شاه ابدالی به حیث نائب السلطنه ( بیگلر بیگی ) [5] هرات اجرای وظیفه کرد [6]. عنایت خان دایکندی در عصر احمد شاه حاکم دایکندی بود وسر انجام به مخالفت احمد شاه اقدام کرد.

محمد خان هزاره ( 1199 – 1204 ق ) بر اساس فرمانی تیمور شاه دُرانی به حیث نایب السلطنه هرات به حکومت باخرز منصوب گردید[7]. فضیلت خان حاکم تنه خاتون در عهد تیمور شاه درانی بود. صافی سلطان جاغوری در زمان تیمور شاه دُرانی به فرمان او ریاست بخش‌های از جاغوری را بر عهده داشت. محمد شاه خان به مقام بیگلر بیگی هرات رسید. ابراهیم خان هزاره در سال 1236ق از طرف حسن علی میرزا شجاع السلطنه والی خراسان به حکومت قلعه نو وباخرز سر فراز گردید وهم به نیابت مهراب خان حاکم تربت حیدریه درآمد [8] علی محمد خان هزاره پدر سردار شیر علیخان جاغوری در زمان شاه شجاع به رتبه سلطانی مردم چهار دسته رسید، حسن خان هزاره در زمان شاه شجاع  رتبه خانی مردم چهاردسته جاغوری را بر عهده داشت. شیر علیخان جاغوری در زمان امیر شیر علیخان لقب سرداری گرفت ودر سنگماشه قدرت قومی را در دست داشت وسپاه وتوپخانه در اختیارش بود، او در سال 1291 ق در گذشت ولقب سرداری او به صفدر علی خان پسرش داده شد.پسر دیگرش احمد علی خان به منصب کرنیلی رسیدوبرادرش باز علی خان به منصب فرماندهی توپخانه جاغوری منصوب گردید [9]. سرتیپ یوسف رئیس هزاره‌های باخرز ( 1279ق ) بود [10]. محمد خان نظام الدوله رئیس هزراه‌های قلعه نو بود، او از طرفداران محمد ایوب خان در مقابل امیر عبد الرحمن بود ودر سال 1298ق در جنگ زخمی شد [11]. محمد خان نظام الدوله رئیس هزاره‌های قلعه نو در سال 1305ق مدتی نظر بند بود بعد مورد بخشش قرار گرفت وبه دریافت شمشیر وکمر بند طلا وطلعت موفق گشت وبه حکومت لغمان مقرر گردید وسالانه شش هزار روپیه مقرری داشت [12] میر اکبر بیگ در سال 1308ق حکمران منطقه دایکندی شد. محمد نبی خان نبیره سردار بختیاری خان هزاره غزنین در سال 1308ق به جای عطاخان صاحب زاده به حکومت بهسود گماشته شد. سید احمد شاه در سال 1308ش از سوی نادر خان به رتبه نائب سالاری رسید. میر محمد حسین بیگ به حیث حکمران منطقه لعل در سال 1309ق رسید سید محمد قاسم در سال 1310 ق حاکم شهرستان شد.

در دوران ظاهر شاه احمد علی کرنیل حکمران لوگربود وبعد به حکومت بلخ رسید. رئیس عبدالله خان در سال 1333ش رئیس تفتیش وزارت داخله شد ودر سال 1336ش به مجلس سنا راه یافت. دکتر عبد الواحد سرابی در سال 1348ش به وزارت پلان منصوب شد. دکتر یعقوب علی لعل ابتدا به حیث وزیر فواید عامه مقرر گردید، بعد در کابینه محمد ظاهر به حیث وزیر صنایع ومعادن بود آنگاه به مجلس شورای ملی راه یافت [13]. ابراهیم روستا قبل از سال 1364ش مدتی استاندار ( والی ) بامیان بود. سلطان علی کشتمند در سال 1342 در کنگره اول حزب دموکراتیک خلق افغانستان شرکت کرد وبه حیث عضوی اصلی کمیته مرکزی حزب انتخاب شد. او در سال 1344ش در نخستین تظاهرات سیاسی شرکت کرد ومدتی زندانی شد. در سال 1350ش به عضویت هیات اجرائیه کمیته مرکزی در آمد ودر سال 1356ش به عضویت بیرویی سیاسی کمیته مرکزی حزب انتخاب شد. او سالها به طور حرفه ای برای حزب دموکراتیک خلق افغانستان فعالیت کرد از تاریخ 7ثور 1357ش به مدت سه ماه به حیث وزیر پلان ( برنامه ریزی ) ایفای وظیفه کرد بعد مدت شش ماه در زندان به سر برد بعد از آزادی مقام معاونت شورایی انقلابی وصدر اعظم را احراز کرد. در سال 1359ش به حیث رئیس شورای وزیران وصدر اعظم تعین شد که تا سال 1367ش به این سمت باقی بود. در سال 1369ش به معاونت اول رئیس جمهور رسید. او مدت طولانی در دوران ببرک کامل ونجیب الله در دو دوره صدر اعظم بود. کشتمند فرد باسواد ودارای تحصلات دانشگاهی در رشته اقتصاد است، از وی مقالات زیاد در زمینه فرهنگی واقتصادی در جراید ودوکتاب تا حال منتشر شده است [14]. کشتمند بعد از سقوط دولت مارکسیستی کابل به خارج از کشور رفت وهم اکنون در لندن زندگی می کند.

در دوازده دوره مجلس شورای ملی تا سال 1357ش حظور نمایندگان هزاره دارای فراز ونشیب بود. در دوره اول مجلس شورای ملی در سال 1307ش فقط هشت نفر هزاره حظور داشتند. در دوره دوم در سال 1312ش نیز هفت نفر، در دوره سوم در سال 1316ش باز هفت نفر، در دوره چهارم شش نفر، در دوره پنجم 9 نفر، در دوره ششم 6 نفر، در دوره هفتم 12 نفر، در دوره هشتم 12 نفر، در دوره نهم 14 نفر، در دوره دهم باز 14 نفر، در دروه یازدهم 14 نفر، در دوره دوازدهم 18 نفر انتخاب شدند وبه مجلس راه رفتند. در دولت سیزدهم که بعد از سال 1357ش ودر زمان کمونیست ها بر گزار شد 20 نفر هزاره به مجلس راه یافتند. از سال 1367ش تا 1370ش 16 نفر سناتور شیعه در مجلس سنا حضور داشتند [15].

حضور وزیران هزاره بعد از قانون اساسی 1343ش که آزادی‌های نسبی به وجود آمد، آغاز شد واز آن زمان به بعد تا سال 1352ش که داود خان حکومت جمهوری را به وجود آورد، در هر دولت یک یا دو وزیر از هزاره ها حضور داشتند که در وزارت خانه‌های کم اهمیت وکوچک وبیشتر به صورت نمادین وسمبلیک بودند. از سال 1352ش تا سال 1357ش هیچ هزاره ای در کابینه دولت حضور نداشتند وداود خان شخص بسیار متعصب  وضد شیعه خصوصا ضد هزاره بود. از سال 1357 تا 1371ش یعنی در دوران حکومت کمونیست ها هزاره ها حضور چشم گیر پیدا کردند وهمانطور که ذکر شد تا مقام نخست وزیری ومعاونت رئیس جمهوری رسیدند.

 


[1] . اسکندر بیگ ترکمام، تاریخ عالم آرای عباسی، ص 480 – 484 .

[2] . چالز میسن، میر یزدان بخش، ترجمه محمد اکرم گیزابی، ص150 .

[3] . میر محمد صدیق فرهنگ‌؛ پشین، ج1، ص 199 .

4 . حسن فولادی‌؛ هزارها، ص 262 .

 [5] . بیگلر بیگی واژه ترکی است به معنای بزرگ، بزرگان، حکمران ونائب الحکومه .

[6] . محمود منشی حسینی‌؛ تاریخ احمد شاهی، چاب عکسی مسکو 1974م، ص535- 538 به نقل از : حسین نایل‌؛ همان، ص 468 .

 [7] . حسین نایل‌؛ پشین، 470 .

[8] . فیض محمد کاتب‌؛ سراج التواریخ، ج1 ص 591 .

[9] . همان، ص 191 – 352 . وامبری‌؛ سیاحت نامه درویش دروغین، ص 356.

[10] . حسین نایل‌؛ پشین، ص 472 .

[11] . کاتب، همان، ص 591

[12] . حسین نایل‌؛ همان، ص 471 .

[13] . میر محمد صدیق فرهنگ‌؛ پشین، ج1 ص 767 – 768 .

[14] . روزنامه هیواد‌؛ چاب کابل شماره 1314، 3قوس ( آذر ) 1364ش .

[15] . حسین نایل‌؛ پشین، ص 444 – 464 .