بنام خداوند!

 عبور از مرز شب!

1: بیداری!

شکستن قامت شبی به درازای تقدیر تاریخی ما در وادی وحشت، بیداد و شکسته شدن قامت ها< افغانستان>، در پرتو هوش، بیداری، درایت و مسئولیت  پذیری ما نسل کنونی در این مقطع حساس  از تاریخ نهفته است. نسل که بیش از هر زمان دیگر قربانی خشونت و استبداد شب پرستان متحجر تاریخ در کشور مان بوده ایم! 

  استبداد در دل شبستان تاریخ و سرنوشت مان. و، در قالبهای گوناگون آن؛ از نوع سرخ چپی  گرفته؛ تا سیاه ارتجاعی؛ و، نوع از غرور کور، متوحش  و فاشیستی قبیله یی شمله، خشتک و دهل...

 مگر نه آنکه حاکمیت های استبدادی سده های اخیر در سرزمین افغان ها،  ما سوای غرور خود فریب دهنده خشتک و شمله،  ارمغان دیگری داشته اند؟

استبداد در غرور خشن و انعطاف ناپذیر  شمله، خشتک و دهل؛ رقص جنون آمیزی را در گذر گاه تاریخ و سرنوشت مان  برپا داشته، و کتله بزرگی از انسانیت را در برزخ افغانیت و افغان بودن، در رنج و افغان مدام، به درازای یک عمر به زنجیر اسارت در ورطه جهل و بیسوادی میخکوب نموده است.

 و حال؛ این زنجیر و این طومار؛ «باید» با همت و استعداد همین  نسل و این زمان درهم  فرو ریخته شوند!!  نسل ی که بیش از هر زمان دیگر، با پیش آمدن وضعیت های مطلوب  در سطح منطقه و جهان، شرایط ایجاد تغیر در تقدیر و سرنوشت   برای شان ممکن و مهیا گردیده شده است!

آنها یی که زنده اند و درد شلاق استبداد را بر گرده های خویش، بر ضمیر غرور، شرافت و  وجدان خویش حس نموده و درک مینمایند، آنها باید در پی ایجاد تغیر در تقدیر و سرنوشت  جمعی مان همت بنمایند.!    چی،  آنهایی که در گرداب هزار رنج و هزار رنگ استبداد، در اندوه و غم  نان مرده اند، گوشی برای شنیدن و شعوری برای تشخیص نمودن و حس ی برای درک  کردن و زمانی برای فکر کردن، برای شان ممکن و مقدور نیست! و یا هم آنها یی که در بزم مرده خوران، همچون کرکسان لاشخوار در حریم شکار  « سیاست»  یال و کوپال ی  بر کشیده اند، گفتن از استبداد  و رنج بشریت را یاوه و هذیان بیش نه خواهند دانست!!

ملت های بزرگ، برای احیای آزادی و دموکراسی خون بهای بس عظیم و سترگ ی را به اعطا گرفته اند، شریف ترین ها و با ارزش ترین شخصیت ها در پای این ودیعه جان فدا نموده اند ... و حال؛ هم سرنوشت و هم تقدیر و هم زنجیر من؛ صدای بال اندیشه رهایی بخش آزادی را در فضای از دموکراسی، بر فراز بام خانه مان  میشنویم! پنجره ها را بگشاییم و به آن باور بنماییم و از وضعیت،  در جهت تغیر در تقدیر و سرنوشت به سوی آینده انسانی استفاده مفید و مطلوب بنماییم!

  آهای... شلاق خورده گان تاریخ عصر من و سرزمین من! نسل ریسمان بدو شان؛ نسل پدران در دهنه توپ بسته شده، وارثین روغن داغ شده گان؛ ای  آنها یی که غرور، حیثیت و شرافت خویش را در حریم زور گفتن ها و شکستن ها، جریحه دار زخم استبداد میبینید!    لازم است تا با همتی خالق گونه دیگر، اقدام به « تغیر» بنمایم . تغیر در تقدیر و سرنوشت، تغیر در روند حیات و تداوم تاریخ ملت، جامعه و کشور مان!!

شکستن طلسم تاریخی استبداد، گویی رسالت ما است...         

تغیر در تقدیر و سرنوشت؛ این همان از ایجاد تغیر در تفکر و اندیشه؛ تغیر در باور ها و دید گاه ها مان آغاز میابد!

  و؛تغیر در تقدیر و سرنوشت؛ این درست همان ایجاد تغیر در چگونه گی  پروسه سیاست گذاری ها و اعمال  قدرت در چو کات حاکمیت در این سرزمین میباشد. و این امر ممکن نیست، مگر؛ با ایجاد کار پیگیر و دلسوزانه روشنگری و بیداری نسل های کنونی!!

  بیداری نسل های کنونی، نیازمندی کار مثمر و هدفمند روشنفکران جامعه ما را می طلبد. روشنفکران که هنوز به شکل ملموس و تاثیر گذار حضور خویش را در صحنه سیاسی کشور به ثبت نه رسانده اند.

 (آخ... که در میان چنین جمعی روشنفکر بودن، و کوله بار اندوه و غم را همچون تابوت خویش«تنها» بر دوش کشیدن تا به کدام پیمانه رنج جانسوز غربت را در تار و پود وجود آدمی شعله ور مینماید)

 جامعه ، تاریخ و زمان ما؛ در سوگ روشنفکر مصلح ، تاثیر گذار و متحول کننده، تا حال عزا دار است و مصیبت زده . هرچند گاهی هم  اگر نخبه یی همچون اخگر ی در دل تاریکی های متداوم  این سرزمین درخشیدن گرفته است، یا به دهنه توپ  قدرت  های استبدادی حاکمیت  منفجر شده اند، و یا هم اینکه توسط ساطور تکفیر و توطئه؛ خیانت و جفا ی " مذهب "  با سلاح تکفیر از پا در آمده  اند!

افغانستان هرگز شاهد حضور کارساز و ثمر جنبش روشنفکری در جریان تاریخ خویش نه بوده است.زیرا روشنفکر و اندیشه های روشنفکری  در این سرزمین، همواره در لای دو تیغه قیچی گونه دو جریان همسو ی قدرت«مذهب و حاکمیت» به گونه کاملا قهر آمیز و انعطاف ناپذیر در  نطفه خفه شده اند. قدرت ها یی که تا حال نیز کاملا از  پشتوانه مردمی برخوردار بوده و بر روح و روان جامعه حکومت مینمایند.

واژه روشنفکر و نفس بودن و حضور روشنفکر، در فرهنگ عمومی تاریخ و جامعه  مان بیگانه، نا آشنا و غریب بوده  است.

جامعه ما لزوم  و اهمیت حضور روشنی بخش و پیامبر گونه روشنفکر را در درون خویش همچون نیاز مبرم و کار ساز، درک ننموده است. چگونه جامعه بسته و سرپوشیده، جامعه فرو رفته در تاریکی مطلق و خرافات موهوم، نیاز به حضور روشنفکر  را در درون خویش درک بنمایند؟!

 او، « جامعه استبداد زده»  نیاز به چوپان را درک نموده است، تا گوسفند هایش گرسنه نمانند. موجودیت ملا مکتب را همچون واجبات  شرعی خویش  دانسته اند. اما روشنفکر!؟ چه بسا که موجودیت روشنفکر را یک امر آزار دهنده، زاید و خطرآفرین تشخیص نموده و کانون تربیت  و پرورش روشنفکران را به آتش کشیده اند...

..هرچند در این امر، آنها یی که الفبا سیاست را یک کمی مشق کرده بودند، اما به پخته گی لازم  نه رسیده بودند و به اندرون جامعه به عنوان روشنفکر قد بر افراخته بودند، نیز؛   قصور ها دارند!

این است که در چنین جامعه یی  روشن فکر و جنبش روشنفکری به ظهور ننشسته و جامعه عقیم بوده  است.

در جامعه راکد و ارتجاعی هرگز نیازی به روشنفکر احساس نه میشود. جامعه استا و عقب گرا  دشمن تغیر و تحرک است. و روشنفکر، عامل تحرک، دینامیک تحرک!

این است که جامعه استبداد زده وی را در مخالفت خویش میبینند و موجودیت وی را به نفی میگیرند.

لذا در چنین جوامعی روشنفکر بودن سخت است و دشوار و قربانی میخواهد.

  این است که همه استعداد ها میخواهند پزشک بشوند، مهندس بشوند و.. چون جامعه به آن نیاز احساس مینماید!

جامعه نا بالغ،چون اصول بهداشت را نه میدانند و رعایت نمیکنند، لذا به انواع امراض دچار میشوند. و خیلی هم زود دچار میشوند. لذا ضرورت به پزشک برای شان یک امر ضروری است. اما خلا و فاجعه نبود روشنفکر را هرگز  حس نمیکنند! و فاجعه ما، درست از همین نقطه آغاز میابد!

در چنین جمع روشنفکر هم اگر هست، تنها است و بیگانه. نه تنها کسی وی را نه میفهمد، بلکه بار، بار به سلاخی  اش می پردازند!

پزشک، طبیب جسم انسان ها است. و روشنفکر مسئول و متعهد، طبیب روح، روان و سرنوشت امروز و فردای جامعه  میباشد.

روشنفکر مسئول، متعهد و آگاه؛ هوا  و اکسیژن صاف و پاکیزه صبحگاهی را همانند است که، در شریان های  وجود جامعه؛ حیات ، نیرو، قوت و تحرک اعطا مینماید!!

اگر برگردیم و به جریانات تاریخ بشریت و اعجاز های تغیر و تکامل ها نظری بیندازیم؛ بدون شک پیامبران را در صف روشنفکران مصلح و متحول کننده خواهیم یافت...  ادامه دارد!