بنام خداوند!

 نشکنید این نهال خجسته را!

  سر آغاز!

 برای من هزاره ؛ که ریسمان جوالی گری سهم  من در سده های اخیر تاریخ سرزمین آبایی ام  بوده است، و در همین مقاطع از تاریخ کشورم، من و همتبارانم در حیطه مسلخ  استبداد مذهب و قبیله در خطر یک نسل کشی به تمام عیار قرار داشته ایم؛ تحول بعد از نشست بن با تمام عیب ها و نواقص های موجود در آن  به منزله یک  گام مهم، و یک تحول  نجات دهنده در روند حیات سیاسی و اجتماعی مان  به حساب میاید!

 ارمغان نشست بن: عملا ریسمان تبعیض و ستم تاریخی را از گرده  من و تبار من برداشته، و مجال نفس کشیدن و شهامت فریاد بر آوردن  را در شریان های وجود مان به جاری شدن گرفته است ! من و هویت ام در اوج قساوت تبعیض قبیله ای طالبانیزم، در شرف نابود شدن بوده ایم!

 و حال؛ نه تنها ساطور سلاخی استبداد از گلوی مان برداشته شده است، بلکه مجال ی برای فریاد بر کشیدن، و فضای برای ایجاد فردای انسانی تر برای مان ممکن و میسر گردیده شده است! حال این دیگر بستگی به درایت ، همت و هوشمندی نسل کنونی است که از این فرصت ممکن به وجود  آمده تاریخی ، به کدام گونه مطلوب  استفاده معقول به عمل می اورند!!!

 ایجاد فضا و بستر مناسب، یکی از بنیادی ترین اصل ها جهت اعمار آینده یک جامعه و ملت می باشد. که، در نشست بن بر بنیاد چنین هدف  طرح ریزی ها ی مهندسی گردیده و با قوت و پشتوانه کشور های باورمند به امر دموکراسی  در دستور کار قرار داده شده و در افغانستان به مرحله اجرا گذاشته شده است!

این درست بعد از نشست بن است که انگار خون و هوای  تازه  آزادی " بیان و اندیشه " در شریان های  جامعه و مردم ما جاری شدن گرفته است.   قفل و طلسم  افسانه های توهم جادویی خرافات، ارتجاع و استبداد  در هم شکسته، و طلیعه آزادی  اندیشه و بیان در قالب های گوناگون از " رسانه ها "  و ارگان های حقوقی  مدنی و اجتماعی " ، زینت بخش فضای فرهنگی و سیاسی سرزمین مان گردیده است.  که؛ پیامد آن باز شدن ورق زرین ی در تاریخ ستم دیده گان این سرزمین خواهد بود!

 مگر نه آنکه افغانستان در طول حیات از تاریخ خویش گورستان اندیشه های آزاد و انسان ساز بوده است؟؟! مگر نه آنکه در افغانستان تحصیل علم و دانش با سلاح  تکفیر  به سلاخی گرفته میشد. تکفیری از جهالت، بخصوص برای منع تحصیل بانوان دردمند این سرزمین؟؟!

 و حال در کنج هر بیشه و کنار از این سرزمین  توده های دردمند نسل و تبارم، از نان شب شان میزنند و درفش علم و دانش بر میدارند و چراغ معرفت بر میافروزند !

 من؛ مطمئنم که اگر نسل کنونی جامعه ما، به آزادی و قداست  آن  به گونه حقیقی و رئالیست آن آشنا گردیده و ایمان حاصل بنمایند، امروز و فردا از آن ما خواهد بود. و جغد های فسون و فسانه در ویرانه های اندیشه های قرون وسطایی خویش دفن ابد ی  خواهند گردید؛ اگر ما به  آزادی ایمان بیاوریم...  

 لذا؛ من از روند نشست بن  مینویسم  و در حد توانایی شعور و درایت  خویش این تحول رهایی بخش در پروسه زنده گی ام  را به حلاجی گرفته و به تجزیه و تحلیل اش خواهم پرداخت!

لذا؛ آنها ی که این نوشته من را باب طبع و میل خود و ارباب شان نه می بینند، به من خرده نگیرند!

من؛ باب طبع و میل این و آن  قلم نه میکشم. و سرم در آخور کسی هم  نیست.  من درد جانکاه نسل و تبارم  ام را در سینه تاریخ با خون دل به مویه مینشینم!    نسل که هرچند گاه  در تفتان و قره باغ؛ در ناهور و بهسود و... به سلاخی گرفته میشوند؛ پس من چگونه مصلحتی بنویسم! چگونه باب طبع ارباب زر و مذهب بنویسم! ها؟؟

 میخواهم  فریاد بر آورم و چیغ بکشم که: ما میخواهیم  زنده بمانیم و  انسان گونه، حیات به سر ببریم!   فقط، و همین! من؛  تحولات به وجود آمده بعد از نشست بن در افغانستان را تقدیر ش مینمایم و به آن به دیده ارج می نگرم!

میخواهم تاریخ و جامعه جهانی بدانند که ما  نا سپاس، قدر ناشناس و مرتجع نه بوده؛ بلکه همگام با تاریخ در حرکت میباشیم. و یا اینکه همسو با تاریخ با تمام نیرو توانایی که در وجود مان هست  پیکره زخمی خویش را داریم میکشیم!

 هر پدیده، علت، و جریانی  که  ساطور سلاخی استبداد تاریخی  را از شاه رگ حیات  نسل ستمدیده گان  تاریخ  افغان زمین  بردارد، من  با جان و دل به تقدیر ش   خواهم گرفت!.  که، به درازا ی لحظات  تاریخ،   درد شلاق استبداد را بر گرده هایم حس نموده ام!

مگر نه آنکه همین دیروز در نشست پشاور، سخنگوی ارباب ستم قبیله ؛  برادران جهاد گر مان؛ "  زن و هزاره " را از داشتن کوچک ترین حقوق و مزایای انسانی در این سرزمین  محروم اعلام داشته بودند؟؟

مگر نه آنکه چندین سده  استبداد متواتر؛ همه گونه یی از قابلیت های عظم، اراده و توانایی های انسان گونه اندیشیدن و انسان گونه عمل نمودن و انسان گونه زیست نمودن  را در نهاد مان به نابودی گرفته، و در حیطه مسلخ ارتجاعی استبداد همچون رمه های زبان بسته جهت ذبح و به سلاخی گرفتن هرچند گاه مان، مصروف به تخدیر نمودن ذهن،شعور و روان مان بوده است؟؟ 

و حال؛ سر آغاز عصر بیداری من، عصر داد خواهی من، عصر تغیر در تقدیر و سرنوشت من.  و دستان قدرتمند جهان در این امر خطیر مرا یاور و مددکار!

حال بر من است تا در قبال مسئولیت تاریخی خویش شرم سار نسل آتی در این سرزمین نباشم!!       استقلال !

 استقلال، واژه  مقدس است؛  برای آن که وطن ی دارد و ماوا یی! و من؛ وطن و ماوا ام  در گذر زمان در گرد باد  سم شتر های شتر چرا ن، به یغما رفته است!

 این است که در جا غوری متولد گردیده؛ و در قره باغ " بیست کیلومتر آنطرف تر از خانه از خانه ام "  امنیت جانی نداشته و به ذبح گرفته میشوم! در بهسود، در یکاولنک، در بامیان و مزار به اندرون خانه ام  گردن بریده میشوم!   این کجایش به وطن میماند که من از بابت استقلال وی در تشویش باشم!

زندان و مسلخ که دیگر استقلال نه میشناسد. و برای قفس آزادی مفهومی نه میتواند داشته باشد. در خانه و سرزمین آبایی ام امروز دشمنان تاریخی نسل و تبار من  دارند زاد و ولد مینمایند و...

مناطق هزاره نشین، لانه من بوده است و مابقی این سرزمین شکار گاه من! لذا وجب، وجب ان به خون من و نیاکان من رنگین است! لذا استقلال چنین سرزمینی برای من مفهوم پوچ و گفتن از آن یاوه  یی بیش نه میباشد!

آری !  من در حیطه استبداد، در استبداد مضاعف پوسیده ام! استبداد در چنبره استبداد چندین نسل و چندین قرن بر گرده و پهلویم شلاق نواخته است و شیرازه شوق ، نشاط و سرزنده گی ام  را در وا پسین رمق های حیات باز مانده ام در قداست مذهب قبیله، به قربانی گرفته است.

لذا؛ از جانب ارباب ستم  بر تقدیر من هزاره، عنوان حمال و خر بارکش تاریخی،  رقم خورده بود! و من به درستی چنین  گونه  یی از تقدیر باورمند شده بودم. و من به مرگ خویش تن در داده و تسلیم ش گردیده بودم!

حال، صدای بال آزادی را بر فراز حیات خویش، بر فراز بام خانه ام میشنوم!  و حال، فرزندان هزاره زن و مرد  امیدوار هستند و جوانان وی امیدوار میباشند و بر سر هر کوی برزن چراغ علم و دانش و معرفت بر افروخته اند!!

لذا؛ نشست بن برای من هزاره، آغاز  شدن دوباره  ما، در مجموعه انسان گونه بودن جمع در تاریخ  بشریت میباشد. که اساس، شالوده و بنیاد این شدن " ها "  بیشتر وابسته به همت ، درایت و هوشمندی ما نسل کنونی در این برهه حساس از تاریخ  میباشد!!

 هشدار دیگر!

ارباب ستم و ارتجاع قبیله در تبانی با نیرو های پا سیف و فرصت طلب به اصطلاح " خودی ها " در تلاش سخت  رزیلانه  جهت باز دادن وجه حقانیت برای طالبان میباشند. که این تلاش ها در راستای ملی و بین المللی تداوم دارد.

استبداد قبیله و ارتجاع تاریخی،  در جریان تداوم سیاست گذار های فریبکارانه تاریخی خویش، مکر و حیله ها اندوخته اند. لذا امروز  از چهره کفتار گونه  وحشی صفتان تاریخ؛ در اذهان جهانیان کبوتران صلح و مظلومیت ترسیم نموده و  به معرفی میگیرند.

طالبان؛ این غده های چرکینی که: کشور،مملکت، تاریخ ، جامعه، سرنوشت و حیات ما را به قهقرا و سقوط فاجعه بار کشانده اند، جنایت ها مرتکب گردیده و هزاران نی بلکه میلیون ها نفر را داغدار نموده اند؛" باید " در دادگاه های عدالت پیشه خلق الله، در سطح جهانی ان به محاکمه گرفته شوند. اما  شوربختانه  جریان های خیانت و جفا  طوری تنیده و بافته میشوند که، امروز زمزمه های اشتراک طالبان در نشست بن دوم بر سر زبان ها جاری است!!

آقایون، خانم ها، جامعه جهانی؛ این کجایش به عدالت میماند!!! اگر کسی از دیوار خانه کسی دیگر بالا رود به محاکمه گرفته میشود. که باید چنین باشد؛ عدالت چنین ایجاب مینماید! چطور جریانی که میلیون ها نفر را داغدار نموده است و هر روز جنایت تازه تری  را مرتکب میشوند، نی تنها مورد عفو قرار داده شده، بلکه به عنوان حاکم و جلودار سرنوشت و حیات مان بر ما به تحمیل گرفته شود؟ !!! این موضوع بیان گر ضعف ماست. بیان گر خام بودن و خواب بودن ما می باشد!

ما که هر روز گردن بریده شده و هر روزبه ذبح گرفته میشویم و تکه های گوشت و پوست خون مان سنگ فرش خیابان ها را رنگین مینماید؛ چنان به زبونی افتاده ایم که درد مان را نمیتوانیم در منطقه و جهان چیغ بزنیم ...ادامه دارد