روزها روزهای شادی و عیداست ولحظه ها لحظه های تازگی و امید. از هرطرف پیام تبریک می آید و گفته و شنیده می شود ناگزیر من هم  به رسم جامعه باخود گفتم حالاکه اوباما و کرزی وکسانی از این دست گرفته تا روزه داران وروزه خواران عادی همه و همه عید فطر را یکی دوستانه تراز دیگری برای مسلمانان تبریک گفته آرزوهای خوشیهای رنگارنگ ونیکبختی می کنند وقتش رسیده که من نیز رسم مسلمانی و اجتماعی را به جا آورده تبریک وتهنیتی برای دوستان بنویسم واظهار شادی و آرزوهای نیک نمایم.

انگشتانم بر اساس انس و عادتی دیرینه، گویا بدون اراده ام رفتند روی صفحه کلید و مثل همیشه آماده فرمان بودند که تند تند پشت سرهم با ترق وتروق روی کلیدها بگردند و یک عالم حرف را دریک لحظه ردیف کنند اما از شما چه پنهان یکباره سیستم مغزم متوقف شد وفرمانی صادرنمی کرد که کدام حروف و کلمات باید چیده شوند؟ انگشتانم حیرت زده منتظر دستور مانده بودند ونمی دانستند چرا ازمغزم فرمانی صادرنمی شود؟ شاید ریشه ی اخلال درسیستیم را حدس زده باشید که گره کاردرکجابود و چه پیش آمده بود؟ مشکل، مشکلِ دل بود که بهانه گرفته بود وبامن راه نمی آمد.

گفتم می خواهم تبریکیه برای عید بنویسم، گفت: چه می خواهی بگویی؟ به کی می گویی و چگونه می گویی؟ می خواهی صرف به تقلید از دیگران و باهمان جملات همیشگی و تکراری بگویی: "دوستان! عیدتان مبارک!" یا با دقت وتأمل درآنچه که می گویی و اوضاع آنانی که به آنها تبریک می گویی می نویسی؟

دلم شروع به شرح بهانه هایش کرد و  گفت: مگرنه اینکه عید یعنی خوشی و شادمانی؟عید یعنی روشن شدن چشمان پدران و مادران پیربه چهره های برافروخته ی فرزندان وعزیزانشان؟ و نه اینکه بیشترین سهم را در این خوشیها و شادمانیها کودکان دارند؟ چراکه آنها فلسفه و تحلیلهای پیچ اندرپیچ پنهان عید را نمی فهمند. عیدبرای کودکان یعنی بوسه های شیرین و آغوش گرم پدر ولبخندهای پرمهرش. چیزی که آنان راسرمست و شادمان می کندعیدیهای عید است که بایسکل نو، لباس نو، کفش نو،اسکناس پول نو و...است.

آنان از خوردن غذاهای لذید، میوه های رنگارنگ، شیرینی های شیرین و دیدوبازدیدهای دوستان آنقدر خوشحال می شوند که تا سالهای سال این خاطرات بیادماندنی ازخاطرشان نمی رود. دوست دارند درروزهای عید به همسن و سالان شان جامه های زیبا و فاخر وعیدیهای قشنگ شانرا نشان بدهند واحساس شادمانی و افتخار کنند.پس عید یعنی یک دنیا خوشی وشادمانی همگانی که فرقش با مراسم عروسی و خوشیهای خانوادگی درهمین همگانی بودنش هست. اما آیا می دانی بسیاری از مردم گرسنه ات هنوز روزه اش تمام نشده و بعد از ماه رمضان نیز با شکمهای گرسنه ، چشمان نگران وکوههای اضطراب ودلهره صبح رابه شب می رسانند؟ آیا تو شاهد خوشحالی و شادمانی واقعی مردمت می باشی یا بسیارند آشنایان و اقوامت که صورت را باسیلی سرخ می کنند و با خوشحالی دیگران خوشحال می نمایند؟ آیا کودکان وطن ات درآغوش گرم ولبخندهای مهربان پدر و زیرباران بوسه های چسبناکش عید می گیرند یا سالهاست که فقط با عکس وخاطرات پدرکه از زبان مادر می شنوند عید مبارکی می کنند؟ درحالیکه بابای (آتی جان) شان درآوارگی مدام وشبانه روزغرق درزحمت ورنج برای دیگران است و درآن روزهای سخت ودشوار کار، روز عید نیز برای شان یکی ازهمان روزهای پر رنج کار است که آمدن و رفتن آن روز متفاوت رانمی توانند احساس کنند.

آیا نیستند بسیاری از کودکان دیارت که از لباس تازه و هدایای گوناگون عیدی وبهانه های دیگرخوشی محرومند؟ بهترین عیدی شان خوردن یک شکم سیر غذا در خانه ی یکی ازاهالی ده که دستش به دهنش می رسد می باشد. آیا پدران ومادران پیر و چشم دوخته به در، چشمان منتظرشان به دیدارمیوه های دل شان روشن می شود؟ می توانند آنان را در آغوش گرفته با لحن و کلام شیرین وگرم مادرانه و پدرانه شان که قلبهای سنگی را هم به تب وتاب می آورد بگویند:" بچمه صدقه توشوم! عیدتومبارک"؟ سخن کوتاه، آیا خوشیهای ازعید که درچشم می آید واقعا همگانی است؟ یا فقط اندکی از مردم به کالاها و عیدانه های رنگارنگ که در بازار خودنمایی می کنند دسترسی دارند؟ آن هم به قیمت رنج شبانه روزی تکه های جدا افتاده ی استخوان شان که در کشورهای بیگانه جان می کنند تا آنان در وطن عیدی داشته باشند؟

اینها را همه را دلم گفت تا بدانم چی را و چگونه و برای که تبریک بگویم؟

با این حساب؛ من که عضو سوزانی از این پیکره ی بی گناه آتش گرفته ام، عیدرهایی بخش فطررا که عید پاکان و آزادگان است که بعد از یک ماه ورزش سنگین تطهیر جان و تقویت اراده با نمره ی خوب، کامیاب وسرفراز بیرون آمدند، به تمام انسانهای که این مناسبت را عید گرفته گرامی می دارند، شادباش می گویم و عمیقا آرزو می کنم همه ی آنانی که این روز برای شان تبریک گفته می شود، روز خوش و شادمانی واقعی و تبریک گفتنی داشته باشند!

فراموش نمی کنیم این عید، جشن آسمانی شدن و انسانی زیستن است. بهانه ی است برای نیکی کردن و به جا آوردن شکرانه ی نزدیکتر شدن به معشوق و زدودن زنگارهای دل ازغیراو.

اوج زیبایی عید، در کمک به دیگران وتقسیم شادیها و داشته های مان تبلور پیدا می کند من سرمایه ای دیگری برای اهدای عیدانه ندارم فقط قلب ساده و ناقابلی دارم که با اخلاص تمام در پاکتی از جنس حروف وکلمات گذاشته دودسته تقدیم تمام خوانندگان بخصوص آنانی می کنم که در دفتر عمرشان بسیارند صفحه های روزعید که دور از عزیزان ودوستان، خالی وسفید ورق می زنند. و از خالق یگانه مسئلت دارم  ما به چنان قابلیتی برسیم که همه روزهای عمرمان روزتوجه خالص به معشوق یکتا وروز نیکوکاری وهمدلی با محرومان وضعیفان وایستادگی در برابر فساد وتبعیض باشد که عیدحقیقی همان است وبس!

اینگونه است که با پیوند قلبهای مان وجهت دادن انگیزه ها و عملکردهای مان بسوی نیکیها و عدالت ما می توانیم بهترین عیدی را به همه مظلومان و محرومان کشورمان بدهیم و سراسرعمرمان عید می شود وعیدمان روزه ودوری از هرچه فساد و آلودگی است. بی قرار معشوق یکتا می شویم ودرهوای وصالش از غیراو، روزه می گیریم. به گفته نغزو دلکش مولانای بلخ مان:


در هوایت بیقرارم روز و شب * ســر زپایت بر ندارم روز و شب

ای مهار عاشقان در دست تو * در میان این قطارم روز و شب

تا که بگشایم به قندت روزه ام* تا قیامت روزه دارم روز و شب

چون زخوان فضل روزه بشکنم * عید باشد روزگارم روز و شب

جانِ روزو جانِ شب ای جان تو*  انتظـارم، انتظـارم روز و شب

تا بسالی نیستم موقوف عید* بامـهِ تو عیـــد دارم روز و شب

زآن شبی که وعده کردی روز وصل * روز و شب را میشمارم روز و شب

بس که کِشتِ مهر جانم تشنه است * زابر دیده اشـک بارم روز و شب !