!...شرکت گوگل یا شهرک بازی اما
به عکسی از دفتر کاری شرکت گوگل در وبلاگی برخوردم. بهانه ی شد چند جمله در زیل آن بنویسم و عکسهای دیگری نیز بگذارم.
همین گوگلی را می گویم که روز چندین بار در آن جستجو و گشت وگذار می کنیم واز کار با آن لذت می بریم گوگلی که دروازه ورود به جهان اطلاعات جهان است مقرّ اصلی و دفاتر کار کارمندانش نیز از جذابترین و دیدنی ترین نقاط جهان است. نگو ونپرس که چه امکاناتی دارد؟ شاید بهتر باشد ما جهان سومی ها(آنهم از نوع افغانستانی اش) اصلا نبینیم و نشنویم وگرنه اعتماد به نفس و امیدها ودلگرمیهای خودرا از دست خواهیم داد.
دفتر های کار شرکت گوگل با اینکه دفتر کار است اما مجهز به بهترین تجهیزات و امکانات تفریحی و ورزشی است. تاجاییکه اگر از تابلوی آن متوجه نشویم شاید با شهرک بازی و تفریحگاهها و هتلهای مدل بالا اشتباه بگیریم، البته تفریحگاههای مدرن جهان اول وگرنه جهان سوم که شهرکهای بازی و پارکهای شادی شان نیز به اندازه ساختمانهای کاری شرکت گوگل امکانات تفریحی ومتنوع ندارند.
خوش بحال مهندسان گوگلی! عجب شاداب وراحت کار می کنند و با تمرکز کامل و انگیزه های با لاو خلاقیت بی نظیر رقابت می نمایند! همین سیاستهای شایسته سالاری و مغز پروری است که هر روز اینها را بهتر از دیروز شان کرده و موتور پیشرفت و ترقی شان روز بروز شتاب بیشتری می گیرد!
تجهیزات تفریحی و ورزشی دفاتر کاری گوگل نشان دهنده فراست و خلاقیت مدیران لایق و آینده نگر این شرکت است که برای راحتی و شادابی کارمندانشان ارزش زیادی قائل هستند. مسئولین شرکت گوگل خوب میدانند که انرژی مثبت و نشاط وسلامت کارمندان باعث پیشرفت چند برابر و بازدهی کاری بالا میشود.
کاش روزی درافغانستان نیز به جای بریدن سر و تکه تکه کردن و گروگان گرفتن انجنیران و طراحان و کارمندان شرکتها وپروژه های عمومی کشور ودانشمندان رشته های گوناگون، برای آنها امنیت کامل و امکانات رفاهی و تفریحی فراهم می کردند تا با خیال راحت و انرژی سرشار و امید واری و افتخار نشاطبخش برای کشور خراب شده ی مان خدمات بهتر و مفید تری انجام دهند.
من وقتی از اوضاع دانشمندان و متخصصان اونطرف آب کم و بیش اطلاع پیدا میکنم نا خود آگاه به فکربیچاره تحصیلکرده هاو به اصیطلاح مغزهای مولّد کشور خودمان می افتم البته تحصیلکردگان که مرغ دولت برسردارند و از تبار حاکمان و دارای پارتی و واسطه در دولت هستند. آنهایی که ذاتا بدبخت و ومحروم و مجرم به دنیا آمده اند حساب شان جدا و با کرام الکاتبین است!
تحصیلکردگان ما با این رویه ی تروریست نوازی که دولت در پیش گرفته، از امکانات و خدمات ویژه برای آنان خبری نیست که هیج، بلکه هرلحظه مرگ و بریده شدن سر و تکه تکه شدن اعضای بدن و ربوده شدن شان را انتظار می کشند. هر روزی که از خانه بسوی دفتر کارشان می روند امید صد درصد به برگشتن سالم به آغوش خانواده ی شانرا ندارند. هرصبحگاه که با کودکان شان خداحافظی می کنند شاید آخرین خداحافظی و آخرین لحظه دیدار شان باشد!! شاید در مسافرتهای کاری و غیرکاری که می روند برای همیشه بروند و دیگر هرگز چشم شان با نخ مهربانی به چشمان معصوم اطفال منتظرشان دوخته نشود! شاید ...
با این ا وضاع و احوال و استرس و فشار روحی، گل خلاقیت و ابتکار از کجا در مغز آشفته ی آنان بشکفد و چگونه کار مفید و برازنده ی یک متخصص امروزی که توان رقابت با غولهای صنعت و دانش جهان را داشته باشد از دست آنها تقدیم جامعه شود؟ کاش خارجی بودند که تحت پوشش فیلترهای محکم امنیتی با حقوق دهها هزار دلاری وخیال آسوده تر کار می کردند؟یا کاش هم قمندان وتفنگ بدوش بودند که حد اقل در صورت مواجهه با تهدید می توانستند دست و پایی تکان بدهند ودرصورت توان و به قدر امکان از خود دفاع نمایند! کاش بااین رونق فساد و بازارگرم رشوه که در کشورمان روز بروز گرمتر و پر رونقتر می شود کارشان را راحت و بدون رشوه و هزار گونه واسطه بازی و زاری والتماس بدست آورده بودند! کاش...
با این مغزهای مضطرب و پریشان و هراسان چگونه برای طرحهای استراتژیک و مهم کشور و پروژه های کلان اقتصادی و صنعتی و...کار اساسی و حساب شده و تأمین کننده ی منافع سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی صورت بگیرد؟ چگونه از اندوخته های شان که با هزار رنج و بد بختی به چنگ آورده انداستفاده نمایند؟ به کدام دلیل تحصیلکردگانی که درخارج از کشور نام و نان و نوایی دارند به این سرزمین سوخته و وحشت که کسی از آنها حمایت و قدر دانی نمی کند برگردند؟ و به کی و به چی دل ببندند وخدمت کنند؟ به آینده ی مبهم و تاریک و ترس آلود که آخرین مسیرش نا پیداست؟ به وطنی که قفس و به کسانی که غم آفرینان وتهدید کنندگان زندگی شان شده است؟ و...
بهتر است همینجا نقطه ی پایان را بگذارم و بیشتر از این جلو نروم وگرنه اگر به اوضاع جگرسوز نخبگان و اندیشمندان و نویسندگان آزاد و دردمند مردم ما، کمی فکر کنیم که دور از امکانات با شکم گرسنه و جیب خالی و هزاران مشکل ومحنت دیگری که سر راه شان گذاشته می شود همچنان صبورانه می سوزند و می سازند و می نویسند و سوژه و اندیشه تولید می کنند، تاب تصوّر وضعیت و شرایط ناگوار و مظلومانه شانرا نداریم.
همه می دانیم که دراین مورد سخن گفتن بسیار تکان دهنده و سنگین است. درباب مظلومیت و بی توجهی به اندیشمندان مان چه بگوییم؟ ازکه بنالبم؟ ازمدعیان رهبری و سیاستمداران؟ از مردم؟ از اربابان و داروغه های محلی؟ از تجار و سرمایه داران و... ؟ بگذار تمام حرفهای دلم را فشرده کرده دردوجمله بنویسم: " پله اصلی پیشرفت هر جامعه ی شایسته سالاری و نخبه پروری است. بیایید تاپای جان قدر دان اندیشمندان و فرهیختگان" متعهد و دردمند " خودباشیم که امنیت و آرامش و آسودگی آنان کلید آسایش و عزت مردم مان است."
درپایان این نکته صحی و بهداشتی را هرگز فراموش نکنیم که کارزیاد با کامپیوتر و بی حرکت ماندن طولانی مدت درپشت میز، به شدت برای سلامتی جسمی و روانی ضررهای جبران ناپذیری دارد. به همین خاطر شرکتهای بزرگ و پیشرفته کامپیوتری دنیا همچون گوگل و مایکروسافت و ... زمینه هرچه ورزش وتحرک بیشتر کارمندان شان را با وسایل گوناگون وازطریق امکانات عمومی و روز مره فراهم می نمایند تا سلامتی و نشاط جسمی وروحی آنان را بیمه کنند.