ولادت حضرت معصومه (س) مبارک!
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;}
دلم خوش است كه آن گنبد طلايي هست براي پر زدن از خود ، هنوز جايي هست
دلم خوش است كه در ظلمت و اسارت هم دوباره روزنهاي رو به روشنايي هست
گره گره اگرم عقده بر دل است و زبان دخيل بستهام ، اينجا گره گشايي هست ؟
غريبهام ! و غريب اينكه پيش غربت ِتو براي هر كه غريب ست آشنايي هست
! سلامهاي مرا ناشنيده پاسخ گفت كسي كه با همهاش فاش ماجرايي هست
به آبرو ؟ به عمل دل خوشم ؟ نه! اما باز دلم خوش است كه آن گنبد طلايي هستبه نمایندگی از مهاجرین افغانی؛ این ولادت بانوی کریمه
اهلبیت و ستاره کویر قم حضرت بیبیمعصومه (س) را به پیشگاه امام زمان (عج) و
برادرش غریب طوس(ع) تبریک گفته و اظهار عشق و علاقهی مهاجرین را
به بیبی(س) ابلاغ میکنم. 
بیبی! چندیست همسایهی شماییم. زیرسایه شما زندگی میکنیم.
اما هزاران ناگفته در دل و هزاران زخم در سینه؛! تنها دیدن تو تسکین دهندهی این
دردهاست و بس! گنبد طلایی رنگ تو آرام بخش آلام و دردهای ماست و بس! (امشب بیا و
کوچهها را مهربان کن- جای محبت باز هم خالیست بیبی
بیبی! چندیست که غم غربت مهاجرین را از نزدیک لمس میکنی و رنج دردها و زخمهای وارده بر پیکرزخمخوردهشان که وارد آمده را از نزدیک احساس میکنی. فقط تویی بیبی! که این درد و غم و غربت را درک میکنی و بس، فقط تویی که دوری از دیار، خانه و کاشانه و دوست و اقارب و وطن را لمس میکنی وبس ! و دستهای پینهبسته و پاهای ترک خورده را میبینی و بس! تنها تویی که اشکهای جاری یتیمان دور از وطن که بر گونههایشان جاریست را میبینی و بس ! (آوارگی و بیچارگی با عشق همبازیست بیچارهتر از ما در این جا کیست بیبی؟)!
بیبی! چندیست سنگها و صخرههای بیرحم؛ میان ما و تو فاصلهها ایجاد کردهاند؛ هر چند در کنار توییم اما فرسنگها راه دور! روزهای جمعه؛ ایام و ماههای مبارک دلم هوای زیارت تورا میکند! از دور، دستهای ترک خورده مرا میبینی؟! اشکهای روان بر گونههایم را میبینی ؟ ! از شدت عشق و علاقهی من به تو بر گونههایم جاریست؛ چهرهی سوخته و دستهای پینهبستهی مرا میبینی؟! کبودی صورت و ورم کردن چشمهای کودکان مهاجر را میبینی! کودکانی که در ویرانهها و کورهها و پسکورهها درگرمای سوزان، زندگی میکنند.! ( من مثل تو بیخانهام در این دل دشت-بیخانمان هرگز نباید زیست بیبی؟)
اما چه کنم که صخرهها و سنگهای بیرحم، فاصلهای ایجاد نمودهاند، بارها دیدی که نشانههای دست من روی ضریح تو نقش بسته، اما وجودم در تله سیاه و سنگ سفید و... و هزاران زخم بر تن! و هزاران درد در دل! با که گویم؟ میدانی بارها به دیدار تو پا گذاشتم، اما فاصلههایی ایجاد شد،که موفق به دیدار تو نشدم. بیبی! در کنارتوییم اما فرسنگها راه دور!؟ (ما را همانند اناری پوست کندند -زیباست اینها هیچ هم بد نیست بیبی)
بی بی! بارها شده که در کنار تو بودم اما تو را ندیدم؟ به قول شاعر: «شکسته میگذرم امشب از کنار شما// و شرمسارم از الطاف بیشمار شما» جز شرمندگی چیزی در بسات ندارم.( امشب بیا و کوچهها را مهربان کن-جای محبت باز هم خالیست بیبی)!
آوارگی بیچارگی با عشق همبازیست بیبی بیچارهتر از ما در این جا کیست بیبی؟
عاشق شدن پروانگی در باغ مرگ است آوارگی مرگ است ورنه چیست بیبی؟
ما را همانند اناری پوست کندند زیباست اینها هیچ هم بد نیست بیبی
امشب بیا و کوچهها را مهربان کن جای محبت باز هم خالیست بیبی
من مثل تو بیخانهام در این دل دشت بیخانمان هرگز نباید زیست بیبی
بسم ا لله الرحمن الرحیم